مـیــثــــاق
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🍁فصل چهاردهم قسمت۱۸۹ مرکز امدادرسانی 🍁صب
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
خون دلی که لعل شد...
زندگینامه مقام معظم رهبری
🍃فصل چهاردهم قسمت ۱۹۰
مرکز امداد رسانی
🍃به شهر برگشتیم و در کمیته ی نجات امدادی که تشکیل داده بودیم، مستقر شدیم. خبر دادند که هشتاد درصد خانه های شهر ویران شده و تمام خانه هایی را هم که ویران نشده ، آب فراگرفته است. بیشتر خانه های ایرانشهر یک طبقه است.
ناگهان به ذهنم رسید که مردم شهر از دیروز ظهر تاکنون غذایی نخورده اند و گرسنه اند. نانواها به علت سیل، نانوایی ها را بسته بودند. آب، هم وارد مغازه ها شده بود و هم وارد انبارها؛ و رفع این مشکل چند روزی طول میکشید. بنابراین گرسنگی، شهر را تهدید می کرد. به دوستان گفتم: بیایید شعار «شهر گرسنه را نجات دهید!» را اجرا کنیم و تلاش کنیم از هر راهی که شده، برای مردم غذا تهیه کنیم. دیدم مردم، سرگردان و مبهوت در راه ها پراکنده اند و حادثه آنها را از گرسنگی غافل کرده.
🍃 در کنار راه یک دکان بقالی را دیدم که چون از سطح زمین بلندتر بود، از آب گرفتگی نجات یافته بود. صاحب مغازه جلوی در مغازه ایستاده بود، به چپ و راست نگاه میکرد و نمیدانست چه باید بکند. نزد او رفتم و گفتم: در دکان شما چیزی که مردم بتوانند بخورند، یافت میشود؟ گفت: فقط بیسکویت. گفتم: هرچه داری، بده. همه ی کارتنهای بیسکویتش را خریدم - که البته زیاد هم نبود - و همان جا میان مردم آواره توزیع کردم. این فقط یک اقدام مسکن و موضعی بود و علاج یک شهر گرسنه را نمیکرد.
به اداره ی پست رفتم و به آقای کفعمی در زاهدان - عالم بزرگ معروف استان سیستان و بلوچستان که قبلا ذکرش رفت - تلفن زدم و دربارهی ابعاد فاجعه با او صحبت کردم و گفتم: ما به نان و خرما - و اگر بشود، پنیر نیز هرچه زودتر و به هر اندازه که بتوانید، نیاز داریم. از او خواستم با آقای صدوقی در یزد، و با مشهد و تهران نیز تماس بگیرد و به همه اطلاع دهد که مابه غذا نیاز داریم. چند بار با صدای بلند تکرار کردم: به همه بگویید من با بی صبری منتظر نان و خرمایم.
🍃وقتی گوشی تلفن را گذاشتم، دیدم مردم پشت سر من با شگفتی به التماس و اهتمام شديد من گوش میدادند و با حالت ستایش و تعجب، به یکدیگر نگاه میکردند. طبیعی بود که خبر این اقدام من ظرف کمتر از یک ساعت در شهر پخش شود. اهالی شهر به تلاشهای من دل سپردند؛ زیرا از ناتوانی علمایشان و نیز ناتوانی مقامات رسمی در امدادرسانی فوری مطلع بودند. علما قدرت نداشتند و مقامات رسمی هم اهمیتی نمیدادند و بلکه عاجز از آن بودند.
ادامه دارد....
نوشتهی پشت لباس پرستار بخش ICU بیمارستان کامکار قم:
✍خستهام از مردمی که دغدغه تمام شبهایمان هستند و ما دغدغهای برای آنها نیستیم.
#کرونا
مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇
✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین
🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود.
🍃محمد حسین به روایت مادر
💫دوری و فراق تا آخرین دیدار
💫عینک
این بار چهار، پنج ماه جبهه ماند. وقتی برگشت، عینکش همراهش نبود محمدعلی، برادرش، پرسید: «محمدحسین عینکت کجاست؟! چرا به چشمت نمی زنی؟ مگر دکتر نگفت آن را برندار و مرتب هم برای درمان به تهران بیای گفت: «راستش آن را گم کردم.» برادرش گفت: «مگر می شود؟!» با کمال تعجب شروع کرد به تعریف کردن:
یکی از شب هایی که برای شناسایی روی ارتفاعات رفته بودم، با دو نفر از
گشتی های عراقی برخورد کردم، تا آمدم به خودم بجنبم، بالای سرم رسیده بودند. من هم مجبور شدم که درگیر شوم. اول یکی از آنها را زدم و به پایین پرت کردم، اما دیگری سماجت کرد و با مشت و لگد به جان هم افتادیم. در همین حین ضربه ای به سرم خورد و بی حس روی زمین افتادم. آن عراقی هم از فرصت استفاده کرد و پاهایم را گرفت و به طرف پرتگاه کشاند. دیگر رمقی برایم نمانده بود که از خودم دفاع کنم. آن ضربه کاملا گیجم کرده بود. کار را تمام شده می دیدم. با دستانم سعی می کردم جایی را بگیرم و نگذارم او مرا روی زمین بکشد، اما فایدهای نداشت. تقریبا به لبه پرتگاه رسیده بودم. عراقی که اصلا متوجه پشت سرش نبود، پایش به سنگ گرفت و تعادلش را از دست داد. پایم را رها کرد تا خودش را نجات بدهد، اما قبل از اینکه بتواند کاری بکند به پشت روی زمین افتاد و از لبه پرتگاه به پایین دره پرت شد. من هم بیهوش روی زمین افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی هوش آمدم دو، سه ساعتی گذشته بود و تا حدودی نیرویم را به دست آورده بوده. بلند شدم و به سختی خودم را به نیروهای خودی رساندم. وقتی حالم بهتر شد، تازه متوجه شدم از عینکم خبری نیست و در همان درگیری آن را از دست دادم.
به نظرم گاهی اوقات محمد حسین از شهادت و خطر صحبت می کرد و می خواست برای ما شنیدن این حرفها طبیعی شود و واقعا هم چنین شده بود. من سال ها بود خودم را برای شنیدن خبر شهادت او آماده کرده بودم، اما در همه این سال ها به این فکر بودم که فراقش را چگونه تحمل کنم. او حتى محل خاک سپاری پیکر پاکش را به برادرش نشان داده بود، اما باورش برای من سخت بود...💫
ادامه دارد 🖋️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ دکتر قالیباف: تامین کالای اساسی خانوار به زودی آغاز میشود
🔹رئیس مجلس: مجلس در گامهای پایانی اجراییسازی طرح حمایت معیشتی از مردم است و به زودی تامین کالاهای اساسی خانوارها آغاز خواهد شد.
🔹با تفاهم با دولت نخواهیم گذاشت در این شرایط دشوار معیشتی مردم احساس کنند که در وسط مشکلات تنها هستند.
#مجلس_قوی
واکنش سپاه به حمایت ماکرون از توهین به پیامبر (ص)
🔹سناریوی شیطانی اسلامستیزی که اخیراً با اقدام موهن و دوباره مجله شارلی ابدو در انتشار کاریکاتورهای قبیحانه علیه پیامبر اسلام (ص) و متعاقباً حمایت رئیسجمهور بیخرد فرانسه وارد مرحله جدیدی شده است ، بیانگر تناقض بزرگ در غرب به ویژه پرچمدار به اصطلاح آزادی بیان در اروپا است.
🔹سردمداران نظام سلطه و صهیونیست که حامیان اصلی جریانهای افراطی و تولید وحشت و خشونت در عالم هستند، قادر نخواهند بود غرب بحران زده و ضد بشریت را از باتلاق خود ساخته رهایی بخشند.
🔹بیشک در آیندهای نه چندان دور فراتر از تحریم کالاهای فرانسوی و اعتراضات میدانی، بایستی در انتظار دریافت پاسخ های در خور از امت اسلامی باشند.
tn.ai/2377168
🔴 محضر مبارک مرجع عالیقدر جهان اسلام حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای(مدظله)
♦️سوال: با توجه به انجام برخی حرکات اختلافی و برگزاری جشن هایی بعنوان عیدالزهرا(س) در ایام نهم ربیع الاول، نظر حضرتعالی در مورد توهین به مقدسات اهل سنت چیست؟
♦️جواب: هرگونه گفتار يا كردار و رفتارى كه در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد و يا موجب اختلاف و تفرقه بين مسلمين شود شرعاً حرام مؤکد است.
⭕️ نصب بیلبوردهای فراخوان برای تحریم کالاهای فرانسوی در خیابانهای کویت #مقاطعه_المنتجات_الفرنسيه
👤 Baran