eitaa logo
ملت دانا
2.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
43 فایل
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ابتدا فکر میکردم که مملکت وزیر دانا می‌خواهد، بعد فکر کردم شاید شاه دانا میخواهد، اما اکنون میفهمم" ملت دانا " می‌خواهد امیر کبیر ارتباط با ادمین : @OneLikeYou
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 سندی عجیب از نقشه آغاز جنگ ایران و عراق
☑️ دشمن را در عرصه علمی و فن آوری هم بدانید ⭕️با اتفاقی که اخیرا در افتاد فصل جدیدی از جنگ‌های سایبری به نمایش در آمد. حساب کنید در طول یک سال جنگیدن حزب الله چند هزار مجروح نداشت ولی در یک عملیات سایبری چند هزار نیروی حزب الله مجروح یا جانباز شدند. 🔺تا همین دیروز اگر کسی مدعی میشد که «پیجر» قابلیت انفجار دارد، عده‌ای با انواع انگ‌ها و تحلیل‌ها آن را میدانستند! ‼️ غافل از اینکه دشمن، دشمن است و از تمام ظرفیت‌ها برای دشمنی استفاده می‌کند. ☑️ باید باور کنیم که بدبینی به هر آنچه از طرف دشمن می‌رسد یکی از اصول عقلانی‌ست و باید جزئی از زندگی ما شود. فرقی هم نمی‌کند چه در زمینه نظامی باشد، چه اقتصادی، چه فرهنگی، چه سیاسی، چه حتی پزشکی! ❗️کسی که فکر میکند دشمن فقط در میدان نبرد دشمن است و مثلا در زمینه اقتصادی یا پزشکی و واکسن‌ها دلسوز است، یا نادان است و یا خود را به نادانی زده! هر تکنولوژی ظاهراً انسان‌دوستانه‌ای، ممکن است یک سلاح باشد برای نابودی ما.
این سخنان درحالی مطرح میشه که امروز تنها دموکراسی خاورمیانه در لبنان حداقل 300 نفر را به خاک و خون کشید!!
🔺حرکت به سمت مذاکره با رژیم فریبکار و دروغگو و غاصب، خطای نابخشودنی بزرگی است که پیروزی ملت فلسطین را به عقب می‌اندازد و جز خسران عاید آن ملت ستم‌کشیده نمیکند. امام خامنه‌ای     ۱۵ فروردین ۱۳۹۷
🚨نتانیاهو در جریان رایزنی امنیتی درباره ترور سید حسن نصرالله اظهار نظر کرد و گفت: هیچکس مصون نیست، همه در تیررس قرار دارن. ✍چرا ما نباید نتانیابوی حیوان را بکشیم؟؟
هدایت شده از یکی مثل خودت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 مسعود پزشکیان: ◾️ اسرائیل درصدد گسترش جنگ است نه ما ◾️کدام کشور اندازه اسرائیل ترور کرده است؟! ◾️روز تحلیف، شهید هنیه را ترور کردند ◾️این ترور بی پاسخ نخواهد ماند
ملت دانا
#سلام_امام_زمانم💚 🌻سحر نوید دهد صبح نور نزدیک است زمان غم به سر آمد، سرور نزدیک است 🌻شفق زده است ز
💚 مولای من مرا به بوی خوشَت جان ببخش و زنده بدار که از تو چیزی از این بیشتر نمی‌خواهم...🌱 ‌💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا
ملت دانا
و قطعاً آخرت برای تو از دنیا نیکوتر خواهد بود 👈سوره ضحی آیه 4 __ ‏‎🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَيِ
یقیناً پروردگار من شنونده دعاست 👈سوره ابراهیم آیه 39 __ ‏‎🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 🌹 یاد خدا آرامبخش دلهاست — 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا
ملت دانا
کسی را که به تو امید دارد، ناامید نکن امام علی (ع) 💠💠💠 #حدیث #سبک_زندگی 💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِ
 پيروزى، در گرو اراده قاطع و دورانديشى است حضرت محمد (ص) 💠💠💠 💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا
ملت دانا
🕌#رمان #دمشق_شهرعشق 🕌 #قسمت_صد_و_بیست_و_سه حال مصطفی را به هم ریخت که رو به همان مرد نهیب زد _نمی
🕌 🕌 با گریه نگاهش میکردم بلکه خبری از مصطفی بگوید.. و ظاهراً مصطفی در میدان دیدش نبود که به سرعت زیر پنجره نشست و وحشت زده زمزمه کرد _خونه نیس، لونه زنبوره!😥 خط گلوله ها دوباره دیوار و پنجره ساختمان را هدف گرفته.. و حس میکردم کار مصطفی را ساخته اند..😢😨 که باز به جان دفتر رهبری افتاده اند و هنوز جانم به گلو نرسیده، مصطفی از در وارد شد...😥😍 هوا گرم نبود و از گرمای جنگ،... از میان مو تا روی پیشانی اش عرق میرفت، گوشه ای از پیراهن سفیدش از کمربند بیرون آمده و سراسیمه نفس نفس میزد... یک دستش آرپیجی بود و یک سمت لباسش همه غرق خاک که خمیده به سمت پنجره رفت... باورم نمیشد دوباره قامت بلندش را میبینم،..اشکم از هیجان در چشمانم بند آمده😢❤️ و او بی توجه به حیرت ما،.. با چند مترفاصله از پنجره روی زمین زانو زد... آرپیجی روی شانه اش بود، با دقت هدف گیری میکرد🎯 و فعلاً نمیخواست ماشه را بکشد.. که رو به پنجره صدا بلند کرد _برید بیرون!🗣🗣 من و مادرش به زمین چسبیده.. و اعضای دفتر مردد بودند که عصبی فریاد کشید _برید پایین، ابوالفضل پوشش میده از ساختمون خارج شید!😠🗣 دلم نمیآمد در هدف تیر تکفیری ها تنهایش بگذارم و باید میرفتیم که قلبم کنارش جا ماند..😥❤️ و از دفتر خارج شدیم... در تاریکی راهرو یک چشمم به پله بود تا زمین نخورم و یک چشمم به پشت سر که غرّش وحشتناکی قلبم را به قفسه سینه کوبید..😰😣 و بلافاصله فریاد ابوالفضل از پایین راه پله بلند شد _سریعتر بیاید!😠🗣 شیب پله ها به پایم میپچید،.. باید پا به پای زانوان ناتوان مادر مصطفی پایین میرفتم.. و مردها... 🕌 🕌 و مردها حواسشان بود زمین نخوریم تا بالاخره به پاگرد مقابل در رسیدیم... ظاهراً هدف گیری مصطفی کار خودش را کرده بود.. ✌️🎯 که صدای تیراندازی تمام شد،.. ابوالفضل همچنان با اسلحه به هر سمت میچرخید تا کسی شکارمان نکند.. و با همین وحشت از در خارج شدیم.😨😰چند نفر از رزمندگان مقاومت مردمی طول خیابان را پوشش میدادند.. تا بالاخره به خانه رسیدیم... و ابوالفضل به دنبال مصطفی برگشت. یک ساعت با همان لباس سفید گوشه اتاقی که از قبل برای زندگی جدیدم💞 چیده بودم، گریه میکردم..😥😭 و مادرش با آیه آیه قرآن دلداری ام میداد که هر دو با هم از در وارد شدند... مثل رؤیا بود که از این معرکه و ولی برگشتند..😢❤️❤️ و همان رفتنشان طوری جانم را گرفته بود که دیگر خنده به لب هایم نمیآمد.. و اشک چشمم تمام نمیشد...💞❤️😭 🕊ابوالفضل انگار مچ پایش گرفته بود که میلنگید و همانجا پای در روی زمین نشست،.. 🌸اما مصطفی قلبش برای اشکهایم گرفته بود که تنها وارد اتاق شد،.. در را پشت سرش بست.. و بی هیچ حرفی مقابل پایم روی زمین نشست. برای اولین بار هر دو دستم را گرفت.. و انگار عطش عشقش فروکش نمیکرد.. که با نرمی نگاهش چشمانم را نوازش میکرد.. 😊❤️و باز حریف ترس ریخته در جانم نمیشد.. که سرش را کج کرد و آهسته پرسید _چیکار کنم دیگه گریه نکنی؟🙁😍 به چشمانش نگاه میکردم و میترسیدم این چشمها از دستم برود.. 😥😭که با هر پلک اشکم بیشتر میچکید.. و او دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که غمزده خندید و نازم را کشید _هر کاری بگی میکنم، فقط یه بار بخند!😍 لحنش شبیه... 💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا