فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃استاد عالی
🍀روایت زیبای کفاشی که با امام زمان(عج) شوخی داشت!
✅سهم شما پنج صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج)
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @BEIT_Al_SHOHADA
🥀 @Modafeane_harame_velayat
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سختترین و آسانترین کار
♨️ آزادی مخصوص چه کسانی است؟
♨️ میثم تمار گونه باشیم!
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @BEIT_Al_SHOHADA
🥀 @Modafeane_harame_velayat
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰معنای فرج در و عجل فرجهم
🎤علامه حسن زاده آملی
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @BEIT_Al_SHOHADA
🥀 @Modafeane_harame_velayat
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
🌷محمد حسین یوسف الهی شهیدی که قاسم سلیمانی وصیت کرده بود کنار او دفن شود....
همسایه همیشگی حاج قاسم عزیز
🔸خاطره ای کوتاه:
به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند،نمی توانستند آن را بیرون بیاورند . شاید حدود۱۰ نفر از بچه هابا هم تلاش کردند اما موفق نشدند، حسین از راه رسید و گفت: این کار من است ،زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید. گفتم: تو دعا خواندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه ،من فقط به ماشین گفتم برو بیرون.
شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار باصفا ،نورانی و زیبایی داشت.
🔵 کارهایی که باعث شد شهید یوسف الهی، در سن کم به درجه عرفانی والا برسد.
از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود
نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید دائما ذکر خدا می گفت
قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود
چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت
خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت
روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود
🔹یوسف الهی،کادر واحداطلاعات عملیات لشگر۴۱ ثارالله کرمان دردوران دفاع مقدس
🇮🇷@Modafeane_harame_velayat
🎁@BEIT_Al_SHOHADA
هر صبح خدا یک
غزل از دفتر عشق است
سرسبزترین مثنوی
از منظر عشـــق است...
سلام؛ صبحتون بخیر🌱
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
آخرای پاییز... - آخرای پاییز....mp3
5.11M
صبح 23 آذر
#رادیو_مرسی
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
مصرف شیرۀ انگور بصورت شربت یا بعنوان صبحانه بهترين علاج کمخونی است !👌🏻
شیره انگور بسیار مقوی است و برای افرادیکه بر اثر بیماری یا عمل جراحی ضعیف شده اند، بسیار مفیدست !
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
یه زمانی هم اینجا نماد تهران بوده
سردر باغ ملی
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
#انگیزشی
زندگی خیلی ساده است.
در چهار عبارت خلاصه میشود که اسرار حیات آدمیست!🌺💖
1- آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛
تا بتواند بگوید: "متاسفم"
2- آدمی باید شجاعت داشته باشد؛
تا بتواند بگوید: "من را ببخش"
3- آدمی باید عشق داشته باشد؛
تا بتواند بگوید: "دوستت دارم"
4- آدمی باید شاکر داشته و نعمتهایش باشد؛
تا بتواند بگوید: "متشکرم"
و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد؛
تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد...
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
🕊﷽ 🥀﷽ 🥀﷽ 🕊
♥️بسم ربالشهدا و الصدیقین♥️
🕊💐سلام بر تربت پاک شهدا💐🕊
💌سلام بر انسانهای پاکی که از خون پاک شهدا حمایت و حفاظت می کنند💌
📌هشتمین چله "کانال معنوی
بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت "
💫شروع چله 1402/09/20
✨در این چله 100🌺صلوات، قرائت زیارت عاشورا و زیارت آل یس را 🎁 هدیه میکنیم به چهارده معصوم علیه السلام وشهدای گرانقدر🤲
🤍لیست شهدای والامقام🤍
🕊۱.شهید آیت الله دستغیب🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/13458
🕊۲. شهید مرتضی عطایی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/13526
🕊۳.شهید سید مرتضی حسینی 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/13599
🕊۴. شهید مجید رشیدی کوچی🥀
🕊۵. شهید سبز علی شمسی
🕊۶. شهید ناصر ثابت اقلیدی
🕊۷.شهید پاسدار حسین آقاخانلو
🕊۸. شهید سجاد خلیلی
🕊۹. شهید کریم صدف زاده
🕊۱۰.شهید حاج مسعود عسگری
🕊۱۱. شهید مدافع حرم مهدی ایمانی
🕊۱۲. شهید علی اصغر شاکری
🕊۱۳. شهید علی شفیعی
🕊۱۴. شهید محمود اخلاقی
🕊۱۵. شهید محمد رضا امینی
🕊۱۶. شهید یحیی چاله چاله
🕊۱۷. شهیدان حسین اکبری وحسن اکبری
🕊۱۸.شهید فریدون عباسی
🕊۱۹.شهید عزیزمحمد انصاری اردلی
🕊۲۰. شهید نبی الله پورعلی
🕊۲۱. شهید مرتضی محمدی زواره
🕊۲۲. شهید غلامرضا سمایی
🕊۲۳. شهید محمد رضایی
🕊۲۴. شهید یوسف بردستانی
🕊۲۵. شهید حاج علی لعلی
🕊۲۶. شهید جوهر مرادی
🕊۲۷. شهید پرویز صبوری
🕊۲۸. شهید غلامرضا باندی
🕊۲۹.شهیدکریم زنگنه بیغشی
🕊۳۰. شهید نادر مهدوی
🕊۳۱.شهید میرزا محمد تقی فراهانی
🕊۳۲. شهید امیر مقنی کرمانی
🕊۳۳.شهید محمد هداوند
🕊۳۴. شهید محمد رضا دشتی پور
🕊۳۵. شهید رسول باطنی
🕊۳۶.شهید محمد رضا دارویی
🕊۳۷.شهید محمد رضا شمس خباز
🕊۳۸ شهید میثم مدواری
🕊۳۹ شهید احسان حدائق
🕊۴۰ شهید عبدالغفور شیر دل
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
💌زنده نگه داشتن نام ویاد شهدا کمتر از شهادت نیست♥️
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین
✨هشتمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
1402/09/23
💫 امروز "پنجشنبه" متعلق است به امام حسن عسکری(ع)🌺🌺
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
📌 " چهارمین" روز از چله دور هشتم با 100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫و قرائت زیارت آل یس💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهید امروز
شهید مجید رشیدی کوچی "
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
شهید امروز: مجید رشیدی کوچی
💐🕊🥀💐🕊🥀💐
تولد: خرداد ۱۳۳۸ - مرودشت
سمت:معاون گردان امام حسن(ع) – لشکر ۱۹ فجر
شهادت:۱۳۶۴/۴/۲۰– میمک، عملیات قدس ۳
تاریخ تدفین:۱۳۶۹/۹/۴
تاریخ شهادت : ۲۰ دی ۱۳۶۵
در سن ۱۶ سالگی در شلمچه
سمت : بسیجی غواص
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🌤زندگینامه مختصری از شهید مجید رشیدی کوچی از عشایر فارس بودند ...🌤
خانواده رشیدی کوچی دو شهید گرانقدر تقدیم وطن و شرافت کردند ، مجید و کریم ...
🥀شهید مجید رشیدی کوچی در سال ۱۳۶۰ ازدواج کردند که ثمره آن دو فرزند پسر بود که مردانگی را از پدر به ارث برده اند...
💠جنگ تحميلي آغاز دلتنگيهاي مردي بود كه ساليان عزيزي از عمر خود را در جهاد مبارزه گذرانده بود . مجيد با شور و حالي وصف ناپذير به يادمان ديروزهاي شال و آرخلق ، لباس رزم پوشيد و راهي سرزمينهاي اشراق گرديد .
سهم او را از آن همه جنوب ، شبهاي شرجي عملياتهاي ثامن الائمه ، طريق القدس ، فتح المبين ، بيت المقدس ، رمضان ، محرم ، خيبر ، والفجر 2 و بدر بود .
حالا ديگر خيلي ها او را به عنوان معاون گردان مي شناختند . معاون گردان حضرت قاسم (ع) و همنشين او در اين همه حماسه ، زخمهاي شروه اندوهي بود كه گلوله هاي دشمن بر پيكر مطهر او وارد ساختند . شش بار مجروحيت از نواحي مختلف بدن ، كارنامة روشني از جانبازي اوست . و سرانجام لحظة بدرود فرا رسيد .
🍂🥀 اين ايلياتي صبور پس از عمري مشتاقي و مهجوري در تاريخ 19 تير ماه 1364 در تپه هاي ميمك در غرب ‹‹ دهلران ›› به خيل سرو قامتان هميشة تاريخ پيوست و با فرو افتادن اين شكوه سبز از زين حماسه ، غربت پنج سالة او آغاز گرديد .
پيكر مطهر شهيد مجيد رشيدي سالها در ديار غربت و در زير آفتاب و خاكهاي خون آلود جبهه باقي ماند تا اينكه پس از پنج سال هجران و انتظار در تيرماه 1369 به زادگاهش انتقال يافته و بر دوش امت شهيد پرور مرودشت تشييع و در گلزار شهداي اين شهر در كنار ديگر همسنگران و برادر به خون خفته اش ـ شهيد كريم رشيدي ـ به خاك سپرده شد .
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
✍ خاطراتی از شهید:
اوایل انقلاب بود. روزی به مجید گفتم پایم درد می کند و برایم دشوار است هر روز از روستا تا شهر پیاده بیایم، سریع کلید موتورش را به من داد گفت: «من فعلاً به آن نیازی ندارم. دست شما باشد»
از روی سند ازدواج به مجید فرشی داده بودند، آن را به مستحقی بخشید و برای خانواده اش یک موکت ساده سبز رنگ خرید. آنچنان با زبان شیرینش از این موکت تعریف می کرد گویی روی فرشی بهشتی نشسته است.
تازه پای تلوزیون به خانه ما باز شده بود که آن را برد و به خانواده ای که فرزندان زیادی داشتند بخشید!
حقوق عیدی اش را به یک کارگر شهردار بخشید؛ بی آنکه عید آن سال خود یک ریال هم در خانه داشته باشد.
سال تحصیلی که شروع می شد کلی پوشاک و لوازم تحریر تهیه می کرد و به بچه های مستحق می رساند.
به خانه یکی از دوستان مجید در لارستان رفته بودیم. پدر خانواده فوت شده بود. روزی مجید دختر آنها را که دانش آموز بود به بازار برد و برایش مانتو، مقنعه و کیف خرید. وقتی می خواستیم به مرودشت برگردیم، کرایه برگشت نداشتیم. اعتراض مرا که دید گفت: « غصه نخور خدا می رساند.» از یکی از دوستانش به اندازه کرایه برگشت قرض کرد.
گروهان در محاصره بود، بچه ها ساعت ها بود که غذا نخورده بودند، همه از گرسنگی پشت خاکریز وا رفته بودیم، که مجید غیبش زد. ساعتی بعد آمد، لباس عراقی به تن داشت، با یک دیگ پر از برنج داغ! از بین عراقی ها رفته بود، از سنگر تدارکاتشان دیگ غذا را تک زده بود.
تازه از بیمارستان مرخص شده بود. شنید زن پدرش بستری و نیاز به خون دارد. سریع خود را به بیمارستان رساند تا خون اهدا کند. پرستار آستین مجید را بالا زد، جای زخم تازه ترکش را که دید، گفت: «آقا از شما که نمی شه خون گرفت.» مجید آستین دست دیگرش را بالا زد و گفت: «از این دست که می شه خون گرفت!»
صبح ها که بلند می شدیم، می دیدم تمام ظرف ها شسته و پوتین ها هم مرتب و واکس زده پشت در سنگر است. نفهمیدیم کار کی است تا زمانی که مجید شهید شد.
نماز و روزه و عبادتش همیشه به پا بود. بیشتر روزها را روزه می گرفت، حتی روز های گرم تابستان، حتی روز هایی که زخم های جنگ خانه نشینش می کرد.
نماز هایش هم دیدنی بود، گاه نماز هایش یک ساعت طول می کشید. می گفت شما معطل من نشوید، اگر می خواهید ناهار بخورید، بخورید که نماز من طول می کشد. گاه در نماز آنچنان اشک از چشمانش جاری می شد که هر چشمی را به حیرت وا می داشت.
گاه که نیمه شب ها از خواب بلند می شدم، می دیدم مجید بی صدا گوشه ای از سنگر آرام مشغول نماز و نیایش است!
همیشه آرزو می کرد گمنام شهید شود و پیکرش پیدا نشود. خواهش می کرد برایش دعا کنیم اگر خدا شهادت را نصیب ایشان کرد، بدنش در منطقه عملیاتی باقی بماند و خوراک پرندگان شود! آرزویش هم بر آورده شد وقتی پیکرش آمد، ذره ای گوشت بر بدن نداشت.
پسرمان ۱۰ماه بود که به شدت مریض شد. به اتفاق مجید او را دکتر بردیم و دکتر برایش آزمایش نوشت. مجید که شهید شد، پسرمان هنوز بیمار بود و دکتر می گفت: «تا جواب آزمایش قبلی نباشد دارویی تجویز نمی کنم.» هر جا را که گشتم، جواب ها را پیدا نکردم، حالم حسابی گرفته بود که شب مجید را در خواب دیدم. با مهربانی گفت: «چرا اینقدر آشفته ای؟»
- «جواب آزمایش ها را پیدا نمی کنم.»
- «آنها بین کتاب نهج البلاغه، بالای طاقچه است!»
صبح سراسیمه از خواب پریدم، باورم نمی شد که خوابم راست باشد، نهج البلاغه را که باز کردم چشمانم به اشک نشست.
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج