هدایت شده از ص ثقفی
✅جلسات تدبر در قرآن کریم (خانوادگی)
با تدریس دکتر حکم آبادی
🕰زمان: جمعه هفتم مهر ۴۰۲ ساعت ۱۰ صبح
🕍مکان: حوزه علمیه فاطمة الزهرا(س) اهر
✅حضور برای خانواده های محترم حافظان ، قاریان و عاشقان قرآن و عموم آزاد می باشد
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝این دل تنگم ...
🎙در شب زیارتی امام حسین علیه السلام شمارو دعوت می کنیم به شنیدن مداحی دلنشین حاج حسین فخری
📎 #حسین_فخری
📎 #شب_جمعه
https://eitaa.com/MisbahlHadi
صادق آهنگران تو یه تیکه از شعرش میخونه،
شمعِ شبهای دوعیجی میشدیم؛
میدونید این مصرع یعنی چی؟!
عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری مینداخت.
فسفر وقتی با اکسیژن هوا ترکیب بشه
شعلهور میشه، رزمنده ها که زیر این بمب
ها گیر میکردن، فسفر به تنشون میچسبید،
و با هیچ وسیله ای دیگه خاموش نمیشدوقتی بمب فسفری میفته روی بدن حتی با اب هم خاموش نمیشه و بر عکس اب هم بریزه شعلهورتر میشه اگر تکون بخوری باز شعله ورتر میشه اکر بکنی باز شعله ورتر میشه و حرارتش میره بالا
میتونه فلزی مثل مس را اب کند و اونا
میسوختن و میسوختن و میسوختن...
و صبح، باد خاکستر هاشون رو میبرد...
به خدا قسم که ما خیلی مدیونیم!
چه خون هایی ریخته شد تا ماها شاید
بیدار بشیم، تا شاید بیاییم پایِ کار..
یاد وخاطره ی شهدای دفاع مقدس گرامیباد
روز وصل دوستداران یادباد..!!!!
https://eitaa.com/MisbahlHadi
🔰 چلچراغ آیه ها
اختتامیه مرحله مقدماتی سی امین دوره قرآن وعترت بسیج سپاه ناحیه اهر
همزمان بانواحی مقاومت بسبج سراسرکشور
وجشن باولادت باسعادت پیامبرعظیم الشان اسلام حضرت محمد(ص)ورئیس مذهب جعفری امام جعفرصادق(ع)
زمان : دوشنبه۱۰مهرماه ساعت۱۵/۴۵
مکان : سالن همایش اداره تبلیغات اسلامی
کانال اطلاع رسانی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان اهر
#اهر
💢درخواست حاج اسماعیل دولابی"ره" از شهید ابراهیم هادی
خانه ساده حاج اسماعیل دولابی در حوالی میدان خراسان سالها محل آمد و رفت اهالی محل و طلبهها بود، میآمدند و از کلام ساده، اما پر مغز او درس اخلاق و عرفان میگرفتند. یکی از این افراد، شهید جاویدالاثر «ابراهیم هادی» بود. وی پهلوان کشتی ایران و از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. امیر منجر همرزم شهید هادی در کتاب «سلام بر ابراهیم» خاطره دیدار وی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی را چنین نقل کرده است:
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟!
گفت:اگر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا!
من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرفها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد. حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما را یک کم نصیحت کن!
ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید، خواهش میکنم اینطوری حرف نزنید! بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم! این بنده خدا را کمی نصیحت میکردی. سرخ و زرد شدن نداشت! با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: چه میگویی، تو اصلا این آقا رو شناختی؟!
گفتم: نه، راستی کی بود؟! جواب داد: این آقا یکی از اولیاء خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابی بود.
سالها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب «طوبی محبت» فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگی آرتین برای مادرش..💔