eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
25.9هزار ویدیو
344 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🆔@Modafeane_harame_velayat غســــــل جمعـــــــه ⭕ پیامبر به علے علیهمالسلام فرمودند: ای علے؛ بر مردم لازم اسٺ ڪه در یک روز از روزهای هفته نمایند. 👈 تو هر غسل نما، اگرچه آن روزٺ را بدهے و بمانے ولے بجای آن، برای غسل تهیه نمایے، چرا ڪه در میان ، عملے ثوابش و از غسل جمعه نمے باشد. 📗 مستدرڪ الوسائل، ج2: 503 📘آمال الواعظین، ج2: 13- 15 گرفتن ناخن وسبیل(کمی مو) درهر جمعه
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋بدانید که هریک از شما به قدرت عظیمی دسترسی دارید وآن قدرت دعاست. 🌿🌺این قدرت شما را قادر می سازد تا کوهها را از سر راهتان بردارید . 👌ما با طوفان های زیادی روبرو می شویم اما خداوند به ما این توان راداده است که بر هر طوفان زندگی غلبه کنیم .وهنگامی که دعا میکنیم اتفاقی می افتد . 😔ما زمان اندکی را صرف دعا میکنیم و زمان زیادی را صرف صحبت درباره خود مشکل 😍اگر شروع به دعا کنیم واز صحبت درباره مشکل دست برداریم شاهد امور خارق العاده ایی خواهیم بود. ما باید بیشتر پرستش کنیم باید وقت بیشتری صرف کنیم،وقتی به حضور خداوند می روید ،یکسره راجع به مشکلات صحبت نکنید ! یکسره نگویید من فلان مشکل فلان مشکل را دارم.مشکلات را فراموش کنید بلکه شروع به پرستش خداوند کنید ، خداوند بینا و آگاه است 🆔@Modafeane_harame_velayat
💠آیت الله فاطمی نیا(ره): مسأله والدین شوخی نیست 👌خدا می داند یک پرخاش به مادر💔 صد سال انسان را عقب می اندازد اگر کوتاهی کرده اید تا دیر نشده جبران کنید 🆔@Modafeane_harame_velayat
🔴تفاوت صحبت كردن با دختر بچه ها و پسر بچه ها: _وقتی با پسرتان صحبت می‌کنید، جملات واضح،منطقی و به دور ازهر توضیح اضافی و حاشیه را انتخاب کنید ،چون پسرها از توضيحات اضافی و مكالمات طولانی كلافه شده و شروع به لجبازی ميكنند. _اما وقتي با دخترتان صحبت ميكنيد بيشتر با كلمات بازی كنيد و مكالمه تان را طولاني تر كنيد و از مثالهای زيادی استفاده كنيد و صحبتهايتان را با بازيهای دخترانه همراه كنيد دختر بچه ها با صحبتهای طولانی شاد و سرگرم ميشوند. به همين دليل است كه در طول تاريخ ثابت شده كه خانومها بيشتر از آقايان صحبت ميكنند و استهلاك استخوان فك خانمها بيشتر از آقايان است 🆔@Modafeane_harame_velayat
3.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏝چگونه حق را ادا کنم؟ 🎥 استاد عالی الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفـ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻🕊 🆔@Modafeane_harame_velayat
آیا تاکنون متوجه مولا صاحب الزمان عجل الله شده اید؟! آیا میدانید دل مولا از مصیبت های اجدادش به درد است؟ و از طرفی از اعمال بندگان خدا ... راستی برادرم، آیا شرم حیا نمی‌کنیم از اعمالمان؟ آیا می دانیم با هر کار خلافی که از ما سر میزند زخمی دیگر بر قلب مبارکش می زنیم!؟ جای بسی خجالت است. چرا اینقدر در غفلت هستیم؟ سعی کنیم ساعات غفلت ما نسبت به پروردگار کم شود... دقت کن سراسر عمر آدمیان لذتش به این است که لحظه ای درک کند که حجابی ما بین او و خالقش وجود ندارد. خجالت دارد که ما خود را پیروان و شیعیان اهل بیت می دانیم و همدیگر را به این خصلت می‌خوانیم ولی در عمل... 📙برگرفته از نامه شهید احمد علی نیری به یکی از دوستانش.
💢در حال برنامه‌ریزی برای حضور در کانال پاناما هستیم،، ▪️فرمانده نیروی دریایی ارتش در حاشیه برگزاری نخستین همایش ملی تمدن دریایی - مسیر پیشرفت: امروز فرصت بزرگی در حوزه دریا برای پیشرفت کشور در اختیار ما است و می توان با استفاده صحیح از ظرفیت دریایی می‌توان این موهبت را از یک ظرفیت اقتصادی به یک ظرفیت تمدنی تبدیل کرد. ▪️امروز بهره‌مندی از دریا برای ما یک مزیت ژئوپلیتیک است و آن‌ها که از این ظرفیت برخوردار نیستند دچار یک خفگی ژئوپلیتیکی هستند. ▪️ما تا امروز در تمامی تنگه‌های راهبردی دنیا حضور داشته‌ایم و تنها در دو تنگه حضور نداشته‌ایم که در یکی از آن‌ها امسال حضور پیدا می‌کنیم و در حال برنامه‌ریزی برای حضور در کانال پاناما هستیم.
مدافعان حرم ولایت
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نشر_فقط_باآیدی_زیر_مورد_رضایت_است. 🆔 @Modafeane_harame_velayat #نویسنده
خانم ط_حسینی 🌩 مشخص بود ناریه اردوگاه راکامل میشناسد ,محلی رانشان داد که تعداد زیادی کانکس بود وگفت :اینها سویتهای قابل حمل هستند که توسط دولتهای حامی داعش,برایشان فراهم شده وهرکدام ازاین واحدها به مسولین داعش که باخانواده هستندیازن جهادی دارند, تعلق دارد ویک طرف هم سوله های بزرگی شبیهه سوله هایی که ما درانجا اسیربودیم ,وجودداشت که ناریه انها رانشان داد وگفت ,اینها هم محل استراحت سربازان داعشی است,ازبیرون مثل سوله است اما داخلش زیادی لوکس است ودراخر چادرهایی رانشان دادوگفت ,معمولا برای اموزش دادن بچه ها چادرهای کوچک تر وبرای اموزش بزرگترها,چادرهای بزرگتر رااستفاده میکنند یعنی اینها یه جورمدرسه هستند . ماشین را نزدیک کانکسها پارک کرد وگفت:من فیصل را به سوییت خودم میبرم ویک چادر رانشان داد وگفت:ان چادر رامیبینی,محل اموزش کودکان چهار تا ده ساله است,اگر پسرت زنده گیرمامورین افتاده باشد,احتمال زیاد باید درانجا باشد... ناریه به سمت کانکس رفت,اما من دیگر طاقت نداشتم به سمت چادری که اشاره کرده بود رفتم,تقریبا دویست ,سیصدمتری با کانکسها فاصله داشت. چندتا پسربچه اطراف چادربودند...حرکاتم قابل کنترل نبود,نزدیک چادر شدم دوپسربچه ایستاده بودند ویک پسربچه هم پشت سرشان نشسته بود وسرش روی زانوهایش درحال گریه بود. رفتم جلو... روبنده ام رابالازدم ونشستم تا قدم هم قد پسربزرگتر,شود,دستش را دردستم گرفتم وگفتم:بزرگتر اینجا کیست؟یعنی معلمتان کیست عزیزم؟تا این حرف از دهانم خارج شد,ناگهان.... دارد... ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 ناگهان صدای گریه پسرک پشتی بیشترشد,از پسربزرگتر پرسیدم چرا شما بیرون چادرید؟چرا اون دوستتان گریه میکند؟ پسرک:ما شیطانی کردیم ودرس گوش ندادیم,معلممان تنبیه مان کردتا درافتاب بایستیم واشاره به پشت سرش کرد وگفت:گرگی هم مثل همیشه خودش راخیس کرد وتنبیه شد ,تازه یک کتک مفصل هم خورده,اخه گرگی نه میتواند مثل مجاهد داعشی سرببرد ونه میتواند نقش قربانی رابازی کند,امروز هم قراربود نقش قربانی رابازی کند وتا بقیه ی مجاهدان خواستندبا خنجرچوبی سرش راجداکنند اول شروع به زوزه کشیدن کرد وبعدهم خودش راخیس کرد.. پیش خودم فکر کردم,پسرک بیچاره دراین سن باید مشق چه چیزهای وحشتناکی رابکند. پسرک:اصلا گرگی ازهمان روز اول میترسید ومدام گریه میکرد ,چون اسمش رانمیدانستیم ,معلممان اورا گرگی صدامیزند وماهم میخندیم ,اخر حرف که نمیزند فقط مثل گرگ صدامیدهد... اخی خدای من,ناخوداگاه به طرفش رفتم,هنوز سرش روی دستانش بود وصدای گریه اش بلند,دستانم رابه طرفش گرفتم وگفتم:عزیزکم,پسرکم گریه نکن ..... تا سرش رابالا گرفت ونگاهش درنگاهم قفل شد.....باورم نمیشد.....لبخندی زد وخودرادراغوشم انداخت... عماددددم....عزیزززززم.... انگار زمان متوقف شده بود ومن بودم وعماد وعماد بود ومن. دارد.... . 🆔 @Modafeane_harame_velayat
خانم ط_حسینی 🎬 عماد رابغل کردم وزار زدم... عماد هم که انگار به تنها ارزوی عمرش رسیده بود وپناهگاه امنی برای عقده گشایی یافته بود محکم به بغلم چسپیده بود وگریه میکرد,اشکهای من وعماد در هم امیخته بود ,صحنه ای بود که هر سنگدلی را به گریه وامیداشت.با صدای ناریه به خود امدم ومتوجه شدم کلی بچه کوچک وبزرگ دورم راگرفته ومردی داعشی وبااصطلاح اموزگار بچه ها هم انطرف تر مارا نگاه میکرد وبه بچه ها فحش وناسزا میگفت ومیترساندشان تا به سرکلاس بروند. ناریه:خدا راشکر خواهر...بالاخره گمشده ات رایافتی...بهت گفتم اگر به برادران مجاهد دولت اسلامی,برخورد کرده باشد,جایش امن است. ناریه نزدیک اموزگار بچه ها شد وکمی باهم صحبت کردند وبعد به سمتم امد وگفت:بیا برویم پیش من که خیلی کار داریم,فیصل هم داخل سوئيت خواب است. داخل كانكس شديم،عجب بزرگ وجاداربود،از بیرون اصلا اینجور به چشم نمیامد. یک قالی سه درچهار بعدش حالتی دراورده بودند مثل اوپن اشپزخانه وانطرفش هم یخچالی کوچک واجاق گاز وظرفشویی ودری داخل اشپزخانه بود که احتمالا به حمام ودسشویی باز میشد،در کل جم وجور ومناسب,زندگی یک زوج جوان بود. باخود فکرکردم عجب دولتهای خبیثی پیدا میشوند که اینچنین امکاناتی فراهم میکنند وازاین حیوانات خون اشام حمایت میکنند,هدفشان ازاینهمه کشت وکشتار چیست؟بی شک اهداف خبیثانه وسیاستمدارانه ای پشت این اعمالشان پنهان شده.... ناریه:بیا بشین سلما جان،راستش تا دوروز قبل این سوئيت را با خواهری دیگر شریک بودم ,اما چون ایشان زوج جهادی یک مجاهد شدند,الان من وفیصل تنها اینجا زندگی میکنیم,اگر قبول کنی به دولت اسلامی خدمت کنی،با مجاهدارشد صحبت میکنم که تووپسرت همینجا پیش خودم مهمان باشید. البته شاید من وفیصل مهمان توباشیم...یه اقداماتی کردم که..... درهمین حین فیصل که گوشه ای روی تشک خوابیده بود بیدارشد وناریه نگاهی محبت امیز به او کرد وگفت...ولش کن ،بعدا سرفرصت برایت تعریف میکنم...الان خسته ایم بیا چیزی بخوریم وتووعمادوفیصل اینجا استراحت کنید,من باید بروم که کارهایم عقب ماند... بلندشدو پاکت شیری ازیخچال دراورد,لیوانی شیرریخت وسرکشید،چادروروبنده اش رامرتب کرد وگونه فیصل رابوسید وازماخداحافظی کرد.وگفت:سلما جان مراقب بچه ها باش...خوش بگذردودرراپشت سرش بست. عجب زن خونگرمی بود,درتعجبم چطورجذب ادامخواران داعش شده بود. دارد.. . 🆔 @Modafeane_harame_velayat
پروانه_ای_دردام_عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 در که بسته شد,عمادراکه محکم به بغلم چسپیده بود,غرق بوسه کردم،بمیرم برای برادرزجرکشیده ام,بچه باورش نمیشد که منم,ازخوشحالی کلمات نامفهومی ازدهانش درمیامد،چشمم افتادبه فیصل که غرق تماشای ما بود،لبخندی به اوردم وگفتم,فیصل جان دوست داری با عماد رفیق بشی وبازی کنی؟پسرک لبخندی زد وسرش رابه نشانه بله تکان داد،خواستم عماد را زمین بگذارم,اما ازبغل من تکان نخورد,بچه احساس ناامنی میکرد ومن به اوحق میدادم,بعدازمدتها اغوش امنی برای خودش یافته بود همینجور که عمادبغلم بود,رفتم کوله ام راکه ناریه باخودش,داخل اورده بود,برداشتم وکنار فیصل نشستم وارام ارام عمادرا از بغلم جداکردم وروی زانوهایم نشاندم,یک دست ازلباسهای عماد راکه باخود اورده بودم از داخل کوله دراوردم وبا ناز ونوازش شروع به تعویض لباسها کردم,فیصل چشمش افتاد به دوتا ماشین اسباب بازی داخل کیف ,تا امد بردارد گفتم:نه نه عزیزم,اینها مال عماد است ,از عماد اجازه بگیر اگر اجازه داد بردار,فیصل امد نزدیک عماد وگفت:عماد ,اجازه میدهی یکی رابردارم. عماد که انگار احساس امنیت میکرد وفهمیده بود اینجا از گزند داعشیها درامان است,لبخندی زد وخودش از روی زانوام بلند شد ویکی از ماشینها را برای خودش ویکی دیگر را به فیصل داد ومشغول بازی باهم شدند. خداراشکر کردم واز جایم بلندشدم ,چادر رادراوردم ورفتم سمت اشپزخانه تا چیزی بیارم برای خوردن وبه بچه ها بدهم. چقدر این کانکس جم وجور ودرعین حال زیبا وراحت بود,باخودم فکرمیکردم،دولت داعش را بنا میکنند وبا انواع واقسام امکانات تجهیز مینمایند که اب توی دل مجاهدانش تکان نخورد وباخیال راحت سرببرند وغارت کنند واسیرکنند وبا وحشیگریشان ,اسلام را دین عقب مانده ووحشی به دنیا معرفی کنند,بی شک هدف تمام بانیان وحامیان داعش این است که اسلام هراسی را دردنیا به وجود اورند ,تا دین خدا ازبین برود وشیطان پرستی رواج گیرد.... لیوان شیر باچند خرما به هرکدام ازبچه ها دادم تابخورند،بمیرم برای برادر بینوایم ,نمیدانم این نازدردانه ی بابا که غذایش رافقط برزانوی پدرم میخورد دراین روزهای اسارت چگونه خورده وخوابیده,دوباره اشکهایم روان شد,زود پاکشان کردم,عمادنباید میدید,باید این احساس امنیتی را که تازه بدست اورده,بااشکهای گاه وبیگاهم,از اونگیرم.ذهنم درگیربود,نمیدانستم عاقبتم چه میشود,نمیدانستم چه تصمیم بگیرم,الان که عمادرا دارم فرارکنم یابمانم؟کجا فرارکنم؟به چه امیدبمانم؟؟؟ امیدوتوکل کردم به خدای خوبم ,همان که دراوج ناامیدی عمادرا دراغوشم انداخت وبرای فراراز فکروخیال به دنیای بچه ها خودم رامیهمان کردم وکنارشان رفتم ومنم بچه شدم وهمبازی عماد و فیصل گشتم... دارد.... . 🆔 @Modafeane_harame_velayat