eitaa logo
میوه دل من
8.5هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
یه کار دستی ساده و زیبا 🦀 ساخت کاردستی همراه کودک، به تقویت خلاقیت او کمک می‌کند. اجازه دهید قسمت‌هایی که بدون خطر است را کودکتان انجام دهد. ─━━⊱⋆@MiveiyeDel_man⋆⊰━━─
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه📚 این داستان: ملکه گل‌ها👑 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— صفحه 1⃣ روزی روزگاری، دختری مهربان در كنار باغ زیبا و پرگل زندگی می كرد، كه به ملكه گل ها شهرت داشت. چند سالی بود كه او هر صبح به گل ها سر میزد ، آنها را نوازش می كرد و بعد به آبياري آنها مشغول ميشد. مدتی بعد، به بیماري سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود. دلش براي گل ها تنگ شده بود و هرروز از غم دوری گل ها گریه می كرد. گل ها هم خيلي دلشان براي ملكه گل ها تنگ شده بود، ديگر كسی نبود آنها را نوازش كند یا براشون اواز بخواند. روزی از همان روزها، كبوتر سفیدی كنار پنجره اتاق ملكه گل ها نشست. هنگامی که چشمش به ملكه افتاد فهمید، دختر مهربانی كه كبوترها در مورد او صحبت میکردن، همین ملكه است، بنابراين سریع به باغ رفت و به گل ها خبرداد كه ملكه سخت مریض شده. گل ها كه از گوش دادن این خبر بسیار ناراحت شده بودند، به دنبال چاره ای می گشتند. یكی از آنها گفت:« كاش می توانستیم به دیدن او برویم ولی می دانم كه این امكان ندارد!» كبوتر گفت:« این كه كاری ندارد، من می توانم هرروز یكی از شما را با نوكم بچینم و نزد وی ببرم.» ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— صفحه2⃣ گل ها با گوش دادن این پیشنهاد كبوتر شادمان شدند و از همان روز به بعد، كبوتر، هرروز یكی از آنها را به نوك می گرفت و براي ملكه می برد و او با دیدن و استشمام گل ها، حالش بهتر ميشد . یك شب، كه ملكه در خواب بود، یک دفعه با شنیدن صدای گریه ای از خواب بیدار شد. دستش را به دیوار گرفت و آهسته و اهسته به طرف باغ رفت، هنگامی که وارد باغ شد فهمید كه صدای گریه مربوط به كیست، این صدای گریه غنچه های كوچولوی باغ بود. آن ها نتوانسته بودند نزد ملكه بروند، زیرا درصورتی که از ساقه جدا می شدند نمی توانستند بشكفند، در ضمن با رفتن گل ها، آن ها حس تنهایی می كردند. ملكه مدتی آنها را نوازش كرد و گریه آنها را آرام كرد و بعد به آنها قول داد كه هر چه سریعتر گل ها را به باغ برگرداند. صبح فردا، گل ها را بدست گرفت و خيلي اهسته و آهسته قدم برداشت و به طرف باغ رفت، هنگامی که كه وارد باغ شد، نسیم خنک صبحگاهی صورتش را نوازش داد و حال بهتر پیدا كرد، بعد آغاز كرد به كاشتن گل ها در خاك. با این كار حالش كم كم بهتر ميشد ، تا اینكه پس از چند روز توانست راه برود و حتی براي گل ها اواز بخواند. گل ها و غنچه ها از اینكه باز هم كنار هم از دیدار ملكه و مهربانی های وی، لذت می بردند شادمان بودند و همه به هم قول دادند كه سال های سال در كنار هم، مانند گذشته مهربان و دوست باقی بمانند و در هیچ حالی، هم‌دیگر را فراموش نكنند و تنها نگذارند. پایان❇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکل‌دهی به شخصیت فرزند 5⃣ یکی از بزرگان، نکته‌ای را می‌فرمودند، البته این را می‌گویم و نمی‌خواهم شما را ناامید کنم، می‌خواهم دقت مادرانی که فرزندان خردسال دارند را بالاتر ببرم. ایشان می‌گفتند بچه‌ها به هفت سالگی که رسیدند، همه چیز تمام است. یعنی هر کار تربیتی می‌خواستیم انجام بدهیم در این هفت سال اول باید انجام می‌دادیم، دیگر کار بعد از آن سخت و دشوار است. امروزه هم دقیقاً کارشناسان بر همین اعتقاد هستند، می‌گویند تقریباً نزدیک به ۷۰ درصد شخصیت فرزندان ما تا حدود هفت سالگی شکل می‌گیرد. 🔰ادامه دارد... ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
جو پرک با کشمش و کنجد🥨 صبحانه‌ها و غذاهایی که با جو درست میشن، غذایی کامل برای کودکان هستن. این غذا مناسب کودکان ۳ سال به بالا هست👦 مواد لازم⬇️ ۲ لیوان آب نصف فنجان جو پرک یک سوم فنجان کشمش پلویی یک قاشق غذاخوری کنجد یک قاشق غذاخوری روغن زیتون نصف قاشق چای‌خوری دارچین طرز تهیه🥣 دو لیوان آب و یک سوم فنجان کشمش رو توی یک قابلمهٔ کوچک بریزید و روی شعلۀ گاز قرار بدید تا آب جوش بیاد. سپس یک دوم فنجان جو پرک رو اضافه کنید و هم بزنید. یک قاشق غذاخوری کنجد رو بکوبید و در یک قاشق غذاخوری روغن زیتون حل کنید. پس از ۱۰ دقیقه نصف قاشق چای‌خوری دارچین را هم اضافه کنید و ۱۰ دقیقهٔ دیگر بپزید. بعد از پایان پخت، کنجد حل‌شده در روغن زیتون را هم اضافه کنید🍵 نوش جان❗️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┄┅✧🌜•◦❈☀️❈•◦🌛✧┅┄┄ هم کاردستی هم بازی 😍 یه چرخ و فلک زیبا 🎡 ساخت کاردستی به همراه کودکان به رشد خلاقیت اونا خیلی کمک میکنه👌 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه صحیح برخورد با لجبازی با مثالی جالب از حجت‌السلام شهاب مرادی👌 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه📚 این داستان: آلبالوی عجول🍒 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 🍒🌳🍒 ✧🌸✧✧— یه روزی روزگاری وسط یه باغ قشنگ یه درخت آلبالو زندگی می‌کرد🌳 درخت خیلی خوبی بود اما همیشه تو کارهاش عجله می‌کرد❌ مثلا دوست داشت زودتر از همه‌ی درخت‌ها میوه هاش برسن و کشاورز رو خوشحال کنه☺️ برای همین قبل از رسیدن میوه هاش اونها رو می‌ریخت پایین تا کشاورز فکر کنه اونها رسیدن و ببره بازار بفروشه🙁 کشاورز اومد و میوه‌ها رو دید با ناراحتی جمعشون کرد و برد بیرون باغ و ریخت کنار جاده تا گوسفندا اونها رو بخورن🐑 فصل چیدن میوه‌ها شد و درخت‌ها خوشحال☀️ از اونها خوشحال‌تر کشاورز بود👨‍🌾 که الان می‌تونست نتیجه‌ی زحمت هاش رو ببینه خلاصه فصل چیدن میوه‌ها تموم شد و کشاورز اومد تا به درخت هاش برسه و بهشون آب بده🚿 درخت آلبالو فکر می‌کرد اول از همه سراغ اونو بگیر، اما اینطور نشد و کشاورز اصلا بهش توجه نکرد و آب کمی بهش داد و گفت: این درخت آلبالو هم که امسال بدردم نخورد😤 اینو گفت و رفت🚶‍♂ درخت آلبالو شروع کرد به گریه کردن😭 تا اینکه یه کلاغی اومد پیشش و گفت چرا گریه می‌کنی🐧 اونم کل ماجرا رو برای کلاغ تعریف کرد. کلاغ گفت: همه‌ی این بلاها که سرت اومده به خاطر عجول بودنته😒 میوه هات رو کشاورز چون نرسیده بودن ریخت جلوی گوسفندها، اگه یکم صبر می‌کردی و میوه هات می‌رسیدن، هم کشاورز رو خوشحال می‌کردی و هم خودت عزیز می‌شدی😏 حالا هم اشکاتو پاک کن که خدا بزرگه و سال دیگه دوباره فصل میوه میرسه و باید از امسال درس بگیری تا بعدا دوباره اشتباه نکنی😇 پایان❇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯