8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣زنگ خطری که هایپرسونیک ایرانی برای دشمنان به صدا درآورد؛ رسانههای عربی پیرامون موشک ایرانی چه گفتند؟!
🔺 اظهارات اخیر سردار حاجیزاده درباره دستآوردهای موشکی ایران بازتاب گستردهای داشت و رسانههای عربی بلافاصله به این موضوع پرداختند.
🔺 شبکه سعودی "الحدث": ایران به دنبال زمان مناسب برای رونمایی از موشک هایپرسونیک فرا صوت خود است!!
🔺 شبکه "العربی": در راستای اظهارات حاجیزاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه میتوان گفت که این تهدیدات و هشدارها پیام واضح ایران به اروپاست!!
🔺 شبکه "الشرق": صحبت از موشکی با سرعت 12 ماخ به میان آمده که سرعت بسیار بالایی است یعنی معادل موشک کینژال روسها که پیشرفت بسیار بزرگی است!!
🆔 @Modafeane_harame_velayat
معرفی نامه شهید علی کوثری
🕊✨🌸🕊✨🌸🕊✨🌸🕊✨🌸🕊
نام خانوادگی: کوثری
نام مستعار: علی
معروف به: علی کوثری
نـام پـدر : نعمت اله
تـاریخ تـولـد : ۱۹ مهر ۱۳۴۷
مـحل تـولـد : تهران
سـن : ۱۹ سال
تـاریخ شـهادت : ۱۵ تیر ۱۳۶۶
مـحل شـهادت : ماووت – دوقلو
عـملیـات : تکمیلی نصر۴
یگان: لشکر ۱۰ سیدالشهدا – گردان علی اکبر
مـزار : بهشت زهرا (س) – قطعه ۲۹ ردیف ۵۸ شماره ۱۲
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ساخت پل شناور بیسابقه در زمان دفاع مقدس و در مناطق جنگی❗️
◇ « پلی به طول ۱۳ کیلومتر برای وصل کردن ساحل هورالهویزه به جزایر مجنون»
◇ #شهید_مهندس_سعید_شجاعیفر، قائم مقام لشکر مهندسی ۴۳ امام علی (ع) از ویژگیها و نحوهی ساخت پل خیبر می گوید..
#پل_خیبر
#ایران_مقتدر
🇮🇷
خاطره برادر “مجتبی شوشتری”
درباره شهید “علی کوثری”
مجتبی شوشتری
یادش بخیر!
وقتی که به چادر “داش علی“ و “علی اصغر کوثری“ عزیز رفتم، تازه شکم و پایم ترکش خورده بود…
یک شب؛ این دو نفر خشم شب گذاشتند و قرار شد من چون هنوز مجروح بودم، در برنامه خشم شب شرکت نکنم، اما نمی دانم چه شد که یکدفعه “داش علی“ دوید توی چادر و از بد روزگار پا گذاشت درست روی شکم من!
سر باز کردن زخم همانا و شروع خونریزی همان…
علی هم تا زمان شهادتش هر وقت مرا میدید، غم عالم توی صورتش مینشست. هر چه اصرار میکردم که اتفاق خاصی نیفتاده، اما انگار این “داش علی”، دیگر آن “داش علی” سابق نبود!
***
ما دو روز زودتر از بقیه بچهها در ارتفاعات دوقلو مستقر شدیم. حجم آتش و تیر مستقیم تانک و وضعیت منطقه، جوری بود که من از ترس، از گوشه سنگر بیرون نمی آمدم. “مسعود جان“ و “توکلی“ عزیز متوجه ترس من شده بودند و کارها روی دوش این دو مرد بود.
یک لحظه سنگر دوشکا را نگاهی انداختم. دیدم “داش علی“ و بچهها دارند میروند جلو. توجهم را جلب کرد… چقدر آرام بود… و در مقابلش، من که چپیده بودم توی سنگر…
چیزی نگذشت که مسعود جان آمد و گفت: “علی هم پرواز کرد…“
یاد شهید علی کوثری؛ مرد دلاور گردان حضرت علی اکبر علیه السلام گرامی باد.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
سید حمیدرضا جوزی
به همراه رزمندگان گردان علی اکبر، عازم عملیات نصر ۴ بودیم. سوار بر کامیونها، راهی خط بودیم که در مسیر، از کمین منافقین هم بهرهمند شدیم!
من همیشه قبل و بعد از عملیاتها، مضطرب می شدم و دلهره داشتم.
توی کامیون که بودیم، علی کوثری متوجه حال خراب من شد و آمد کنارم. سرش را گذاشت روی پاهایم، نگاهش را دوخت به سقف برزنتی کامیون و با لحنی مهربان و صمیمی پرسید: سید داری به چی فکر میکنی؟
گفتم: علی خیلی اضطراب دارم. دلشوره دست از سرم بر نمیداره.
خنده ای از ته دل کرد و گفت: جدی میگی؟… مگه بار اولته؟ …..
گفتم: اتفاقا چون چندمین بارمه دلشوره و اضطراب دارم.
علی میخندید و میگفت: بابا بیخیال….
به حالش غبطه خوردم… در دلم میگفتم: خوش به حالش! چقدر قوی و محکمه ……
علی انقدر آرام و خوشحال بود که انگار داشت میرفت به یک میهمانی! ……
آری میهمانی خوبان ……
*
یاد مرحله تکمیلی عملیات کربلای ۵ افتادم که چطور وقتی تانکهای دشمن ریختند، او شجاعانه و بدون ذره ای ترس، آنها را تار و مار کرد… من به چشم دیدم که او یک تنه شش هفت تانک را زد!
از شهامت علی هر چه بگوییم کم است ….
*
عملیات روی تپه های دوقلو شروع شد…
صدای درگیری گوشمان را کر کرده بود. باران خمپاره و شلیک هلیکوپترها امانمان را بریده بود. سنگر و جان پناهی نداشتیم و دور و برمان پیکرهای شهدا افتاده بود…
برای درست کردن جانپناه، شروع کردیم به کندن زمین.
مسئول دسته مان؛ حسین اخلاقی عزیز، پس از دلاوری های فراوان مجروح شد و به عقب رفت ….
در همین حین، علی کوثری را دیدم. به من گفت: دنبال گلوله زمانی آرپیجی باش، بلکه بتونیم هلی کوپترها رو بزنیم……..
رفتم دنبال گلوله زمانی و وقتی برگشتم، دیگر علی را ندیدم …..
او فرماندهی بزرگ و دلاورمردی قوی بود.
***
امان از لحظه عقب نشینی… و جا ماندن شهدا…
امان از لحظه ای که برادر مجتبی شوشتری زبان گرفته بود و به هرکس که میرسید، میگفت: علی کجاست؟ علی رو ندیدید؟ علی رو جا گذاشتید؟ ….
او مدام فریاد میزد: علی جان! داداش کجایی؟
آن روز مجتبی با ضجه هایش نالهی همه را بلند کرده بود…
یاران چه غریبانه
رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما
هم سوخته پروانه
تقدیم به روح بلند و آسمانی شهیدان نصر ۴
شهید علی کوثری
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
سید حمیدرضا جوزی
به همراه رزمندگان گردان علی اکبر، عازم عملیات نصر ۴ بودیم. سوار بر کامیونها، راهی خط بودیم که در مسیر، از کمین منافقین هم بهرهمند شدیم!
من همیشه قبل و بعد از عملیاتها، مضطرب می شدم و دلهره داشتم.
توی کامیون که بودیم، علی کوثری متوجه حال خراب من شد و آمد کنارم. سرش را گذاشت روی پاهایم، نگاهش را دوخت به سقف برزنتی کامیون و با لحنی مهربان و صمیمی پرسید: سید داری به چی فکر میکنی؟
گفتم: علی خیلی اضطراب دارم. دلشوره دست از سرم بر نمیداره.
خنده ای از ته دل کرد و گفت: جدی میگی؟… مگه بار اولته؟ …..
گفتم: اتفاقا چون چندمین بارمه دلشوره و اضطراب دارم.
علی میخندید و میگفت: بابا بیخیال….
به حالش غبطه خوردم… در دلم میگفتم: خوش به حالش! چقدر قوی و محکمه ……
علی انقدر آرام و خوشحال بود که انگار داشت میرفت به یک میهمانی! ……
آری میهمانی خوبان ……
*
یاد مرحله تکمیلی عملیات کربلای ۵ افتادم که چطور وقتی تانکهای دشمن ریختند، او شجاعانه و بدون ذره ای ترس، آنها را تار و مار کرد… من به چشم دیدم که او یک تنه شش هفت تانک را زد!
از شهامت علی هر چه بگوییم کم است ….
*
عملیات روی تپه های دوقلو شروع شد…
صدای درگیری گوشمان را کر کرده بود. باران خمپاره و شلیک هلیکوپترها امانمان را بریده بود. سنگر و جان پناهی نداشتیم و دور و برمان پیکرهای شهدا افتاده بود…
برای درست کردن جانپناه، شروع کردیم به کندن زمین.
مسئول دسته مان؛ حسین اخلاقی عزیز، پس از دلاوری های فراوان مجروح شد و به عقب رفت ….
در همین حین، علی کوثری را دیدم. به من گفت: دنبال گلوله زمانی آرپیجی باش، بلکه بتونیم هلی کوپترها رو بزنیم……..
رفتم دنبال گلوله زمانی و وقتی برگشتم، دیگر علی را ندیدم …..
او فرماندهی بزرگ و دلاورمردی قوی بود.
***
امان از لحظه عقب نشینی… و جا ماندن شهدا…
امان از لحظه ای که برادر مجتبی شوشتری زبان گرفته بود و به هرکس که میرسید، میگفت: علی کجاست؟ علی رو ندیدید؟ علی رو جا گذاشتید؟ ….
او مدام فریاد میزد: علی جان! داداش کجایی؟
آن روز مجتبی با ضجه هایش نالهی همه را بلند کرده بود…
یاران چه غریبانه
رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما
هم سوخته پروانه
تقدیم به روح بلند و آسمانی شهیدان نصر ۴
شهید علی کوثری
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
🕊✨🌸🕊✨🌸🕊✨🌸🕊✨🌸🕊
🎁هدیه میکنیم 📿 100شاخه🌺 صلوات به "چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام علی کوثری"
🕊✨🌸🕊✨🌸🕊✨🌸🕊✨🌸🕊