eitaa logo
میوه دل من
19.8هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
لیست تعدادی از غذاها با طبع معتدل و مرطوب نوش جان☺️❤️ https://eitaa.com/joinchat/1793851412C5eae7704ff ✾•┈•✦●•💦•●✦•┈•✾
این کانال رو هم میتونید بهشون معرفی کنید انواع غذاها برای سنین مختلف و البته کودکان رو آموزش میدن😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق(ع): هیچ بدنی در انجام آنچه نیت بر آن قوی باشد، ناتوان نیست. میزان الحکمه، ج ۱۲، ص ۵۰۵ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ یکی دیگه از بازی هایی که دختر ما با داداشی بازی می کنه. قایم باشک بازیه😍 نوبتی بازی می کنند، یک بار آبجی چشم میذاره و من داداشی رو قایمش می کنم و بعد با دست زدن و کم و زیاد کردن صدای دست هام راهنماییش می کنم که داداشی کجاست😉 تا هم راحت تر بتونه پیداش کنه و هم هیجان بازی بیشتر بشه😄 نوبت بعدی هم که داداشی رو نگه می دارم طوری که مثلا آبجی رو نبینه و آبجی بتونه قایم بشه و بعد هم همینطوری که داداش بغلم هست، دنبال آبجی می گردیم😂 و از زبون داداشی هم باهاش صحبت می کنم که آبجی جونم کجایی؟ آبجی گلم کجایی؟ وقتی که می بینه اینطوری از زبون داداشی باهاش صحبت می کنم، محبتش به داداشش بیشتر میشه.😍 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
اینم یک نقاشی زیبا با انگشتان دست😉👌 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ زنگ تفریح زده شد. خانم معلم که از کلاس بیرون رفت، بچه‌ها مثل همیشه شروع به سر و صدا و جیغ و داد کردند. بعضی از بچه ها تغذیه هایشان را برداشتند و به حیاط کودکستان رفتند. مائده اما هنوز از دست زهرا ناراحت بود و از جایش تکان نمی خورد. زهرا نگاهی به مائده انداخت. برای بار سوم از مائده عذرخواهی کرد، اما جوابی نشنید. زهرا با ناراحتی از کلاس بیرون رفت. همه‌ی بچه ها به حیاط رفتند. مائده تنها شد. دوست داشت زهرا را ببخشد؛ اما نمی‌توانست. حوصله اش سر رفت. سرش را روی نیمکت گذاشت. ناگهان خود را وسط آسمانِ آبی دید. زیرِ پای مائده پر از ابرهای سفید بود. در میان ابرها، قلب های سفید قشنگی بودند. چقدر روشن و زیبا... بعضی از قلب ها بزرگتر و بعضی کوچک تر بودند. مائده از تعجب خشکش زده بود. در این لحظه یک بچه فیل، با لبخند به او نزدیک شد. مائده پرسید: "تو کی هستی؟ اینجا کجاست؟ این قلبها مال چه کسی است؟" فیل گفت: "می‌توانی یکی از این قلب ها را برای خودت برداری". مائده لبخند زد. به قلب های کوچک و بزرگ نگاه کرد. یکی از قلب ها را در دستان کوچکش گرفت. کمی فکر کرد و به فیل گفت: "تو خیلی بزرگی! حتما قلب بزرگی داری. فیل لبخند زد و گفت: "تو هم می توانی قلب بزرگی را برداری. اگر قلب بزرگی داشته باشی، می‌توانی راحتِ راحت دیگران را ببخشی". مائده خوشحال شد و گفت: یعنی دیگر میتوانم دوستم زهرا را ببخشم؟ آخر او دیروز با کفش روی دفترم پا گذاشت. فیل گفت: بله حتما می‌توانی. مائده قلب سفیدِ بزرگی را برداشت. چقدر روشن و صاف بود! یک دفعه صدای جیغ و داد بچه ها به گوشش رسید. سرش را بلند کرد. روی نیمکت کلاس نشسته بود. زنگ تفریح تمام شده بود و بچه‌ها با سر و صدا به کلاس آمدند. مائده به طرف زهرا رفت. دستان تپل زهرا را محکم در دستان لاغر خودش گرفت و بلند گفت: آشتی! زهرا از ته دل خندید. مائده احساس کرد قلب سفیدش بزرگتر شده است! (در مورد عفو و بخشش) ف.حاجی زادگان"بشارت" ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم مادران گرامی! تجربیاتشون رو در اختیار این مادر عزیز قرار بدهند. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯