فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیربنای تربیت چیست⁉️
پاسخ را از استاد گرانقدر حاج آقای فاطمینیا بشنوید✨
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#تربیت_فرزند
#استاد_فاطمی_نیا
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار دلها و بابای مهربان ❤️
داستانی کوتاه برای فرزند دلبند شما🌺
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#سردار_سلیمانی
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
💠 ساخت دوربین با رول دستمال کاغذی
وسایل لازم برای ساخت این کاردستی⬇️
رول دستمال کاغذی
چسب نواری (ترجیحا چسب های رنگی و تزئینی)
کاموا یا روبان های رنگی
ماژیک
وسایل تزئینی دلخواه
نحوه ساخت✂️
رول های دستمال کاغذی را در اختیار کودک قرار میدهیم تا آنها را به صورت دلخواه تزئین کنند.
دو رول دستمال کاغذی را با چسب به هم میچسبانیم.
حالا دو طرف دوربین را سوراخ کرده یا با چسب کاموا را بچسبانید تا بند دوربین هم آماده شود. دوربین شما آماده است.
یک کاردستی بدون خطر و سرگرم کننده☺️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#کاردستی
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 1⃣
💠 یکی بود یکی نبود، در یک جنگل زیبا و سرسبز و پر از دار و درخت خرس کوچولوی بامزه ای به اسم باتو به همراه پدر و مادر و خواهراش زندگی می کردن.
بچه ها جونم شب شده بود و کم کم وقت خوابیدن باتو شده بود. مامان خرسی گفت: "توله خرس کوچولوی من باید خسته باشه”
بابا خرسی گفت:” بعد از یه روز شلوغ و پر از بازی، خواب راحت و رویای شیرینی در انتظار تو هست پسرم”
همونطور که پدر و مادرش برای شب بخیر گفتن داشتن باتو رو می بوسیدن، خرس کوچولوی قصه ی ما با خواب آلودگی داشت به روزی که گذرونده بود و پشت سر گذاشته بود فکر می کرد و با هیجان و شگفتی داشت فکر می کرد که امشب ممکن خواب چیو ببینه؟
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 2⃣
💠 باتو یادش اومد که صبح زود زیر نور گرم و درخشان خورشید روی سبزه ها دراز کشیده بود و استراحت می کرد
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 3⃣
💠 بعد یاد این افتاد که با خواهراش که ازش بزرگتر بودن به کوهنوردی رفته بود
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 4⃣
💠 توی برکه ی مورد علاقه ش آب تنی کرده بود
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 5⃣
💠 و حشرات جالب و سرگرم کننده ی زیادی رو دیده بود.حتی یه کفشدوزک رو دیده بود که سه تا دونه خال زیبا و قشنگ روی یک بالش داشت و روی اون یکی بالش هیچ خالی وجود نداشت.باتو اونو روی تنه ی افتاده ی یک درخت پیدا کرده بود که مثل خرسی که روی علف ها دراز کشیده باشه روی زمین افتاده بود.
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 6⃣
💠 اما بچه ها باتو تا اون لحظه خرس درختی بزرگ و ترسناک رو فراموش کرده بود و اونو یادش رفته بود.یعنی ممکنه امشب به خوابش بیاد؟ اگر بیاد چی؟ بافرض اینکه ممکن بود دوباره اون خرس درختی رو تو خواب ببینه تصمیم گرفت که در این باره با پدر و مادرش صحبت کنه ، پس با صدای بلند فریاد زد:” مامان، بابا”
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯