┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿
🐾سنجاب کوچولو و نی نی سنجاب🐾
چند روز پیش، نی نی سنجاب به دنیا اومد و سنجاب کوچولو حالا دیگه یه داداش داشت😍 نینی سنجابِ قصه ما خیلی ریزهمیزه و بانمک بود☺️ سنجاب کوچولو از دیدن برادر کوچولوش خیلی خوشحال شده بود😃 می خواست بغلش کنه و باهاش بازی کنه ولی مامان سنجابه اجازه نمیداد و میگفت نی نی هنوز خیلی کوچولوإ🤱باید صبر کنی تا بزرگ بشه و بتونه باهات بازی کنه💁♀
سنجاب کوچولو دلش می خواست با مامان بازی کنه اما مامان هم نمی تونست با سنجاب کوچولو بازی کنه چون همش نی نی روبغل کرده بود😕
سنجاب کوچولو رفت توی اتاقش و با اسباب بازیهاش بازی کرد🎣 اما زود حوصله اش سر رفت و خسته شد😤
بابا سنجابه از سرکار اومد خونه🐿
سنجاب کوچولو بدوبدو پرید تو بغل باباش👨👦 اما بابا خسته بود و حوصله نداشت با سنجاب کوچولو بازی کنه🙂 ولی وقتی نشست و نی نی سنجابه رو دید فوری بغلش کرد و شروع کرد به بوسیدن و بازی کردن با نی نی سنجابه😞
سنجاب کوچولو ناراحت شد😔 رفت توی اتاقش و روی تختخوابش خوابید و پتو را روی سرش کشید🛌
موقع شام شد🍚
مامان سنجابه صدا زد: سنجاب کوچولو غذا آماده است بیا شام بخوریم🥗
ولی سنجاب کوچولو ناراحت بود و جوابی نداد😳
باباش صداش زد “سنجاب بابا” بیا فندق پلو داریم. اما سنجاب کوچولو بازم جواب نداد🤔
🐿مامان و بابا اومدن پیش سنجاب کوچولو و دیدن سنجاب کوچولو ناراحته. باباش سرفه کرد😯 اوهوم …اوهوم … ولی سنجاب کوچولو تکون نخورد و به باباش نگاه نکرد😓
مامانش صداش زد عزیزکم سنجابکم😍
لبای سنجاب کوچولو گریهای شد 😢 و چشماش پر آب شد و گفت😭: شما منو دوست ندارین .فقط نی نی رو دوست دارین😭😭
🐿 مامان سنجابه گفت: نه عزیزکم😘 ما هردوی شما رو به یه اندازه دوس داریم ولی نی نی سنجاب چون خیلی کوچولوإ 👶 و نمیتونه خودش کاراشو انجام بده، باید همش مراقبش باشیم و کمکش کنیم تا بتونه زودتر بزرگ بشه👶👦🧑
بعد دوتایی باهم دستهای سنجاب کوچولو رو گرفتن و از روی تختخوابش بلندش کردن و حسابی تابش دادن😅😅
سنجاب کوچولو خندشش گرفت😄. مامان و بابا سنجابه، بازهم سنجاب کوچولو را توی هوا تاب دادن و حالا دیگر سنجاب کوچولو بلند بلند میخندید😂🤣
یک دفعه، صدای گریه ی نی نی سنجابه بلند شد😱
ولی مامان و بابا هنوز داشتن با سنجاب کوچولو بازی می کردن🙁
سنجاب کوچولو دلش برای نینی سوخت و گفت مگه صدای گریه نی نی را نمی شنوین؟😧 حتما کمک میخواد بریم بهش کمک کنیم😇
🐿مامان و بابا و سنجاب کوچولو سه تایی با هم رفتن نی نی سنجابه رو آرومش کنند و بعدم چهارتایی با لب خندون نشستن فندوق پلو خوردن🍚
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان
╔═✿❀🌸❀✿═══════╗
🆔 @MiveiyeDel_man
╚══════✿❀🌸❀✿══╝
🌸ـــــــ🍂🌼꧁﷽꧂🌼🍂ــــــ🌸
امام خمینی (ره) و کودکان 3⃣1⃣
سیره رفتاری امام خمینی
۲. همبازی کودکان
مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین سیداحمدخمینی در مورد همبازی شدن امام با کودکان نقل میکردند:
رفتار امام در بیرون خانه و درون خانه یکی بود و فقط در خانه کمی رسمیت ایشان کمرنگ میشد. بارها شده بود که من وقتی وارد خانه میشدم میدیدم که ایشان مشغول بازی با کودکان هستند».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید احمد خیمنی، مجموعه آثار یادگار امام، ص۷۲۰؛ میریان، پدر مهربان، ص۵۵.
🔰ادامه دارد...
#تربیت_فرزند
#امام_خمینی_و_کودکان
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
@MiveiyeDel_man
┄┅┅┅┄❅💗❅┄┅┅┅┄
━━━━━━━━﷽◯✦━━━
توپ رو از زیر پل رد کن🙃
ساخت این پل ها فقط یکم مقوا میخواد و چسب کاغذی
میتونین فاصله هاش رو با توجه به سن بچه تغییر بدین👶👦🧑
حتی میتونین خودتونم بچه بشین و نشونه گیریتونو محک بزنین😅
البته خوبه که با بچه هامون بازی کنیم. اونا از اینکه ما دربازیشون شرکت کنیم خیلی خوشحال میشن😃
#تولد_تا_هفت_سالگی
#بازی_سازی
#مادر_خلاق
#بازی_و_تحرک
#میوه_ی_دل_من
╭┅🍂—🍂—🍂—🍂┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅🍂—🍂—🍂—🍂┅╯
━━━━━━◯◯◯◯━━━━━━
﷽❈••⚘ ⃟ ⃟❈ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟⚘ ⃟ ⃟ ⃟⚘☆☆☆
پیغمبر خوب ما 🕋
نور خدا محمد (ص) ✨
چراغ راه مردم 💡
رهبر ما محمد (ص) 😍
ما کودکان همیشه 👦
گوییم یا محمد (ص) 🗣
ما پیرو تو هستیم 🖐
صل علی محمد 🌹
ای پیرو محمد 👦
ای کودک مسلمان 🧒
قلب تو پاک و روشن 💖
از نور دین و ایمان ☀️
یار و نگهدار تو 😇
باشد خدا و قرآن 🤲
بگو تو، یا محمد 🗣
صل علی محمد 🌹
صلوات بر محمد🌹🌹🌹
❣اّللّٰهُــمَّ صَـــلِّ عَــلیٰ مُــحَــمَّــدٍ وَ آلِ مُــحَــمَّــد وَ عَــجِّــلْ فَــرَجَــهُــمْ❣
عیدتان مبارک ✨💐✨
#میوه_ی_دل_من
#هفته_وحدت
#پیامبر_مهربانی_ها
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه 1⃣
🦁شیر کوچولوی خوابالو🦁
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای خوب و مهربون، هیشکی نبود. ✨زیر گنبود کبود، یه شیر کوچولو بود. شیر کوچولو خیلی خسته شده بود ولی هر کاری میکرد نمیتونست بخوابه.🦁😴
به خاطر همین رفت پیش دوستش فیل کوچولو🐘 و گفت:
ـ سلام فیل کوچولو.✋
ـ سلام شیر کوچولو.🤚
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟😥😴
ـ خب برا اینکه خوابت ببره، باید بری خونتون و سرت رو بذاری روی بالشِت تا خوابت ببره.🛏
شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و بعد خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و بخوابه.🌺
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه2⃣
رفت توی اتاقش و سرش رو گذاشت روی بالشتش، از این ور شد، از اون ور شد، ولی هر کاری کرد خوابش نبرد.😞
به خاطر همین از جاش بلند شد و رفت پیش دوستش زرافه کوچولو🦒 و بهش گفت:
ـ سلام زرافه کوچولو.✋
ـ سلام شیر کوچولو.🤚
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟😟
ـ وقتی میخوای بخوابی، سرت رو میذاری روی بالش تا خوابت ببره؟🤔
ـ بله زرافه کوچولو، این کار رو کردم ولی خوابم نبرد.😔
ـ خب ببینم، وقتی سرت رو گذاشتی روی بالش، چشاتو بسته بودی؟
ـ نه.👀
ـ خب اگه میخوای خوابت ببره باید چشاتو ببندی تا خوابت ببره.😴
شیر کوچولو🦁 از دوستش تشکر کرد و بعد هم ازش خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و چشاش رو ببنده تا خوابش ببره.
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯