نحوه شهادت سرباز وظیفه، نبی الله علی پور
نبی الله پورعلی سرباز نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران بود و در ناحیه انتظامی کردستان به اسلام خدمت می کرد که در مورخه ۱۳۶۶/۶/۲ هجری شمسی در منطقه میدان سرو کردستان توسط منافقین تیر خلاص خورد و شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای مرزن آباد بابل به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🕯✨100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫 زیارت آل یس💫 به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید نبی الله پور علی✨
زیارت عاشورا
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36776
زیارت آل یس
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36779
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
سه دقیقه در قیامت 26_.mp3
20.74M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه بیست و ششم
* سرنوشت ما به نیت ما بستگی دارد
* نیت یعنی هسته مرکزی
* خدا به جناب آسیه (س) با همه اتمام حجت میکند
* دلت پاک باشه؛ اما دلِ پاک، نیت پاک دارد
* عمل لطیف موجب ارتقا نیت میشود
* عمل میوه نیت است
* بهترین زمان برای اصلاح نیت در کلام امیرالمومنین علی علیه السلام
* چرا در بهشت و جهنم خلود داریم؟
*چقدر نیت خیر داریم؟
* تفاوت بین قانون جذب و قانون نیت
* رابطه بین نیت و تقدیرات الهی
* رزق رحمانی و رزق رحیمی
* نیت فی سبیل الشیطان
* در نیت، ریا نداریم
* بی قرار امام زمان عج هستیم؟
* مومن مورد کُفران است
* علامت شقاوت و عاقبت به شری
* نیت بد بوی بد دارد
* با نیت گناه از رزق محروم میشویم
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @BEIT_Al_SHOHADA
🥀 @Modafeane_harame_velayat
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_اول
✍آخر هفته قرار بود بیان واسه خواستگاری
زیاد برام مهم نبود که قراره چه اتفاقی بیفته حتی اسمشم نمیدونستم
مامانم همین طور گفته بود یکی می خواد بیاد....
فقط بخاطر مامان قبول کردم که بیان برای آشنایی ....
ترجیح میدادم بهش فکر نکنم
عادت داشتم پنج شنبه ها برم بهشت زهرا پیش“ شهید گمنام ”
شهیدی که شده بود محرم رازا و دردام رفیقی که همیشه وقتی یه مشکلی
برام پیش میومد کمکم میکرد ...
”فرزند روح الله“
این هفته بر عکس همیشه چهارشنبه بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا
چند شاخه گل گرفتم
کلی با شهید جانم حرف زدم احساس آرامش خاصی داشتم پیشش
_ بهش گفتم شهید جان فردا قراره برام خواستگار بیاد.....
از حرفم خندم گرفت ههههه
خوب که چی الان این چی بود من گفتم ....
من که نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر مامان...
احساس کردم یه نفر داره میاد به این سمت ، پاشدم
دیر شده بود سریع برگشتم خونه
تا رسیدم مامان صدااااام کرد
- اسمااااااااء
_ )ای وای خدا ( سلام مامان جانم
_ جانت بی بلا فردا چی میخوای بپوشی
_ فردا
_ اره دیگه خواستگارات میخوان بیاناااااا
اها.....
یه روسری و یه چادر مگه چه خبره یه آشنایی سادست دیگه عروسی که
نیست....
اینو گفتم و رفتم تو اتاقم
یه حس خاصی داشتم نکنه بخاطر فردا بود
وای خدا فردا رو بخیر کنه با این مامان جان من...
همینطوری که داشتم فکر میکردم خوابم برد....
چیزی نمونده بود که از راه برسن
من هنوز آماده نبودم مامان صداش در اومد
_ اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگه الان که از راه برسن انقد منو حرص نده
یکم بزرگ شو
_ وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری الان .....) یدفعه زنگ رو زدن
نویسنده: خانم علی آبادی
✍ ادامه دارد ....
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_دوم
دیگہ چیزی نگفتم پریدم تو اتاق تا از اصابت ترکشاے مامان در امان باشم
سریع حاضر شدم نگاهم افتاد ب آینہ قیافم عوض شده بود یہ روسرے آبے آسمانی سرم کرده بودم با یہ چادر سفید با گلهاے آبے
سنم و یکم برده بود بالا
با صداے ماماݧ از اتاق پریدم بیروݧ
عصبانیت تو چهره ے ماماݧبہ وضوح دیده میشد
گفت:راست میگفتے اسماء هنوز برات زوده
خندیدم گونشو بوسیدم و رفتم آشپز خونه
اونجا رو بہ پذیرایے دید نداشت
صداے بابامو میشنیدم ک مجلس و دست گرفتہ بود و از اوضاع اقتصادے مملکت حرف میزد انگار ۲۰سالہ
مهمونارو میشناسہ
همیشہ همینطور بود روابط عمومے بالایے داره بر عکس مـݧ
چاے و ریختم ماماݧصدام کرد
_اسماء جاݧچایے و بیار
خندم گرفت مثل این فیلما
چادرمو مرتب کردم وارد پذیرایے شدم سرم پاییـݧ بود سلامے کردم و چاےهارو تعارف کردم
ب جناب خواستگار ک رسیدم
کم بود از تعجب شاخام بزنہ بیروݧ آقاےسجادے
ایـݧ جاچیکار میکنہ
ینی ایـݧ اومده خواستگارے من
واے خدا باورم نمیشہ
چهرم رنگش عوض شده بود اما سعے کردم خودمـــو کنترل کنم
مادرش از بابا اجــازه گرفت ک براے آشنایے بریم تو اتاق
دوست داشتـــــم بابا اجـــازه نده اما اینطور نشد حالم خیلے بد بود
اما چاره اے نبود باید میرفتم .....
✍ ادامه دارد ....
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
May 11