eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
19.9هزار ویدیو
212 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
زیادی در درون خود جای داده بود بالاخره خودرابه روشنایی آفتاب داد,دل توی دل خاندان عبدالله نبود,عبدالله وماه بی بی با اینکه در دل غمزده شان ولوله ای برپا بود اما هرکدام برای آرامش دیگری خود را آرام نشان میدادند وهرکدام به کاری مشغول شد,ماه بی بی برای دوشیدن شیر گوسفندان به سمت اغل روان شد وعبدالله بساط داسش را اماده میکرد تا دوباره به صحرا پناه ببرد انگار هیچ کدام میلی به خوردن ناشتایی نداشتند ,بس که شب تاصبح اشک شور قورت داده بودند تا روزها سیر سیر بودند. هنوز عبدالله پاشنه های گیوه اش را بالا نکشیده که بالاخره اتفاق افتاد......صدای سم اسبانی که به شتاب در کوچه می پیچید وگرد وخاکی که به هوا بلند شده بود خبراز میهمان ناخوانده ی عبدالله فلک زده میداد مباشر ارباب باچهره ای خشمگین در خانه ی عبدالله را کوبید,عبدالله هراسان جلوی در ظاهرشد با لکنت و چهره ای رنگ پریده گفت:س س سلام ,خانعلی با تحکم فریادزد:سلام کوفت,سلام زهر مار,مرتیکه مگه تو حرف ادم سرت نمیشه؟چرا خیره سری میکنی؟چرا خلاف عرض ارباب عمل میکنی؟ مگر نگفتم صبح زود دخترت رابه خانه ی ارباب بیاور؟؟ چرا نیاوردی؟؟چرا سرپیچی کردی؟؟و هنوز هم که معلومه همچی اماده نشدی برای رفتن خونه اربابی.. صدا از سنگ بلند شد واز اهالی خانه نه, خانعلی وقتی وضع را اینچنین دید پا درون خانه گذاشت و تک اتاق عبدالله را زیرورو کرد اما اثری از بتول ندید, وبا عصبانیت فریاد زد:دخترت را کجا پنهان کرده ای هااا؟؟به کدام سوراخ سنبه ای پناه برده,حرف بزن مرد,چرا لال مونی گرفتی؟وچون دید همه مهرسکوت بر لب زده اند ,ناچار عبدالله رابه همراه خود به خانه ی ارباب آورد. مباشر هرچه میدانست برای ارباب باقرخان,بازگو کرد, ارباب از اینکه رعیتی حرف اورا زمین زده بود و جلوی رویش ایستاده بود و رعیت زاده ای بااین کارش ابهت باقرخان را لگد مال کرده بود ,از عصبانیت خون خودش را میخورد باقرخان از اینکه اینهمه اهانت از رعیت زاده ای بکشد و این دهاتیهای پاپتی پاروی حرفش گذاشته و او را کم محل نموده خشمگین شد وچنان فریادی زد که زهره ی هرچه مرد بود ترکید,ارباب فریاد زد:ها مردک پس کو دختر جانمرگ شده ات هاا,قربی روی سرتان گذاشتم قبلش خبرتان کردم,بد کردم؟؟میبایست بی خبر اون دختر چش سفیدت را دست بسته به خدمت بیاروم تا بفهمید شما هیچی نیستید هیچ....بگو ببینم دختر چش سفیدت کجاست ها؟؟به کدام جهنم دره ای فرستادیش,از بس هیچی بهتان نگفتم مثل سگ هار شدید حالا دیگه به ارباب خودتان هم پشت میکنید نمک نشناسها...دخترت کجاست؟چرا مثل بز من را نگاه میکنید هااا؟؟؟ارباب فریاد میزد ومدام سوالات خانعلی راتکرار میکرد اما جز اشک وشیون عبدالله, جواب دیگری نگرفت. ادامه دارد .... واقعیت ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ ♥️عشق پایدار♥️ دراین هنگام یوسف میرزا که منتظر ورود عروس زیبایش بودبا شنیدم دادوهوار روی حیاط عمارت کتش را روی دوشش انداخت و وارد معرکه شد و از راه رسید ووقتی از اوضاع مطلع شد ,رگ غیرت جنگی اش به جوش امد,عبدالله رادست مباشر بی رحمش سپرد وسفارش کرد آنقدر پیرمرد بیچاره رابزندکه یابمیرد ویابگوید دخترش راکجا پنهان کرده,باقرخان مرد ملایم تری,بود وقلبا راضی به اذیت,عبدالله نبود وچه بسا خوشحال بود ازاین پیشآمد اما خلق وخوی پسر با پدر فرق داشت,یوسف میرزا مرد جنگ بود وبارحم وشفقت بیگانه.....عشق درونش به کینه وانتقام بدل شده بود وبه هرطریقی خواستار دسترسی به بتول بود عبدالله در اعترافاتش مدام تکرار میکرد:صبح که بلند شدم بتول درخانه نبود ,دخترم شیرینی خورده دیگری بود,دلش پیش نامزدش,بود,حجب وحیای زنانه اش اجازه نداده که بماند وبه دلش ومردش خیانت کند..تااین حرف از دهان عبدالله خارج شد لگد مباشر دندانهارا دردهان پیرمرد فرو ریخت..... به دستور باقرخان, آدمهای ارباب جز به جز آبادی را گشتند,حتی انبار علوفه واغل گوسفندان تک تک اهالی را زیرورو کردند ,داخل تنور وانبارکاه همه جا را جستجو کردند اما هیچ کس اورا ندیده بود وحتی خبری,از دخترک نداشت.... عبدالله را در انبار کوچکی که جای خرده ریزهای ذغال بود زندانی کردند ویوسف میرزا حکم کرد تا بتول نیامده ,پدرش را در ان ذغال دانی تنگ وتاریک گرو برمیدارد. چندروز گذشت و خبری از عروس فراری نشد وعبدالله نیز سخنی دیگر نزد,ارباب نگهداشتن عبدالله را بیش ازاین صلاح نمیدانست خصوصا با ضرباتی که به پیرمرد وارد شده بود اوضاع مساعدی نداشت,هرجور شده بود رضایت یوسف میرزا را جلب کرد و ناگزیر به همراه دوتا از نوکرهایش ,عبدالله را به خانه ی خودش فرستاد.. ماه بی بی تا چشمش به هیکل زخمی مردش افتاد ناله و شیون سرداد,با بلند شدن فریاد ماه بی بی ,همه ی اهالی به سمت خانه ی عبدالله هجوم آوردند زنان آبادی هریک برای مداوای عبدالله ,دارو.ودوایی به خانه ی او.میاوردند اما حال عبدالله روز به روز بد
تر میشد,پیرمرد بیچاره ضربه ی جسمی وروحی سختی خورده بود واین وضع را ده روز,بیشترنتوانست تحمل کند..وشب هنگام,اوهم تاب این دنیا وظلمهایش نیاورد وبه سرای باقی شتافت...وماه بی بی درد فراق دخترش کم بود به درد مرگ شوهرش هم گرفتار شد. یوسف میرزا که از,یافتن بتول ناامید شده بود,عزم پایتخت کرد.... وکاش اصلا از اول نمیامد ,کاش باقرخان تدارک هدیه نداشت ,کاش هدیه اش قالی نبود,کاش بتول اینهمه هنرمند نبود وکاش..... اما اینها دست تقدیر است تا عشقی زیبا شکل گیرد..... ………ادامه دارد واقعیت ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🆔 @asheghanevelayat313 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ ♥️عشق پایدار♥️ آقاعزیز وبتول بی خبراز انچه که پشت سرشان میگذشت وبیخبراز رنج عبدالله ومرگ این مردخدا از روستایی به روستای دیگر میرفتند وطبق تصمیم اولیه شان میخواستند به روستای اقا عزیز بروند واما هنوز درراه رسیدن به ولایت اقاعزیز بودند,چون اقاعزیز مرد محتاطی بود وبسیار دوراندیش,صلاح ندید که به دهات خودش برود چون احتمال اینکه خانزاده بخواهد درپی بتول به ابادی انها بیاید ,احتمال دور از عقلی نبود پس تصمیم گرفت درروستایی به دوراز ابادی بتول وولایت خودشان ساکن شوند.... اولین روز رسیدنشان به حسین اباد بود ,عزیز اقا پرسان پرسان خانه ی کدخدای ده را پیدا کرد ,کدخدا رحمت مردی دنیا دیده وبزرگوار بود وقتی با عزیزاقا برخورد کرد دانست ادمی فهمیده وباکمالات است کلبه ای روستایی درنزدیکی خانه اش که بی استفاده مانده بود به این زوج جوان داد ,زوجی که این اولین لانه ی,عشقشان یا بهتربگویم حجله ی عروسیشان بود. عزیزاقا خیلی کارها بلدبود منتها زیردست کل محمد,پدرمرحومش,سواد خواندن ونوشتن وهمچنین حفظ وقرایت قران آموخته بود ,پس درروستای (حسین آباد)ساکن شدند وتصمیم گرفت دراین دنیای وانفسا مشق قران کند وبه بچه های روستا درس قران دهد ....چرخ روزگار میچرخید ومیچرخید وزندگی بتول وعزیز بر چرخی نو قرار گرفته بود,زندگی به دور از عزیزان اما در کنار یار ودلدار ومردمی ساده دل ومهربان,بتول بازهم خدا را شکر میکرد واین زندگی سراسر سختی وفراق را بر عروس ارباب بودن ترجیح میداد وباخود مدام میگفت:نترس بتول..نترس میگذرد...خوب یا بد میگذرد..ان شاالله در روزی دیگر دوباره به دیدار خانواده هم میرسیم. ادامه دارد .... واقعیت ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🆔 @asheghanevelayat313 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
👓 پلمب مجتمع گردشگری مهرماه در قم 🔹مجتمع گردشگری مهر و ماه در کیلومتر ۶ بزرگراه قم - تهران به‌دلیل کشف حجاب خانم‌ها و بی‌توجهی به تذکرها پلمب شد ❌ فصل مماشات با متخلفین تمام شده است؛ 💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧 ☔️ @asheghanevelayat313 💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧
🔺تصویری دیده نشده از حاج حسن ایرلو در کنار حاج قاسم سلیمانی حاج سفیر ایران در یمن بود. زمانی که تمام کشورها از ترس جگ سفارتخانه های خود را در یمن بستند، او به عنوان سفیر فعالیتش را در یمن آغاز کرد. رحمت خدا بر او که به تنهایی یک ملت بود... پرچم بالاست🇮🇷✌️
41.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوحه‌ خوانی مهدی رسولی _ ایام فاطمیه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔴آخرین وضعیت پرونده بابک زنجانی دادستان کل کشور: 🔹دستگاه قضایی در نظر داشت آنچه اختلاس شده به بیت المال برگردد. 🔹 بخشی از سرمایه‌‌ها در این پرونده خارج از کشور بود که برای برگرداندن آنها اقداماتی لازم بود و طبق آخرین اطلاعات، پیشرفت های خوبی برای برگرداندن این اموال شده است. 🔹بخش قابل توجهی برگشته است و وقتی متوجه شدیم همه و بیشتر اموال برگشته درباره اجرای احکام او اقدامات لازم انجام میشود.
🚨کریسمس خونین در عربستان با اعدام‌های دسته جمعی به گزارش روزنامه انگلیسی «تلگراف»، عربستان سعودی قصد دارد از کریسمس به عنوان پوششی برای ارتکاب جنایات استفاده کند. بر اساس این گزارش، مقامات سعودی با توجه به شرایط کریسمس، اعدام‌های دسته جمعی را انجام دهد. سعودی‌ها در سال‌های ٢٠١۶ و ٢٠٢٠ نیز سابقه اجرای چنین احکام و اجرای اعدام‌های دسته جمعی را در تعطیلات کریسمس داشته‌اند.
💟 🌸همسر شهید نقل میکند:من وسعید۲۴ سال باهم ودرکنار هم زندگی کردیم. آخرین تولدش🎊را که میخواستیم بگیریم دخترمان زینب شمع روشن کرد و ازپدرش خواست آرزویی کند.سعید گفت: «شهادت.»زینب گفت:«بابا یک آرزوی قشنگ کنید.»گفت:«برای من شهادت قشنگترین آرزو‌ها است.» 🌺بعد ادامه داد:«زینب جان یک قولی به من بده.»زینب گفت:«چه قولی؟»گفت: «سال بعد کیک🎂تولدم را بیاوری سر مزارم.»زینب گفت:«بابا حالا که شاد هستیم این حرف‌ها رانزن.»سعید رو به بچه‌ها کرد وگفت:«زینب چادر عربی که برایت از عراق سوغات آورده‌ام را بپوش. حسین هم پیراهن سفیدی راکه برایش آورده‌ام بپوشد.بیایید باهم عکس بگیریم.»حسین لباسش را پوشید،زینب هم چادرش راسرش کرد.آقاسعید حسین را طرف چپش نشاند وزینب را طرف راستش.بچه‌ها را در آغوشش فشرد و زینب وحسین پدرشان را بوسیدند ومن هم عکس یادگاری را انداختم. 🎊سعید عزیز میلاد توست و مـا باز ؛ ڪبوتر عشق‌مان را در آسمـانِ خیال تو پرواز می دهیم ؛ سالهاستــ ڪبوترمان جلد مهربانیت شده است . . .🕊 💐 🕊 🎂🎈
🔴 بهترین سنتها در کلام امام عصر (عج) 🔺 قال مولانا صاحب الزمان صلوات الله علیه: سَجدةُ الشّكرِ مِن ألزَمِ السُّنَنِ وَأوجَبِها. 🔵 سجدۀ شکر از واجب‌ترین و ضروری‌ترین سنّت‌هاست. 📚بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۶۱ 🌕 بعد از نمازهایمان چند ثانیه ای سر به سجده بگذاریم و برای تمامی نعمت های الهی به ویژه نعمت محبت اهل بیت و امام زمان علیهم السلام از خداوند تشکر کنیم.
🔸سردار محمد کرمی استاندار سیستان و بلوچستان شد 🔹با رای هیات وزیران سردار محمد کرمی به عنوان استاندار جدید سیستان و بلوچستان انتخاب شد. 🔸او پیش از این فرماندهی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه جنوب‌شرق کشور را به عهده داشت
20.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسینیه امام ره درمحضر رهبر انقلاب اسلامی 10,3
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔥آشوب در پاریس؛ ۲۰۰ بازداشتی و ۶ کشته و زخمی تنها در ۴۸ ساعت 🔹اتفاقات خیابان‌های پاریس،‌ باب میل رسانه‌های بیگانه درباره نقض حقوق بشر نبود. 💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧 ☔️ @asheghanevelayat313 💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧