Hamed-Zamani-Bi-Sim-Chi.mp3
5.4M
#نماهنگ
🔹بیسیم چی🔹
هدیه میکنیم به یاد شهید والا مقام امیر حاج امینی بیسیم چی گردان نصر لشگر ۲۷ محمد رسول الله
🥀بگوشم از خط چه خبر بیسیم چی ...
🔸باصدای: حامد زمانی
#مدیون_شهدا_هستیم
#بیسیم_چی
#امیر_حاج_امینی
#لبیک_یا_خامنه_ای
______________
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آثار_حدیث_شریف_کساء
______________
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
Fani-Ali-Hadith-e-Kisa-Fa.mp3
26.36M
•🎤•
🌱
حدیث ڪساء♥️
با صدای#استادعلیفانی
#حدیث_کسا
🚨کانال مدافعان حرم ولایت در ایتا وروبیکا👇
╭═⊰🌺🌼🌸🌺🌸🌼🌺⊱━╮
@Modafeane_harame_velayat
╰═⊰🌺🌼🌸🌺🌸🌼🌺⊱━╯
🚨کانال بیت الشهدا عاشقان ولایت در ایتا👇
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
صوت_شهید_موجد_دانش_گفتگوی_فرماندهان (2).mp3
31.55M
📢 گفتگوی شهید موحد دانش، فرمانده گردان حبیب لشکر27- عملیات فتخ المبین، بیت المقدس ...
💠صدای احمد متوسلیان، شهید همت، سردار #حسین_خالقی و . . . نیز در این فایل شنیده میشود
🔹هماهنگی توسط فرماندهان از طریق بیسیم
دوران جنگ تحمیلی
🔵 کانال دفاع مقدس
(ایتا، تلگرام، روبیکا، واتساپ)https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615🌸🌸🇮🇷❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینکه مقام معظم رهبری فرمودن کشف حجاب حرام سیاسی ست یعنی چی؟
خوب گوش کنید برای بقیه هم بفرستید تا روشنگری شه💚🌱
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
@،Modafeane_harame_velayat
مدافعان حرم ولایت
#یوزارسیف 💫 #قسمت ۸۵ وقت خوابیدن نبود,دوشی گرفتیم ولباسی عوض کردیم وهمراه بقیه ی کاروان راهی حرم بی
#یوزارسیف 💫
#قسمت۸۶
بعداز نماز,از حرم حضرت رقیه س به هتل مراجعت کردیم وعجب صفایی داشت وبه قول قدیمیا ,دلی سبک کردیم.
وارد سوییت مجللمان شدیم وهمانطور که چادر سرم بود روی تخت نشستم,یوزارسیف هم طبق عادت این چندوقته ,مثل همیشه ور دلم بود,کنارم نشست وگفت:چطوری حاج خانم...کیف حالک؟
خنده ای زدم وگفتم:حاجی...یه سوریه اوردیتمان وحاجیه خانم به دلمان میبندی؟اول ببرمان مکه ,بعدش حاج خانمت میشم...
یوسف هم خنده ی صدا داری کرد ودستش را روی چشمش گذاشت وگفت:ای به چشم,حج هم میبریمتان,اما تا وقتی که خانه ی خدا دست سعودیهای کثیف ,اسیر است ,قول بردن نمیدهمت..
با ناز گفتم:خوب پس همینطور بگو,تعارف الکی کردم چون تابوده وهست سعودیا چمبره زدن رو کعبه...
یوسف خیره شد به نقطه ای روی سقف وزمزمه کرد:نگران نباش,دیری نمیپاید که مولای غریبمان خواهد امد,نفحات ظهور به وزیدن گرفته,عطر دل انگیز گل نرگس تمام دنیا را فرا گرفته باید کمی همت کنیم,ان شاالله به زودی در لشکر مهدی زهراس در جوار کعبه نماز عشق به جماعت مولا میخوانیم.
غرق حرفهای,شیرین یوسف بودم که در سوییتمان را زدند...
یوسف در را باز کرد وچهره ی مملواز شیطنت سمیه پدیدار شد وبااجازه ای گفت وداخل شد,یوسف در را بیشتر باز کرد ودید خبری,از,علیرضا نیست,برگشت طرف سمیه وگفت:خانم محمدی...پس اقاتون کجا تشریف دارن؟
با خنده گفتم:احتمالا یا ابشون کردن رفتن داخل زمین ویا با کارهای,عروس خانم تبخیر شدن رفتن هوا...
سمیه درحالیکه خط ونشان برام میکشید گفت:اصلانم ,من بهشششت را برا اقامون به ارمغان اوردم...
با شیطنت گفتم:وا خاک عالم یعنی کشتیش فرستادیش اون دنیا؟؟
سمیه:باشه ,زر زری ,دم دراوردی هاااا....نه خیرررم اقااا رفته واسه شما تنبلهای شاه عباس نهار بگیره وبیاره بالا تا داخل سوییت در معییت هم غذا را صرف کنیم...
یوسف که از کل کل من وسمیه به وجد امده بود,به طرف میز وسط سوییت رفت وگفت,اینجا دوتا صندلی بیشتر نیست,پس اول من وعلیرضا میخوریم بعدش شما خانمهای بزرگوار,اخه شنیدم شما با دیدن خوردن همسرانتان عشششق میکنید خخخخ
دادم دنبالش وگفتم:عه....عه. این تجارب نغز وشنیده های گرانبها را کی به گوشتان خوانده؟؟
یوسف به طرف در رفت وتا در راباز کرد به قامت علیرضا تصادف کرد..
خلاصه با خنده وشوخی مشغول خوردن شدیم,همینطور که یوسف وعلیرضا ارام با هم صحبت میکردند ومنم گرم گفتن احساساتم در حرم بی بی رقیه س ,برای سمیه بودم ,که با اشاره های چشم وابروی سمیه ,متوجه حرفهای درگوشی یوسف وعلیرضا شدم...
وای اینا چی داشتن میگفتند؟یعنی چی؟؟مگه....
#ادامه دارد...
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#یوزارسیف 💫
#قسمت۸۷
یوزارسیف با علیرضا از سفر حرف میزدند,من که نمیدونستم چی به چیه,اما انگار سمیه از خیلی وقت پیش تونخ حرفهای اقایون بود ,با تحکم گفت:عه چی چی میگن شما اقایون بزرگوار!!!دارین خودتون میبرین ومیدوزین ومیخواین ما هم ,بی حرف بکنیم تنمان؟!!
زری را نمیدونم,اما من که مثل دم پشت سر علیرضام خواهم رفت....
علیرضا سری تکان داد ودرحالیکه بشقاب غذاش را عقب میزد گفت:زبله...تو غذا میخوردی یا کسب اطلاعات واستراق سمع میکردی؟!!بعدشم مگه ما قراره کجا بریم,نهایتش یه نصف روز طول میکشه,قرار نیست که همسران گرام را درماه عسل تنها بزاریم ویوسف هم درتایید حرفهای علیرضا روبه من گفت:اره دیگه ما صبح بعداز نماز قبح که شما درخواب ناز هستید یه سر میپریم به طرف حلب ویه سرکی به لشکر میزنیم وعصرهم برمیگردیم,تا شما یه زیارت برین وبیاین ماهم اومدیم...
حالا فهمیدم که سمیه چرا اینهمه غیرتی شده,انگار حلب عملیات داشتند وبه قول خودشان میخواستند سرکی بزنند...پس منم سرم را تکان دادم وگفتم:این که مسیله ای نیست,چشمکی به سمیه زدم وادامه دادم:اقایون میخوان برن با دواعش یه تجدید دیدار کنن,خوب ما مانع خیر که نمیشیم بفرمایید...علیرضا که انگار حرفهای من به مذاقش خوش امده بود پرید توحرفم وگفت:احسنت به این درک وفهم ,سمیه خانم از ایشون یاد بگیر...
یوسف که تک تک حرکات من را حفظ بود وگویا تا اخر نطق من را خونده بود روبه علیرضا گفت:صبرکن برادر,فکر کنم زود قضاوت کردی وحرفهای زری خانم ادامه داشته باشه وروبه من گفت:بفرمایید بانو...لپ کلام؟؟
لبخندی زدم وگفتم:افرین به ادم چیز فهمم,همانطور که گفتم مااصلا مانع خیر نمیشیم اما از انجایی که اومدیم ماه عسل,برما واجب است که همسران عزیزتراز جانمان را همراهی کنیم...
خلاصه از ما اصرار واز اقایون انکار که انجا منطقه جنکی هست وجای زن نیست و.....
ولی از پس زن من وسمیه نتونستند بر بیان وعاقبت با کمال استیصال وبا زور واحبار پذیرفتند که ما همراهیشان کنیم...
بازهم حسهای مبهمی به سراغم امده بود اما پررنگ ترین حس,حس بی قراری بود,اخه قرار بود تا ساعتی دیگر به حرم خانوم زینب کبری س مشرف شویم...
#ادامه دارد....
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#یوزارسیف 💫
# قسمت۸۸
دست در دست یوزارسیف روبه روی حرم خانوم زینب کبری س ایستادم ,چشمهام را بستم وبا تمام وجود ریه هایم را از عطر حرم زینبی پر کردم,دست روی سینه گذاشتم وگفتم:السلام علیک یا بنت رسول الله...السلام علیک یا بنت علی مرتضی,السلام علیک یا بنت فاطمه الزهرا...سلام بر بانوی قصه های پر غصه,سلام بر نقش افرین, میدانهای سخت ونفس گیر,سلام بر صبورترین پرستار عالم,سلامم را که از قلبی که مالامال عشق به شما وال علی ع ست بپذیر..عمه جانم ,زینب, به قربان دل غریبت وغربت عظیمت بشوم که روزگاری اشک برفراق مادر ریختی وهمسنگر پدر مظلوم وتنهایت شدی,روزگاری پاره های جگر را درتشت به نظاره نشستی وخون دل خوردی,روزگاری تیر برتابوت حسنت زدند وجگرت را سوزاندند,زمانی پرپر شدن فرزندات را دیدی,پیکر اربن اربای علی اکبر,تیر در چشمان عباس ودستان بریده ی برادر را دیدی اما هنوز هم قصه ی غصه ات به نیمه نرسیده بود,اخر چه صبری داشتی بانو ,توکه شرط ازدواجت را همراهی همیشه با حسین ع قرار دادی,چگونه از بالای تل بریده شدن سر عشقت حسین ع را دیدی وباز هم صبوری کردی,اتش زدن خیمه ها را به چشم خویشتن نظاره کردی وخود را فدایی امام زمانت کردی,یتیم بچه های کربلا را از زیر بوته های خار در تاریکی بیابان گرد هم جمع کردی وناله هایشان را با ناز ونوازشهایت التیام دادی وباز هم خم به ابرو نیاوردی,به اسارت در امدی ودرهمین شام,همین جا,کربلایی دیگر شکل گرفت ورقیه پرکشید وداغ دل داغدیده ات تازه شد ووقتی ناکسی از شما پرسید دیدی خدا با شما چه کرد؟؟!
فرمودی:ما رأیت الا جمیلا....هرچه دیدم زیبایی بود...
اری انان که دلشان را به متاع ناچیز,دنیا خوش کرده اند چه میفهمند که عشق الهی چیست ومقربان درگاهش چگونه برگزیده میشوند وبارها وبارها مورد ابتلا قرار میگیرند,چه زیبا فرموده ان زیبا سخن که:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زدقدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور..
بانویم زینب س,الان دراین هنگام سعی میکنم ,شاگرد مکتبی باشم که معلمه اش شمایی ودر ناملایمات ان کنم ,که شما کردی...وتا پای جان ,مانند شما در مسیر امام زمانم وفدایی وجود نازنینش باشم....
ناگاه با فشار دست یوزارسیف که دستم را گرفته بود به خود امدم واز اشکهای روان یوسف که برچهره اش نقش بسته بود ,فهمیدم ,هرچه گفتم,او شنیده...
یوسف دست ادب بر,سینه نهاد وسلام دادوروبه گنبد گفت:سلام عمه جان,این غلام حلقه به گوشت دوباره امد واینبار با هدیه ای امد که داشتنش را از آستان ودرگاه وکرم شما میدانم واشاره کرد به من وادامه داد:زری بانویم...قرار است مانندبانویش زینب س صبوری کند...
پشتم لرزید از,حرف یوسف...این حرف معنایی عمیق داشت که اصلا دوست نداشتم به ان معنا حتی لحظه ای,فکر کنم .
#ادامه دارد...
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#یوزارسیف 💫
#قسمت۸۹:
با دلی سرشار از مهر علوی ومملواز عشق زینبی ,سحرگاه وبلافاصله پس از نماز صبح همراه بقیه ی کاروان که برای جهاد در راه خدا وپاسداری از حریم زینبی,امده بودند به سمت حلب حرکت کردیم.
یک ساعتی از روز گذشته بود که به حلب رسیدیم,ابتدا ,علیرضا ویوسف مارا به منطقه ای که امن تر از بقیه ی مناطق بود بردند,جایی که پر بود از,زنان ودختران وکودکانی که یا همراه مجاهدان امده بودند ویا جنگ زده بودند,که البته اغلب قریب به اتفاقشان ,زنان ودختران وکودکانی بودند که روزگار بی رحم وداعشیان نامرد, انها از خانه وزندگیشان اواره کرده بودند وخیلیهایشان را در داغ عزیزانشان نشانده بودند.
یوسف اتاقی کوچک را به من سمیه نشان داد تا برگشتشان درانجا کمی استراحت کنیم,اخر چه بیراه میگفت شوهر من,کدام استراحت؟؟کجا؟؟در زیر جنگ واتش وخون وبا دلنگرانی برای عزیزت مگر استراحت کردن ممکن است؟؟ و من میدانستم از این جلوتر هرچه لج کنیم وزور بزنیم,زوری الکی خواهد بود ومحال است جلوتر از,این مارا ببرند,یوسف قبل از خداحافظی چند دقیقه ای,غیب شد ووقتی امد وقامتش را در لباس,مدافعین حرم لشکر فاطمییون دیدم,به خود بالیدم,یوزارسیفم به معنای واقعی خوردنی شده بود,دراین لباس مقدس چهره ی ملکوتی اش,ملکوتی تر نشان میداد ومن همان حسی را داشتم که زمانی نه چندان دور او را در لباس علمدار کربلا,حضرت عباس ع در تعزیه روز عاشورا دیده بودم
بارها وبارها چهارقل را خواندم به جانش,فوت کردم,دل در سینه ام به تلاطمی ناجور افتاده بود,میترسیدم این اخرین نگاهی باشد که از قد وقامت زیبای یوزارسیفم میچینم طاقت خدا حافظی نداشتم وبنابراین چادر را سپر صورتم کردم تا کسی اشکهای روان بر روی گونه هایم را نبیند,به سمت در اتاق رفتم,نزدیک اتاق بودم که پسرکی,سه چهار ساله به طرفم امدو با لهجه ی زیبای افغانی من را صدا زد...
#ادامه دارد...
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#یوزارسیف 💫
#قسمت۹۰:
پسرک صدا میزد خاله...خاله..شما همون خانومی هستید که با عمویوسف عروسی کرده؟
با تعجب برگشتم طرفش,نیم خیز,نشستم روبه روش تا صورتم نزدیک صورتش باشه ,نگاهش کردم ,اون پسر,اینبار به طرف یوسف اشاره کرد,برگشتم دوباره قامت رعنای همسرم را به نظاره نشستم واینبار,یوسف بیصدا وبا حرکت دست خداحافظی کرد ومن هم ناخوداگاه به همون روش با او خدا حافظی کردم,پسرک رد رفتن یوزارسیف را گرفت وگفت:اون اقا عمویوسف من هست ,شما باهاش عروسی کردین؟
با دستهام دو طرف شانه های نحیف پسرک را گرفتم وگفتم:اره عزیزم ,تو کی هستی که اقای من را میشناسی واما من تو را نمیشناسم؟
پسرک با حالت خجالتی کودکانه گفت:من..من...عباس هستم,با عمویوسف رفیقیم هااا من خیلی,عمویوسف,را دوست دارم,من که منتظر بهانه ای برای گریه بودم,محکم عباس را چسپوندم به اغوشم وهمانطور که اشکها گلوله گلوله از چشمام میریخت گفتم:منم عمو یوسف را دوست دارم,اخه ما هم باهم رفیقیم...
عباس که انگار منتظر,یک اغوش برای شیرین زبانی,بودخودش را بیشتر جا کردو گفت:عه...من فکر کردم شما زن عمو هستید,مگه میشه رفیقش باشید؟در حین گریه,از سادگی بچه لبخندی به لبم اومد وگفتم:نه یعنی هم زن عمو هستم وهم رفیق عمو هستم,مگه خودت نگفتی که یوسف عموت هست ورفیقتم هستم وبا,این حرف,عباس را بغل کردم وبه طرف اتاق رفتم ,همانطور که در را باز میکردم,صورت عباس که روبه روی من قرارگرفته بود وراحت اشکهام را میدید,با انگشتای کوچکش اشک چشمام را گرفت وگفت:زن عمو خوب نیست گریه کنی,عمو رفته ادم بدا را بکشه وزود هم میاد,بعدشم عمو.یوسف اینقددد قوی هست که هیچ کس زورش به عمو نمیرسه...
از اینهمه هوش ودرک این بچه متعجب شده بودم,اخه نه تنها فهمید که من برای چی گریه کردم بلکه با کلام کودکانه اش داشت من را دلداری میداد...بوسه ی محکمی از لپش گرفتم و وارد اتاق شدم...
سمیه که همیشه یک دنیا,از دست شیطنتهاش در امان نبود وهیچ وقت ارام وقرار,نداشت,گوشه ی اتاق غمبرک زده بود وچشمای قرمزش نشان از,گریه کردنش میداد,حال خود منم دست کمی,از,سمیه نداشت اما برای اینکه ,حال وهوای سمیه را عوض کنم,مجبور بودم نقش بازی کنم,پس به طرف سمیه چشمکی زدم وگفتم:چیه دختر خوب چرا ناراحتی؟؟نا نازی...بیا ببین یه اعجوبه مثل خودت پیدا کردم,بیا با عباس اشنابشو...
سمیه مثل بچه ها بینیش را,بالا کشید وبا پشت دست صورتش,را پاک کرد وگفت:ول کن بابا,دلت خوشه,ما توچه وادی سیر میکنیم وتو ,غرق چه چیزی هستی ....
عباس که محو حرکات ما شده بود روی پتو بغل دیوار نشست,منم زانو به زانوش نشستم وگفتم:ببین اون خانم خانما را میبینی,ایشون سمیه خانم دوست من هستند امروز به اقاشون گفتن براش,عروسک بخره,اما اقاش نخریده,الانم به خاطر,همین ناراحته..
عباس که مشخص بود بچه ای زجر کشیده ومهربان وفوق العاده باهوش هست,از جاش بلند شد ورفت طرف سمیه وباهمون زبان شیرینش گفت:ناراحت نباش خاله,به عمو یوسف بگو برات میخره,اخه اوندفعه منم ماشین جنگی میخواستم,عمویوسف برام خرید...
شیرین زبانیهای عباس کارخودش را کرد وسمیه را سر ذوق اورد,سمیه مثل همیشه که چشمش,به بچه ها میافتاد,محکم بغلشون میکرد و میچلاندشون,عباس را محکم بغل کرد ودرحالیکه بوسش میکرد گفت:ای داد بر من,هرچی میکشم از دست همین عمو یوسفته...
درهمین حال بودیم که در اتاق را زدند...
#ادامه دارد...
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
May 11
3166784350.mp3
3.25M
#نماز ۵۱
✍ تمریــــن کن؛
🔻اونقدر تمرین کن تا بالاخره یه روز، بتونی دو رکعت نماز، چشم در چشمِ خدا بخونی!
اونوقـــت
تـ👈ــو برنده این میدانِ بزرگ خواهی بود.
خسته نشیا
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
کینه سرطان روح 03.mp3
8.57M
#کینه_سرطان_روح 3
به خُدا؛
دلت جایِ خداست!
حیفِـش نکن ‼️
هیچ آدمی ارزش اینو نداره
که خطاهاشو توی دلت ضبط کنی.
دلی که درگیر خطاهای دیگران میشه
جای خالی،برای خدا نداره ها
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
کینه سرطان روح 04.mp3
9.44M
#کینه_سرطان_روح 4
نــ✋ــه ‼️
اشتباهات دیگران؛
هرقدر هم که بزرگ باشه؛
حق دل تو این نیست،
توی آتیشی که زائیده ی دست شیطانه؛
بسـ🔥ـوزونیش!
باید رویِ شیطونو کم کنیــا
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🔴 سه گروه تاریخ ساز آخرالزمانی
در قیام جهانی حضرت مهدی عجل الله فرجه، سه گروه ایشان را یاری خواهند کرد:
✨ گروه اول: نخستین کسانی که گرد امام جمع میشوند و دعوت جهانی امام با آنها آغاز میشود؛ ۳۱۳ نفر یاران خاص حضرت هستند که فرماندهان و کارگزاران سپاه ایشان را تشکیل میدهند. امام حسین علیهالسلام فرمودند: و از اصحابش سیصد و سیزده تن به تعداد اصحاب بَدر از دورترین نقاط زمین به گرد او فراهم آیند.
✨ گروه دوم: لشکری ۱۰ هزار نفری از یاران که تحت فرماندهی یاران خاص حضرت هستند و با جمع شدن این عده، قیام حضرت آغاز میشود. امام جواد علیهالسلام فرمودند: و چون «عقد» که عبارت از ده هزار نفر باشد، کامل گردد، به اذن خدای عزیز و جلیل قیام میکند...
✨ گروه سوم: در ادامه قیام تودههای انبوه مردم که از ظلم و ستم خسته شدهاند، برای یاری به امام میپیوندند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
وَ يَبلُغَ سُلطَانُهُ الْمَشرِقَ وَ المَغْربَ.
زمین به نورش روشن گردد و حكومتش به شرق و غرب عالم خواهد رسید
📗كمال الدين، ج ۱، ص ۲۸۰
👈اگر جزء «سیصدوسیزده» نفر نیستی حداقل بین آن «دههزار» نفر باش!
#امام_زمان
______
⭕️به کانال #مدافعان_حرم_ولایت بپیوندید.
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
50.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 فوری مهم / حمله موشکی لبنان به اسرائیل / صهیونیست ها در آماده باش کامل / پیام دریافت شد؟
🎥 روز گذشته در اقدامی بی سابقه ده ها موشک از سوی لبنان به فلسطین اشغالی شلیک شده است. این حملات بسیاری را در یک شوک فرو برده و این سوال را پیش آورده که چه طور شده که از خاک لبنان وارد عمل شده اند؟ این قطعا از سوی صهیونیست ها با واکنش رو به رو خواهد شد. در این گزارش آتش سوزی مهیب متاثر از این حملات را مرور و در برنامه های بعد تداوم این نبرد را مرور خواهیم کرد...
⭕️به کانال #مدافعان_حرم_ولایت بپیوندید.
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🔴زندگی پس از زندگی
♦️دوقسمت بسيار جذاب ودیدنی صدای سخن عشق توسط تجربه گر آقای مسعود نبی چنانی را در تلویبیون مشاهده بفرمایید.
قسمت اول👇
http://www.telewebion.com/episode/0x622072b
🔸 قسمت دوم 👇
http://www.telewebion.com/episode/0x6260a03
⭕️به کانال #مدافعان_حرم_ولایت بپیوندید.
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
اسرار روزه _9.mp3
9.54M
#اسرار_روزه ۹
💢 حفظ تعادل بر صراط مستقیم، یعنی؛
حفظ تعادل میان بخش حیوانی و انسانی!
☜کسی که مراقب است طغیان بخش حیوانی، راهِ تنفسِ بخش انسانیاش را مسدود نکند؛
درحقیقت از تعادل خود بر صراط، مراقبت نموده است.
※ روزه، ابزار بسیار قدرتمندی در برقراری این تعادل، و عدم سقوط انسان در جهنم است.
#استاد_شجاعی 🎤
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
اسرار روزه _10.mp3
10.28M
#اسرار_روزه ۱۰
💢 از میان دونفر، با سطح هوشی و تلاشِ برابر، کسی در کسب کمالات انسانی، موفقتر و جلوتر است که ؛
در کنترل پرخوری، و تحمل کم خوری و گرسنگی، موفقتر است.
مکانیسم این تفاوت چگونه است؟
#استاد_شجاعی 🎤
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
13.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختری که سه ماه تمرین مداومِ گروه سرود را خراب کرد و موقع اجرا در مراسم اصلی، آبروی مربیشان را برد!!!
این کلیپ هم که گذاشتم از اون نکتهها داره.
قابل توجه و زیبا ..☝️☝️☝️☝️https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615🌸🌸🌸
🌹 (چه سیزده بدری؟!)
عید بعد از عملیاتِ کربلای۵ بود.
روز سیزدهم فروردین بود
و تازه از صبحگاه برگشته بودیم
که بچهها دورهام کردند
که برویم سیزده بدر!
هر چه گفتم:
«چه سیزده بدری؟
این حرفها چیه؟
ول کنید بابا!»
که اصرار و التماس کردند
که الا و بالله باید برویم.
از تدارکات ناهار گرفتیم
و رفتیم لب رود کرخه.
جای باصفایی پیدا کردیم.
بچهها تاب درست کردند
و آخر سر، ما را هم که قیافه گرفته بودیم
که مثلا مسئول دستهایم
به وسوسه انداختند.
موقعی به خودم آمدم
که دیدم تاب میخورم و میخندم.
ناهار را میان گل و چمن،
لا بهلای دار و درختها فرستادیم
به خندق بلا.
بچهها به شوخی سبزه گره میزدند
و آه میکشیدند.
کلی خندیدیم
و عصر برگشتیم اردوگاه...
یک هفته نشد
که تو عملیاتِ کربلای۸
خیلی از آنان به شهادت رسیدند
#عید_نوروز
#سیزدهم_فروردین
#دفاع_مقدس 🌹
🌹🇮🇷 سلام بر شهیدان https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615🌹🇮🇷❤️
.#پیام_ولایت
📣 آمادگی ورود به شبهای قدر
🔸 رهبر انقلاب:
در ماه رمضان دلهایتان را هرچه میتوانید با ذکر الهی نورانیتر کنید، تا برای ورود در ساحت مقدّس لیلةالقدر آماده شوید، که:
«لَیلَةُالقَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهرٍ. تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرّوحُ. فِیها بِإذنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أمرٍ»
شبی که فرشتگان، زمین را به آسمان متّصل میکنند، دلها را نورباران و محیط زندگی را با نور فضل و لطف الهی منوّر میکنند.
#مهارتورم_رشدتولید
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#جهاد_تبیین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ماه_وصال
#ماه_امید
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615🌸🌸🌸🌸🌸