#معرفی_کتاب
نام کتاب: #ماه_بلند
نویسنده: #بهزاد_دانشگر
انتشارات:عهد_مانا
👟پاتوق📚دخترونه🎀
@bookpatoogh
#بریده_کتاب
سال دهم هجری. غدیر خم.
کنار منبر، زیر سایه ی درخت هایی🌴🌴🌴که کنار هم ردیف شده بودند، دو خیمه ی جداگانه برپا شده. پیامبر(ص) در یکی جلوس کرد و امیر مومنان(ع) در دیگری. همه ی مردم که در غدیر خم بودند صف کشیدند. یکی یکی می آمدند توی خیمه ی پیامبر(ص) به عنوان قبول و اقرار به فرمایش هایش پیامبر(ص) در خطبه، با ایشان دست بیعت می دادند، بعد می رفتند توی خیمه ی امیرمومنان(ع). می گفتند:
«السلام علیک یا امیرالمومنین»
با ایشان به عنوان ولی مسلمین بیعت می کردند و جانشینی پیامبر را تبریک می گفتند...
#ماه_بلند
#بهزاد_دانشگر
👟پاتوق📚دخترونه🎀
@bookpatoogh
هدایت شده از تک رنگ
مثل گندم🌾 باش!
زیر خاک می برنش باز می روید پر تر
زیر سنگ می برنش آرد می شود پر بها تر
آتش 🔥 می زننش نان می شود مطلوب تر
ذات باید ارزشمند باشد!
🌺@yaran_samimii
samimane.blog.ir🌺
📖💕
دخترای گل تابستون که فرصت بسیار خوب مطالعه اس داره تموم میشه پس کتاب فراموش نشه😊
👟پاتوق📚دخترونه🎀
@bookpatoogh
#بریده_کتاب
پیامبر(ص) از شنیدن خبر اسلام آوردن مردم یمن شادمان شد و نامه داد برای نمایندهاش علی(ع) که همراه با لشکر و تازهمسلمانان یمن بیاید برای حج.
علی(ع) بین راه ، هزار حله مالیات اهل نجران را هم تحویل گرفت.
داماد پیامبر نزدیک مکه بی طاقت و شتابان خودش را به پیامبر(ص) رساند تا دیداری تازه کند،اما وقتی به میان کاروانش بازگشت ، دید لشکریان حله های نجرانی را
به تن کرده اند. بدون هیچ ارفاقی دستور داد تا حله ها را از تن بیرون آورده، آمادهی تحویل به بیتالمال کنند.برخی از همینجا کینهی علی(ع) را در دل گرفتند.
#ماه_بلند
#بهزاد_دانشگر
👟پاتوق📚دخترونه🎀
@bookpatoogh
#ماه_محرم
امام_صادق(ع):
هرکس در ایام عزای جد ما حسین بر سر در خانهی خود پرچم مشکی نصب نماید؛ 🏴
مادرم #زهرا _(س) #هر_روز او و اهل خانه را #دعا میکند.
👟پاتوق📚دخترونه🏴
@bookpatoogh
#محرم_نوشت 🏴
بعضی اوقات با خود فکر میکنم
گریه بدون شناخت و معرفت چه اثری دارد
آخر عمر سعد هم بر اباعبدالله گریست...
#این_محرم _کتاب_میخوانم
تا بدانم و بفهمم تو که بودی...
امسال محرم متفاوتی خواهم داشت...
بزودی کتاب های محرمی معرفی خواهد شد....
👟پاتوق📚دخترونه🏴
@bookpatoogh
#بریده_کتاب
حکیمهخاتون آرام آرام پیش آمد و در یک قدمی رسول ایستاد و پرسید:
-آن جانماز را که تربتِ کربلا بود همراهت آوردهای؟!
رسول سری تکان داد. دست کرد توی جیبش و جانمازِ کوچکِ سبزی را بیرون آورد و طرفِ حکیمهخاتون بُرد.
حکیمهخاتون جانماز را گرفت و نگاهش کرد و گفت:
-میشود برای من باشد؟!تا همیشه!
رسول سری تکان داد. از سر و صورتش آبِ باران میچکید و شانههاش از شدّت گریه تکان میخورد.
حکیمهخاتون نگاهش کرد و گفت:
-حالا برو...
#فرشته_ای_در_برهوت
#مجید_پورولی_کلشتری
📚پاتوق دخترونه📚
@bookpatoogh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام من به #محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیبش
سلام من به #محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به #حسـیـن ع و به اشک سینه زنـانش
👟پاتوق📚دخترونه🏴
@bookpatoogh
#معرفی_کتاب
کتاب: #خادم_ارباب_کیست
نویسنده: #سیدعلیاصغر_علوی
انتشارات: سدید
👟پاتوق📚دخترونه🏴
@bookpatoogh