🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه2⃣
رفت توی اتاقش و سرش رو گذاشت روی بالشتش، از این ور شد، از اون ور شد، ولی هر کاری کرد خوابش نبرد.😞
به خاطر همین از جاش بلند شد و رفت پیش دوستش زرافه کوچولو🦒 و بهش گفت:
ـ سلام زرافه کوچولو.✋
ـ سلام شیر کوچولو.🤚
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟😟
ـ وقتی میخوای بخوابی، سرت رو میذاری روی بالش تا خوابت ببره؟🤔
ـ بله زرافه کوچولو، این کار رو کردم ولی خوابم نبرد.😔
ـ خب ببینم، وقتی سرت رو گذاشتی روی بالش، چشاتو بسته بودی؟
ـ نه.👀
ـ خب اگه میخوای خوابت ببره باید چشاتو ببندی تا خوابت ببره.😴
شیر کوچولو🦁 از دوستش تشکر کرد و بعد هم ازش خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و چشاش رو ببنده تا خوابش ببره.
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه 3⃣
این کار رو کرد، ولی هر چی این ور شد و اون ور شد، خوابش نبرد.
از جاش بلند شد و رفت پیش دوستش خرسی کوچولو 🐻و گفت:
ـ سلام خرسی کوچولو.✋
ـ سلام شیر کوچولو.🤚
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟🙁
ـ بله دوست خوبم، ببینم برا اینکه خوابت ببره، سرت رو گذاشتی روی بالش؟🛏
ـ بله گذاشتم.
ـ خب چشات رو هم بستی؟👀
ـ بله بستم. ولی هر کاری کردم خوابم نبرد.
ـ خب بگو ببینم، وقتی چشات رو بستی به خواب فکر کردی؟
ـ نه، چه جوری باید به خواب فکر کنم؟🤔
ـ این کار خیلی راحته، کافیه که به این فکر کنی که الان داره خوابت میبره و همه دوستات هم الان خوابیدند. اینطوری خیلی زودتر خوابت میبره.😊
شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و بعد هم خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و چشاش رو ببنده و به خواب فکر کنه تا خوابش ببره.🦁
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه 4⃣
این کار رو کرد، هی این ور شد و اون ور شد، ولی خوابش نبرد.😔
به خاطر همین از جاش پا شد و رفت پیش دوستش ببر کوچولو🐯 و بهش گفت:
ـ سلام ببر کوچولو.✋
ـ سلام شیر کوچولو. 🤚اع! چی شده، چرا اینقدر چشات قرمز شده؟😱
ـ آخه من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟😰
ـ بله، خب این کار، خیلی راحته. باید سرت رو بذاری روی بالش.
ـ من این کار رو کردم ولی خوابم نبرد.
ـ خب چشات رو بسته بودی؟👀
ـ بله بسته بودم.
ـ به خواب فکر کردی؟🤔
ـ بله، فقط به خواب فکر کردم و هی این ور شدم و اون ور شدم، ولی خوابم نبرد.
ـ آهان! حالا فهمیدم چرا خوابت نمیبره، آخه وقتی میخوای بخوابی، باید سرت رو بذاری روی بالش و چشات رو ببندی و به خواب فکر کنی و از جات تکون نخوری، اینطوری خیلی زود خوابت میبره. اگر هم از مامانت خواهش کنی که برات یه قصه و یه لالایی خوشگل بخونه، خیلی زودتر خوابت میبره.😍
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه5⃣
شیر کوچولو خیلی خوشحال شده بود، آخه فهمید مشکل کارش از کجا بود و چرا خوابش نمیبرد، آخه اون هی تکون میخورد و از جاش بلند میشد، به خاطر همین بود که خوابش نمیبرد.
از دوستش خیلی تشکر کرد و بعد هم خداحافظی کرد و رفت خونشون و برا مامانش همه ماجرا رو تعریف کرد.❤️
بعد هم به مامانش گفت:
ـ مامان جونم! من دارم میرم توی اتاقم تا سرم رو بذارم روی بالشم و چشام رو ببندم و به خواب فکر کنم و تکون نخورم تا خوابم ببره. میشه ازتون خواهش کنم که برام یه قصه و لالایی بخونی تا زودتر خوابم ببره؟😴
ـ بله! شیر کوچولوی ناز من! حتما این کار رو میکنم.😍
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه 6⃣
بعد هم شیر کوچولو رفت توی اتاقش🚪 سرش رو گذاشت روی بالشش🛌 و چشاش رو بست و به خواب فکر کرد😴
به اینکه الان خوابش میبره،
به اینکه الان دوستاش همه خوابن و سرشون رو گذاشتن روی بالششون و چشاشون رو هم بستن
شیر کوچولو تکون نخورد و از جاش بلند نشد و مامانش هم براش قصه شیرکوچولو رو تعریف کرد و بعد گفت:
لالا لالا گل…..
ادامه ماجرا میشه همون لالایی و یا زمزمههایی که بچهها بهشون عادت دارند تا باهاشون زودتر خوابشون ببره.😍
پایان❇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🌸ـــــــ🍂🌼꧁﷽꧂🌼🍂ــــــ🌸
امام خمینی (ره) و کودکان 4⃣1⃣
سیره رفتاری امام خمینی
۳. بازی بیست دقیقه ای
خانم زهرا مصطفوی( دختر امام خمینی) نقل میکند:
«امام پیش از ظهرها در منزل برای طلبهها درس داشتند و درس ساعت یازدهو نیم تمام میشد. آقا مقید بودند تا ساعت ده دقیقه به دوازده که میخواستند برای نماز ظهر آماده شوند به مدت بیست دقیقه با ما بازی کنند.
ما خودمان وسایلی درست میکردیم و با ایشان بازی میکردیم. یا سر ما را توی دامنشان میگرفتند و دیگری میرفت قایم میشد و این کارها برای ما خیلی عادی بود».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میریان، پدر مهربان، ص۵۹.
🔰ادامه دارد...
#تربیت_فرزند
#امام_خمینی_و_کودکان
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
@MiveiyeDel_man
┄┅┅┅┄❅💗❅┄┅┅┅┄
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
══════════✦✧ ⃟ ⃟♥️ ⃟
عیدتون مبارک ✨🌹✨
شعر کودکانه تقدیم نگاه پاک کودکانتان😍
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#هفته_وحدت
#پیامبر_مهربانی_ها
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
📁-◈••°Ⓞ💐Ⓞ°••◈-📂
زنگ هندسه⏹🔼
با اسباببازیهای بچه فامیل سعی کردیم اشکال هندسی رو بچینیم و اسماشونو یاد بگیریم
اولش یکم جابه جا میگفت ولی بعدش خوب یاد گرفت☺️
میتونه با هر وسیله ای باشه
لگو✅
مداد رنگی✏️
حبوبات🌽
و...
#تولد_تا_هفت_سالگی
#بازی_سازی
#مادر_خلاق
#بازی_و_تحرک
#میوه_ی_دل_من
╭┅🍂—🍂—🍂—🍂┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅🍂—🍂—🍂—🍂┅╯
━━━━━━◯◯◯◯━━━━━━