—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧—
آی قصه قصه قصه📚
این داستان: مهربان با کودکان✨
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
به نام خدای قاصدک🌱
خدای گل
خدای سبزه و شاپرک🕊
به نام خدای مهربان
خدای ستاره های آسمان⭐️
سلام بچه های خوبم🌷
سلام بچه های مهربونم... سلااام🤩
حال شما خوبه؟ خدا رو شکر😊
عزیزان دلم امیدوارم که همه شما سلامت باشین🥰
📖خب عزیزانم قصه ای که امشب میخوام براتون تعریف کنم اسمش هست مهربان با کودکان.
گل های من... یکی بود یکی نبود...
🏜نزدیک غروب بود هوا یکم خنک شده بود.
پدربزرگ به سینا گفت: سینا جان؟
_بله پدربزرگ
_ پسرم بیا اینجا
_بله پدربزرگ اومدم
_آقای احمدی دوستم مریض شده.😷 میخوام برم بهش سر بزنم. اگه قول میدی که سروصدا نکنی و مزاحم استراحت آقای احمدی نشی بیا باهم بریم.
_چشم پدربزرگ. من ساکتِ ساکت میشینم و اصلا حرف نمیزنم چون خیلی دوست دارم با شما بیام.
_پس آماده شو تا بریم پسرم🚶
_چشم.
☘بله بچه های من... پدربزرگ و سینا زود آماده شدن.
خونه ی آقای احمدی زیاد دور نبود فقط سه کوچه با خونه ی اونها فاصله داشت.🏘
چند دقیقه بعد سینا و پدربزرگ به خونه ی آقای احمدی رسیدن.
👴آقای احمدی از دیدن اونها خیلی خوشحال شد. اتفاقا دختر و نوه ی آقای احمدی یعنی نیما هم اونجا بودن.
نیما کنار پدربزرگش یعنی آقای احمدی نشسته بود و کارهای اون رو انجام میداد.👦
_پدربزرگ برم براتون آب بیارم قرص هاتون رو بخورین؟
_پدربزرگ تلویزیون رو براتون روشن کنم؟
_پدربزرگ اگه کاری دارین انجام بدم ها...
🏘موقع برگشتن از خونه ی آقای احمدی پدربزرگ درحالیکه دست سینا رو گرفته بود و آروم آروم بطرف خونه میرفتن گفت:
_سینا جان به یاد یه قصه افتادم. میخوای برات تعریف کنم؟
_بله پدربزرگ . من قصه خیلی دوست دارم مخصوصا قصه هایی که شما تعریف می کنین.😊
_خیلی ممنون. پس گوش کن پسرم
_چشم پدربزرگ.
_روزی مردی از یاران و دوستداران امام جعفر صادق علیه السلام به دیدن ایشون رفتن و به امام جعفر صادق گفتن:
✨ای فرزند رسول خدا من پسرم را بسیار دوست دارم و با او مهربان هستم. او هم با من بسیار مهربان است و حرف های مرا گوش می دهد و در کارها به من کمک می کند.
امام جعفر صادق فرمودن: من تا بحال خیلی پسر تو را دوست داشتم اما ازبن به بعد او را بیشتر دوست دارم.💗
_پدربزرگ؟
_جانم سینا جان؟
_پدربزرگ شما فکر می کنید امام جعفر صادق علیه السلام منو دوست داره؟
_بله پسرم. مطمئن باش که تو و همه بچه ها رو دوست داره.💖
_پدربزرگ ازین به بعد هرکاری که داشتین خودم انجام میدم باشه؟
_تو همیشه به منکمک میکنی پسرم.
اون شب تا مادر🧕داروهای پدربزرگ رو توی سینی گذاشت و یک لیوان آب کنارش گذاشت سینا گفت:
_مامان جون؟
_جانم پسرم؟ چی میخوای؟
_من میخوام داروهای پدربزرگ رو خودم ببرم.💊
_خیلی هم خوبه. بیا پسرم بفرما ببر.☺️
شب که شد سینا عینک پدربزرگ رو براش آورد و گفت:
_پدربزرگ این عینکتون.👓 الان میرم کتابتون رو هم میارم.📚
_قربون پسر گلم برم.
_پدرجون میوه میخورید براتون بیارم؟🍊
_میوه؟ بله دخترم ممنون.
_پدربزرگ من براتون میوه میارم.
_مامان شما هم هر کاری داشتید براتون انجام میدم.
_آفرین به پسر گلم.💥
_پدربزرگ من دلم میخواد مثل پسر قصه ی شما باشم. دلم میخواد امام جعفر صادق علیه السلام منو بیشتر دوست داشته باشه.
_پسر عزیزم سینا جان... هم خدا و هم امامان ما با بچه ها مهربون هستن. با بزرگترها هم مهربون هستن. ما هم باید ازونا یاد بگیریم که...
_باهم دیگه مهربون باشیم. درسته؟☺️
_بله عزیزم درسته.😊
خب بچه های من این بود قصه ما...📘
بگین ببینم شما برای بزرگترهاتون چه کارایی انجام میدین❓
👏آفرین به شما که همیشه بچه های خوبی هستین... مهربونید و کارهایی می کنید که خدا ازتون راضی باشه.😇
شما رو به خدای خوب و مهربون میسپارم. تا یک قصه دیگه خدانگهدار.👋
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
عامل اصلی تاخیر ظهور5⃣1⃣
آدم شدنِ ما در تحمل جمع است‼️
آدم شدن ما در تحمل جمع است! "عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ " که حضرت فرمود، یعنی تجمع ما باید قلبی باشد؛
نه اینکه در تشکیلات، از همدیگر نفرت پیدا کنیم!🚫
چرا در یک کار جمعی از کوره در برویم و جمع را به هم بزنیم؟ چرا تحمل ما دربرابر رفیقمان کم است؟
تحملت را بالا ببر و بگذار این جمع درست بماند و تو در این جمع رشد کنی.🔆
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#تربیت_اسلامی
#استاد_پناهیان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
👋 سلام امام زمان
ســـلام آقـــــای خوبــــم✨
امیـــــــــد و ســــرور مـا
خورشیــــد عصر غیبـت☀️
امـــــــام آخـــــــر مـــــا
درستـــــــه چشمـــای ما🙁
نمـــــــی بینن شمــــا رو
تو ســــــــرمای زمستون❄️
نمـــــــی بینن بهـــار رو
هر صبح و شب همیـشه💫
رو به خــــــدا می کنیـم
واســـــه سلامتــــیتون 🤲
هرشـــــــب دعا میکنیم
الهـــــــی تــــــوی دنیـا
بتــــــابه نــــور شمـــــا
الهـــــی زودتـــــر بشــه
وقــت ظهـــــور شمــــــا
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#شعر
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم کاردستی هم بازی🤩
نوستالژی ما، بازی امروز بچه هامون😍
البته سکوی پرتاب هم داره☺️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#کاردستی
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧—
آی قصه قصه قصه📚
این داستان: عبادت با پشتی📿
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
سلام گل های بهشتی💐
گل دخترا... گل پسرا... حالتون خوبه؟
شکر خدا... تشکر از لطف خدا😊
اتل متل ستاره🌟 قصه داریم دوباره
هرکی که خوب بشینه😇 قصه براش شیرینه
🕌داخل مسجد رفتم. هنوز وقت اذان نشده بود.
رضا قرآن میخوند.📖 مجید نماز مستحبی میخوند. سهیل کتاب داستان پیامبران رو میخوند. جواد هم مشغول دعا کردن بود.🤲 حمید هم داشت قرآن ها رو مرتب میکرد.📚
یک گوشه کنار دیوار، تکیه به پشتی دادم.😮💨
حمید مثل همیشه لبخندزنان به طرف من اومد و گفت:
به جای این کار که بیکار بشینی بهتره یه کاری هم انجام بدی مثلا نمازی دعایی قرآنی...
اینجا جای عبادته داداش گلم☺️
👨🦳پیرمردی که نزدیک من نشسته بود به حمید گفت: پسرم ایشون هم مشغول عبادته.
حمید گفت: عبادت؟! تکیه زدن به پشتی و همینطور بیکار نشستن توی مسجد؟! این دیگه چجور عبادتیه پدرجون⁉️🤔
پیرمرد گفت: آره بابا. پیامبر خدا میفرمایند: کسی که در مسجد نشسته و منتظر نماز است همین کارش عبادت است.✨
حمید گفت: داداش ببخشید مزاحم عبادتت شدم. تکیه بده و راحت باش.😌
گل های بهشتی، شما هم توی این ماه خوب خدا، ماه رمضان، با مامان یا بابا برید مسجد و کلی ثواب جمع کنید☺️
🌌امشبم میخوایم مثل هرشب برای ظهور آقامون امام زمان دعا کنیم.
پس بیایم باهم دیگه دستامون رو به طرف آسمون بگیریم🤲
شما هم دعای امام زمان جون رو بخونید، امام زمان جون زودتر ظهور کنند.🌷
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#دعای_سلامتی_امام_زمان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯