💠 یک کسی از من پرسید: چرا کشورهایی که نماز میخوانند ترقی نکردند❓
گفتم: خدا در قرآن فقط «و اعبدوا» ندارد. «و اعلموا» هم دارد✅
«و اعبدوا» یعنی نماز بخوان. «و اعلموا» یعنی درس بخوان.
هر دو لاستیک باید باد داشته باشد. وقتی یک لاستیک پنچر است ماشین حرکت نمیکند❌
قرآن میگوید: اگر پدر و مادر تلاش کردند تو را منحرف کنند، «فَلا تُطِع» (فرقان/۵۲) اطاعت نکن. احسان بکن. اما اطاعت نکن. تسلیم آنها نشو⚠️
گاهی پدر و مادر کج فکر میکنند.
«فَلا تُطِعْهُما» (عنکبوت/۸) دو بار در قرآن آمده است. یعنی اطاعت از پدر و مادر نکن. بیاحترامی نکن⚠️
«براً كان أو فاجراً» حدیث داریم خوب باشند یا بد، باید احترام بگذاریم. ولی تسلیم نشویم. چرا❓
برای اینکه گاهی وقتها خدا میگوید: توحید، پدر و مادر میگوید: شرک. اینجا باید ظرفیت و قدرت تشخیص بچه را بالا برد👌
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#تربیت_فرزند
#استاد_قرائتی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای بابا👶
این فضای مجازی هم که هیچی نداره☹️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#طنز
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه نقاشی قشنگ که میتونین به صورت مشترک با فرزند دلبندتون بکشیدش☺️
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#نقاشی
#خلاقیت
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧—
آی قصه قصه قصه📚
این داستان: ستاره مهربون🌟
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه1⃣
به نام خداوند بخشنده و مهربان✨
گل دخترا و آقا پسرا سلام✋
بازم با یه قصه قشنگ اومدم پیشتون📙
پس بدون معطلی بریم سراغ قصه امشب⬇️
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچ کس نبود🍃
امیر کوچولو پسر خوب و مهربونی بود👦 که با بابا و مامانش توی خونه کوچیکی زندگی میکرد🏡
وقتی امیر کمی کوچولوتر بود🧒 یه اخلاقی داشت، چی بود❓ این بود که شبا از تاریکی میترسید😥 و حاضر نبود تنهایی تو اتاقش بخوابه🙁 دلش میخواست همیشه بابا و مامانش اونقدر کنارش بمونن تا اون بخوابه😴 یا اینکه چراغ اتاقو روشن بذاره💡
اما مامان و بابای امیر کار داشتن و نمیتونستن موقع خواب کنار امیر بشینن😕 مامان حمید همیشه میگفت🗣
پسر خوبم، وقتی چراغ روشن باشه💡خواب از چشمات فرار میکنه🏃♂ اما امیر قبول نمیکرد❌
بابا و مامانش از این اخلاق اون خیلی ناراحت بودن😔
🔰ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه2⃣
تا اینکه یکی از شبای قشنگ پاییزی🍁 که خیلی هم سرد بود😬 مامان امیر اونو سر جاش خوابوند و چراغو خاموش کرد و بیرون رفت😟 اون شب اتفاق عجیبی افتاد😮
اون شب هم مثل همه شبای دیگه امیر میترسید😣
آهسته لای چشاشو باز میکرد و به تاریکی اطرافش نگاه میکرد👀 با خودش گفت:
مامان میگه توی تاریکی هیچ چیز ترسناکی نیست🤔 پس اون چیزی که الان گوشه اتاق نشسته و داره منو نکاه میکنه چیه😫 ببین چشماش چه برقی میزنه❗️ یا اونی که پایین پامه، چقدرم هیکل بزرگی داره😱
خلاصه گلای نازنینم، اون با ترس سرشو زیر پتو قایم کرد🛌 اما یدفه صدای مهربونی رو شنید که میگفت:
امیر کوچولو از چی میترسی⁉️
آقا امیر قصه ما، آهسته سرشو از زیر پتو بیرون آورد. لای چشاشو باز کرد، اما اتاق دیگه تاریک نبود✨ بلکه با نور قشنگ و آبی روشن شده بود🤩 مثل ستارههایی که شبا توی آسمون برق میزنن💫 این نور قشنگ کنار تختش بود🌟
🔰ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 3⃣
آقا امیر با تعجب پرسید😯
إ تو دیگه کی هستی از کجا اومدی❓
ستاره گفت🌟
اسم من ستاره است. ستاره مهربون😇
امیر گفت👦
ء منو از کجا میشناسی چطوری اسممو یاد گرفتی🧐
ستاره گفت🌟
من هر شب از آسمون به تو و بقیه بچهها نگاه میکنم🌠 من همه شما رو میشناسم. میدونم که تو شبا میترسی🤨 بخاطر همین امشب، این همه راه از آسمون🎇 تا اینجا اومدم تا بهت بگم توی تاریکی هیچ چیز ترسناکی وجود نداره.
امیر گفت👦
پس اون چیزی که گوشه اتاقه اون چیه❗️ همون که چشاش برق میزنه🐻 ستاره به اون طرف اتاق رفت و با نور قشنگش همه جا رو روشن کرد💫 چیزی که امیر ازون ترسیده بود خرس عروسکیش بود که چشای شیشهایش توی تاریکی میدرخشید😅
امیر با دیدن اون عروسک لبخند زد. اما دوباره با ترس به پایین پاش نگاه کرد و گفت😟
پس اگه راس میگی اینیکی چی این که پایین پامه این ترسناکه😰
ستاره اونجا رو هم روشن کرد💫 اما این یکی هم یکی از اسباببازیهای امیر بود. اون هر روز با اون بازی میکرد🎈 و آقا امیر از دیدن اون هم خندید😀
ستاره گفت:
میبینی همه چیز همونیه که توی روشنایی هم وجود داره✅ تاریکی هیچ چیزی رو ترسناک نمیکنه و با خاموش شدن چراغ هیچی عوض نمیشه😊
بله بچه های قشنگم
آقا امیر ما با خوشحالی گفت:
من فهمیدم و منم دیگه از تاریکی نمیترسم😄
ستاره گفت🌟
پس من هم میتونم با خیال راحت به آسمون برگردم😌
امیر یکم سکوت کرد و بعد آهسته گفت🗣
نمیشه یکم پیش من بمونی؟ آخه من دلم برات تنگ میشه❤️
ستاره خندید و جواب داد☺️
ولی تو میتونی هر شب منو ببینی، وقتی چراغ اتاقتو خاموش کنی، از همینجا که خوابیدیت من از بقیه ستارهها پرنورترم و تو راحت میتونی منو ببینی😇 مطمئن باش که منم به تو نگاه میکنم و از اینکه راحت و آروم خوابیدی خوشحال میشم😉
ستاره رفت ولی امیر هنوزم از دیدن دوست خوبش ستاره مهربون خوشحال میشه و براش دست تکون میده👋
شما هم از پنجره اتاقتون برای ستاره مهربون دست تکون بدین و بهش شب بخیر بگین و بخوابین💤
💠پایان
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
آیت الله مجتهدی تهرانی🍃
وضو میگیری، اما در همین حال اسراف میکنی❌
نماز میخوانی، اما با برادرت قطع رابطه میکنی🚫
روزه میگیری، اما غیبت هم میکنی👥
صدقه میدهی، اما منت میگذاری🗣
بر پیامبر و آلش صلوات میفرستی، اما بد خلقی میکنی😠
دست نگه دار باباجان🖐
ثوابهایت را در کیسه سوراخ نریز😊
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#تربیت_اسلامی
#آیتالله_مجتهدی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم کاردستی هم بازی 🤩
کاغذ رنگی و کرم رنگی رنگی بامزه☺️
با هم بسازیم و بازی کنیم. میتونیم روی هر قسمت بدنش اسباب بازی کوچولو یا مدادرنگی بذاریم یا حتی اعداد رو بنویسیم یا بچسبونیم😊
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#کاردستی
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯