eitaa logo
. مدافعانِ‌چادࢪ .
1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکر... میدونستین کلمه «لااله الا الله»جمله کاملیست که هنگام تلفظش لب تکون نمیخوره؟ وگفتن این ذکر باعث رفع تشنگی میشه؟ دانشمندان ثابت کرده اند که گفتن«لااله الا الله»بزاق دهان را به ترشح ماده ای وا می دارد که تشنگی را از بین می برد. هیچ کار خدا بی حکمت نیست،حتی گفتن اذكارش _..•°🌸🌼🌸°•.._ @Modafeane_Chador |
پـاشین‌بیـاین‌ ڪه‌یہ‌کـانال‌ واسـہ‌دࢪسخون‌ها‌ پـٻدا‌کـردم👩🏻‍🎓📓 •°↶تڪنیـک‌ هـا؎‌‌درس‌خونـدن‌ 📚🔗 •°↶پـروف‌واسـہ‌هـࢪسـلیقـه‌ای 🌚🌸 •°↶روٺـین‌هاۍ‌بـرنامھ‌‌ ࢪیـزے 🔖💕 🤤🍭 🛒🌱 ⿻⤿https://eitaa.com/joinchat/2602565773Caaf8cee669 https://eitaa.com/joinchat/2602565773Caaf8cee669
⏰سه‌سال‌بعد... علت شڪست شما چۍبود؟!🧐 ؛┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ◉😴خوابم ميومد ! ◉📲همش سرم تو گوشیم بود ! ◉😪حسش نبود ! ◉🛏تنبلی ڪࢪدم ! ◉😵‍💫يه باࢪ شڪست خوࢪدم ولش ڪࢪدم ! ◉🤫بقيه بهم گفتن نمۍ تونی ! ◉📖دࢪس خوندن خیلۍ سخت بود ! ؛┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ نه‌خدآیۍخودت‌ خندت‌نمیگیره‌بااین‌بهونه‌ها؟!🙄😏 _..•°🌸🌼🌸°•.._ @Modafeane_Chador |
اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج _..•°🌸🌼🌸°•.._ @Modafeane_Chador |
🌿خاصیت‌تبلیغ‌کردن‌برای اینگونه است که انسان عزیز می‌شود نـام ارواحنافداه را در خانه ، در محل کار، بالایِ سرتان بزنیـد، بینِ مردم عزیز می‌شوید... _..•°🌸🌼🌸°•.._ @Modafeane_Chador |
روزه‌هاتون‌قبول😍☺️ اذان‌مغرب‌به‌افق‌یزد
تباھ‌بودن‌اونجا‌سٺ‌ڪه‌هروقت ڪارمون‌گیر‌افتاد‌نشستیم‌سرِ سجادھ‌‌گفتیم‌الهی‌العفو‌ . . ! بعدشم‌زدیم‌زیرش‌یادمون‌رفٺ!(: _..•°🌸🌼🌸°•.._ @Modafeane_Chador |
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن.. مثل👇🏼 .. .. .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه رمان میزارن عااالیه.. اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن☘ رمان پارت ⁵² ـــــــــــــــــــــــــــــــــ توی خیابون بودم.. تا میتونستم میدویم.. ‌ نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره... نگاهم فقط به جلو بود.. که یهو یه ماشین محکم بهم زد.. احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون.. هیچی نمی فهمیدم.. از سر و بینیم خون میومد... چشام داشتن بسته میشدن.. چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.. یکی دیگم اومد کمکش.. انگار همون ماشینی بودکه بهم زد.. فقط شنیدم یکی داد زد.. ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از اونا گفت.. +به تو چه فضول.. پرتم کردن تو ماشین.. حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلی اتفاق های جالب افتاده.. یه رمان هیجاااانی..وطنز https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c منتظریم..👆🏼