هدایت شده از کافه کلام ☕
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ «من اخیراً یک کتابی خواندم به نام «حوض خون» ــ البته من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباسهای خونی رزمندگان را و ملحفههای خونی بیمارستانها و رزمندگان را میشستند؛ [اینها را]دیدم ــ که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت میکند؛ انسان شرمنده میشود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است.»
👤 رهبر معظم انقلاب
📚 کتاب «حوض خون»؛
خاطرات و روایتهای ۶۴ نفر از بانوان اندیمشکی
از رختشویی البسه رزمندگان دفاع مقدس در بیمارستان شهید کلانتری است
که تدوین و نگارش آن برعهده
فاطمه سادات میرعالی بوده است.
رونمایی از این کتاب به زودی در موسسه ابرار 😍
#کتاب #رهبری
#موسسه_ابرار
#کافه_کلام
💠 @abrar_313
☕️ @cafee_kalam
۲۲ آبان ۱۴۰۰
۲۴ آبان ۱۴۰۰
میدونستید این کتاب به مناسبت هفته کتابخوانی بار ۲۰ درصد تخفیف تقدیم شماعزیزان میشود
۲۴ آبان ۱۴۰۰
📸 #گزارش_تصویری
😍 جشن امضای کتاب
📚 حوض خون
(کتاب تقریظ شده توسط رهبر انقلاب)
-از خانم داودی راوی کتاب پرسیدیم: حس تون چی بود بعد اینکه حضرت آقا کتاب تقریظ کردند؟
+پیرزن گفت: همین که مطلع شدن چه سربازهایی داره خوشحال شدم... خوشحال شدم فهمیده ما از هیچ کاری برای سربازی ایشون دریغ نمی کنیم...
پ.ن: کاش همین یه جمله رو درک و عمل کنیم، کاش... 😊
#جشن #کتاب
#موسسه_ابرار
#کافه_کلام
☕️ @cafee_kalam
💠 @abrar_313
۲۴ آبان ۱۴۰۰
۲۵ آبان ۱۴۰۰
حیدر به تصویر کشیدن زندگی امیرالمومنین علی علیه السلام به کار گرفته است. زندگانی این شخصیت بزرگ جهان اسلام و اسطوره ی معرفت و عدالت، به شکل پراکنده ای و تنها در عرصه های مشخصی توصیف شده است.
"حیدر" به طور ویژه به بازه ی زمانی 9 ساله از زندگی عارفانه و عاشقانه ی امیرالمومنین علی (ع) و حضرت فاطمه (س) می پردازد. داستان از زبان خود امیرالمومنین یا "حیدر" (ع) روایت می شود و به این ترتیب خواننده از دریچه ی نگاه مولای متقیان با حوادث سال های دوم تا یازدهم هجرت آشنا می شود. روزهای پرفراز و نشیبی که از کمی قبل از ازدواج این زوج آسمانی شروع شده و تا بعد از به شهادت رسیدن صدیقه طاهره (س) ادامه می یابد.
❤️❤️به مناسبت هفته کتابخوانی این کتاب با تخفیف در موسسه ابرار موجود است .
#موسسه_فرهنگی _ابرار
#کتاب_،خوب
#مدرسه.دانش.آموزی
#حیدر
۲۵ آبان ۱۴۰۰
این روزها سریال های خانگی رایج شده که عمر مارو هدر میدهند وپایان همه ی سریال یک شکل است😂
یک کتاب قشنگ که داستان❤️ دارد
داستان زندگی دختر و پسری است که سرنوشتشان به رسم خویشاندی به نام هم گره خورده، ولی طمع و زیادهخواهی این رابطه را وارد چالشهای جدیدی میکند. در این داستان به حکم عشق و طمع شخصیتها، داستانها با هم پیوند میخورند و در مسیر جدیدی قرار میگیرند.
پدر یکی از شخصیتها که آدم درستی است بخشی از خرمالو حیاطش را برای گنجشکها در زمستان میگذارد، شخص زیاده خواه میگوید حتی در روزگاری که بسیاری از افراد به دنبال تفاخر، طمعورزی، درآمد، طلا و... از هر شکل حتی راههای غیرقانونی هستند، این حرف در حال ترویج شدن است. در شرایطی که صدا و سیما کازینو شده و هر لحظه مردم را به شرکت
در قمار دعوت میکند
پیشنهاد پاتوقی ها به شما خواندن این کتاب است
#دانایی _ به _هم _هدیه _بدهیم
۲۹ آبان ۱۴۰۰
هدایت شده از موسسه اَبرار
موسسه فرهنگی ابرار (مقر دوستی سابق) برگزار می کند:
💫دوره یک روزه ورکشاپ«رزین »💫
♨️رایگان
ظرفیت محدود
🧕مدرس : خانم کرمی پور
🕰زمان: چهارشنبه ۱۰ آذرماه ساعت ۱۸ تا ۲۰
🏡مکان : پادادشهر. خیابان ۱۱ غربی . پلاک ۶۵.
💠جهت ثبت نام از سه طریق زیر:
💠۱. عصر ها بصورت حضور در موسسه ابرار
💠۲. از طریق آیدی زیر در پیام رسان ایتا :
https://eitaa.com/abrar_313_admin
💠۳. تماس با شماره زیر در ساعت (۱۰ صبح تا هشت شب به جز زمان اذان)
09034944329
🕊موسسه_فرهنگی_ابرار
#هنر_رزین
#هنری
#حضوری
#موسسه_ابرار
@abrar_313
۲ آذر ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ونور
دخترای خوب اهواز این چهارشنبه برو بچه های کافه وفا منتظر حضور شماهستند
یادت نره تا دیرنشده ثبت نام کنید
@Zahra_nabavi88
۲ آذر ۱۴۰۰
۱۰ آذر ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موسسه ابرار به مناسبت میلاد حضرت زینب برگزار میکند:🎊
😍 جشن امضای کتاب
📚 مادرِ ایران
♨️ با حضور راوی کتاب خانم احمدیان، مادر شهیدان فرجوانی
⏰ زمان چهارشنبه 17ماه
ساعت 16 تا اذان مغرب
📍محل برگزاری پاداد شهر اهواز، خیابان۱۱ غربی، پلاک 65
#جشن #کتاب
#موسسه_ابرار
💠 @abrar_313
۱۷ آذر ۱۴۰۰
سلام ونور
رفقایی که کتاب قصه ی شال خانم شکوریان فرد رو خوانده اند حال این کتاب همان شهید نوجوان ۱۶ ساله است به فرمایش رهبر این با شوق و عطش میخوانی 😍کتابی روان جذاب و روان است😍
برشی از کتاب تنها گریه کن :
مچ دست هایش را گرفتم ،
قدرتم را جمع کردم و همانطور که عقب عقب میرفتم ،
به زحمت می کشیدمش سمت خودم .
پاهایش تکان میخورد و ردّ خون می ماند روی زمین.
نگاهش از خاطرم دور نمی شود.
مات شده بود.
زدم توی صورتش و فریاد کشیدم :
« نفس بکش!»
ولی بی جان تر از این حرف ها بود.
محکم تر زدم شاید له هوش بیاید؛
فایده نداشت.
دست انداختم و بچه را از شکمِ پاره ی زن بیرون آوردم،
به این امید که حداقل بتوانم طفل معصومش را نجات دهم؛
ولی بدن سرخ و سفید نوزاد ماند روی دستم؛
بی اینکه مجال داشته باشد گریه کند و یا حتی یک نفس در این دنیا بکشد!
۱۸ آذر ۱۴۰۰