رمان واقعی
#تجسم_شیطان
#قسمت_دوم🎬:
روح الله که انگار از چیزی گیج بود، سری تکان داد، کیف دستش را روی میز کنار مبل گذاشت و به طرف آشپزخانه رفت.
با ورود پدر به آشپز خانه، حسین کوچولو که بیش از دو ونیم سال نداشت شروع به خندیدن کرد، انگار میخواست برای پدرش خود عزیزی کند و عباس که چشم های مشکی و بینی قلمی و شانه های بازش به پدر رفته و کلاس دوم بود سلام کرد و زینب هم که انگار بچگی های مادرش فاطمه بود و در کلاس هفتم مشغول به تحصیل بود به احترام پدر از جا برخواست و سلام کرد.
روح الله بدون آنکه توجهی به حرکات بچه ها کند، صندلی روبه روی فاطمه را عقب کشید و نشست.
فاطمه از سردرگمی همسرش متعجب شده بود و فکر می کرد یک موضوع کاری ذهن همسرش را درگیر کرده که اینچنین هیچکس، حتی بچه ها را نمی بیند.
غذا صرف شد و زینب مشغول جمع کردن بشقاب ها بود که فاطمه رو به او کرد وگفت: مامان، ظرفها را من میشورم، درسته به لطف کرونا مدرسه نرفتین اما از صبح پای کلاس آنلاین بودی، حتما خسته ای، برو استراحت کن که یه خواب، زیر پتوی گرم توی این هوای سرد پاییزی میچسپه..
زینب لبخندی زد و گفت: نه ظرفها را میشورم بعد میرم میخوابم.
فاطمه لبخندی زد و تشکر کرد و در همین حین نگاهش به روح الله افتاد که خیره به لوبیایی داخل ظرف خورش بود و پلک هم نمیزد.
فاطمه قاشق دست روح الله را کشید و گفت: کجایی آقا؟! غذا خوشمزه بود؟!
روح الله که انگار چیزی از دور و برش نمی فهمد با حالت گیجی گفت: ها چی گفتی؟!
فاطمه اوفی کرد و گفت: هیچی، میگم خسته ای بیا بریم یه کم بخوابیم.
روح الله بدون اینکه حرفی بزند از جا بلند شد و به سمت اتاق خوابشان رفت.
مادر و دختر با کمک هم ظرفها را می شستند و فاطمه تندتر از همیشه ظرفها را اب میکشید، آخه حالت روح الله عجیب بود،باید می فهمید همسرش چرا به این حال افتاده..
فاطمه وارد اتاق خواب شد، همانطور که دست هایش را می تکاند و آب دستهایش را به اطراف می پاشید به سمت پنجره اتاق رفت و پردهٔ حریز آبی رنگ با گلهای سفید را کشید، پتو را تکاند و می خواست روی تن روح الله بدهد که روح الله صاف روی تخت نشست، دست فاطمه را در دست گرفت و گفت: صبر کن، قبل از اینکه بخوابیم باید راجع به یه موضوعِ جدی حرف بزنیم.
فاطمه که لحن خشک و قاطع همسرش، او را میترساند، لبخند ساختگی زد و با لحن شوخی گفت: چیه؟ چه موضوع جدی؟! و بعد با لحنی کشدار ادامه داد: نکنه زن گرفتی و من خبر ندارم! و زد زیر خنده..
روح الله دست فاطمه را رهاکرد، سرش را خم کرد و همانطور که با انگشتان دستش بازی می کرد گفت: آره درست حدس زدی زن گرفتم..
فاطمه ناباورانه گفت: چ..چی؟ تو داری سر به سرم میذاری؟؟ یعنی راستی راستی زن گرفتی؟! و بعد قهقه ای زد و ادامه داد: نه بابا...روح الله زن بگیره؟! محاااله....روح الله عاشق فاطمه هست، لطفا از این شوخیا بی مزه نکن..
روح الله انگار عصبی بود صدایش را بالا برد و گفت: به والله زن گرفتم...به تالله زن گرفتم...حالا هم اومدم به تو بگم..
با این حرف انگار تمام نیروی فاطمه به یکباره از دست رفت، دست هایش شل شد و پتو از دستش افتاد و خودش هم روی تخت افتاد..
تمام بدنش رعشه گرفته بود، هجوم اشک به چشمانش باعث شده بود که روح الله را نتواند ببیند، همینجور که هق هق می کرد گفت: اگه راست میگی کی را گرفتی؟!
روح الله خیره به نقطه ای نامعلوم روی دیوار آرام لب زد و فاطمه نام«شراره» را شنید..
یعنی درست شنیده بود؟!شراره؟!
ادامه دارد..
به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🕊﷽ 🥀﷽ 🥀﷽ 🕊
♥️بســـــــم رب الشهـــــ🕊ــدا🥀 و الصدیقین♥️
🕊💐سـلام بر تربت پاک شهــــدا💐🕊
💌سلام بر انسانهای پاکی که از خون پاک شهدا حمایت و حفاظت می کنند؛
سلام بر شما عزیزان✨
📌ششمـیـن چله "کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت "
💫شروع چله 1402/06/18
✨در این چلـــــــــه 313🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫و قرائت سـوره زمــر💫 به نیت چـهـارده معصــوم علیــه الســـلام و شهدای والامقام و مـادربزرگوار امام زمان عج(نرجس خاتون)تقدیم میکنیم.🤲🎁
🤍🥀شهــــــــــدای والامقام🥀🤍
🕊۱- شهید محمد مالا میری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/8663
🕊۲_شهید علی پیرالوانی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/8718
🕊۳- شهید محمد علی حاتمی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/8765
🕊۴- شهید رشید پاریاو فلاح🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/8814
🕊۵- شهید مهدی پروانه 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/8867
🕊۶- شهید حسینعلی کلارستاقی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/8916
🕊۷- شهید عباس دانشگر 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/8971
🕊۸- شهید سیدعلی اقبالی دوگاهه🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9030
🕊۹- شهید سید باقر علمی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9084
🕊۱۰- شهید مهدی علیدوست🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9137
🕊۱۱- شهید محمدرضا واعظی مومنی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9183
🕊۱۲- شهید سیفالله شیعه زاده🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9231
🕊۱۳-شهید محسن حاجیحسنی کارگر🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9284
🕊۱۴- شهید محسن وزوایی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9349
🕊۱۵- شهید محمد اینانلو 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9409
🕊۱۶- شهید روح الله خلج🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9466
🕊۱۷- شهید عبدالله عرب سرهنگی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9513
🕊۱۸- شهید محمد استحکامی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9570
🕊۱۹- شهید حسن عشوری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9628
🕊۲۰- شهید احمد کریمی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9695
🕊۲۱- شهید علی نیسیانی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9749
🕊۲۲- شهید داود اسماعیلی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9802
🕊۲۳- شهید محمد حسین خفانی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9854
🕊۲۴- شهید محمد فلاح رحمانی 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9903
🕊۲۵- شهید مجید سلمانیان🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/9969
🕊۲۶- شهید احمد پلارک 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/10022
🕊۲۷- شهید تقی بهمنی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/10081
🕊۲۸- شهید امیر(حمید)حسینی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/10141
🕊۲۹- شهید علی حیدری 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/10180
🕊۳۰- شهید علی چیت سازیان🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/10218
🕊۳۱- شهید مجید ابوطالبی🥀
🕊۳۲- شهید ابوالفضل نیکزاد
🕊۳۳- شهید ارجاست علیزاده
🕊۳۴- شهید احمد کاظمی
🕊۳۵- شهید مرحمت بالازاده
🕊۳۶- شهید رسول پور مراد
🕊۳۷- سید مهدی موسوی
🕊۳۸- شهید سعید علایی
🕊۳۹- شهید مجید علایی
🕊۴۰- سید محمد بهشتی
💌زنده نگه داشتن نام ویاد شهدا کمتر از شهادت نیست♥️
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین
✨ششمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
1402/07/17
💫 امروز "دوشنبه" متعلق است به امام حسن مجتبی(ع)🌺 وامام حسین (ع)🌺
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
📌 " سی و یکمین " روز از چله با 313🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫و قرائت سـوره زمــر💫 به نیت چـهـارده معصــوم (ع) و مـادر بزرگــــــوار امـــــام زمان عج (نرجس خاتون) و شهید امروز "شهید مجید ابوطالبی "
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
پاسدار شهید مجید ابوطالبی
🕊💐✨🕊💐✨🕊
تاریخ ولادت: ۱۳۳۴
محل ولادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۸/۲۸
محل شهادت: ارتفاعات کهنه ریگ_سومار
عملیات مسلم بن عقیل
تاریخ رجعت: ۱۳۶۸/۳/۲۸
مزار: کهف الشهداء _تهران
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🔰زندگینامه شهید بزرگوار مجید ابوطالبی
💐🍃شهید «مجید ابوطالبی» در سال ۱۳۳۴ متولد شد و در سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه عملیاتی سومار به فیض شهادت نائل آمد.
پیكر مطهر این شهید حدود شش سال قبل از شناسایی در كهف الشهداء تهران آرام گرفت. تا اینكه در شب عرفه سال ۱۳۹۲ این شهید بزرگوار كه روی سنگ مزارش نوشته شده بود «شهید گمنام» به خواب مادر میآید .
آری روز هفتم آبان ماه ۱۳۹۲ در تاریخ ثبت میشود كه در چنین روزی پدر و مادر شهید «مجید ابوطالبی» بعد از ۳۱ سال، فرزندشان را در كهفالشهدای تهران پیدا كردند.
مرحومه بتول محمدی مادر شهید ابوطالبی با بغض از رویای صادقه خود بعد از ۳۱ سال بی خبری از پیكر فرزند شهیدش میگوید:
در خواب مجید را دیدم كه به من گفت مامان جان من آمدم. گفتم مجید تویی؟ تو كجایی؟ گفت مادر من خیلی وقت است كه آمده ام. چند سال است كه آمده ام. اما هیچ كس دنبالم نیامد. یك اتاق گرفته ام و تنها زندگی می كنم. من مجید و اتاقش را می دیدم اما مانعی بین ما بود كه نمی توانستم او را در آغوش بگیرم یا وارد اتاقش بشوم. می گفت مادر هیچ كس دنبالم نیامده است.
پدر شهیدان ابوطالبی میگوید: مجید هم مثل من عضو سپاه شد و حدودا ۲۵ ساله بود كه به جبهه رفت. برای انقلاب فداكاری زیادی كرد. قبل از انقلاب دائما در حال مبارزه با نیروهای ضد انقلاب بود و بعد از انقلاب هم یا در مبارزه با منافقان بود و یا در حال كمك به مردم. به خصوص در زمان قحطی اوایل انقلاب تمام سعیاش این بود كه به مردم نیازمند كمك كند.
در جبهه هم در گروه تخریب بود و رفته بود برای آنكه راه را باز كند تا نیروها بتوانند عبور كرده و عملیات كنند. همانجا هم به شهادت رسیدند.
مجید خیلی به بندگان خدا خدمت میكرد. مراقب بود از او فقط به مردم خیر برسد و عذابی به كسی ندهد.
در مسجد محل فعال بود و كتابخانه مسجد بنیهاشمی را تاسیس و آن را اداره میكرد. شبها بیشتر در كتابخانه مشغول بود. از اینگونه فعالیتهای فرهنگی در مسجد زیاد داشت. وقتی در منطقه سومار شهید شد دیگر پیكرش بازنگشت.
وقتی دلتنگ میشدیم میرفتیم بهشت زهرا(س) . بر سر یادبودش در قطعه ۲۶ مینشستیم و با او صحبت میكردیم. برادرش فرید هم در كنار یادبود او به خاك سپرده شده است. با او صحبت میكردیم.
هر جایی كه شهید گمنام میآوردند ماهم میرفتیم. ببینید وقتی عزیزی از یك خانواده از دنیا برود چه میشود؟
ما غیر از اینكه پسرمان را از دست دادیم از محل دفنش نیز بیخبر بودیم. بعد از خوابی كه خانمم در مورد شهید دید. با معراج شهدا تماس گرفت . در واقع چندین سال پیش شهدای گمنام را در كهف الشهدای تهران به خاك سپردند. پسر من هم جزو آنها بود ولی كسی خبر نداشت. خداوند خواست و كمك كرد كه بتوانیم بعد از چند سال او را پیدا كنیم.
مرحوم حسین ابوطالبی توصیههای زیادی به عنوان یك پدر شهید برای مردم دارد: امام، ایران را به یاری خدا و عزت امام زمان(عج) نجات داد. از شما میخواهم برای اسلام قدم بردارید. آقایان با قلم، زبان و با اعمالشان این مملكت را حفظ كنند.
ایران مانند نگین یك انگشتر در محاصره است. این عزت ایران است كه نمیگذارد به ما تجاوز بكنند. عزت اسلام و امام زمان(عج) است كه باعث شده خداوند به این مملكت احترام بگذارد. این مملكت را حفظ كنید.
اسلام را یاری كنید. امام زمان(عج) میخواهد بیاید تا اسلام حقیقی را پیاده كند.
بچه من رفت و برای اسلام جنگید. یك جوانی كه غرور جوانی دارد برای چه باید به جنگ برود؟ جوانان ما برای حقیقت اسلام رفتند. برای آنكه با دشمن مقابله كنند و اسلام را حفظ كنند.
شهید «فرید ابوطالبی» بردار كوچك شهید مجید هم در سال ۱۳۶۷ در تك عملیاتی دشمن در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد🕊🌷
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🔴ماجرای رویای صادقه ی مادر بزرگوار شهید مجید ابوطالبی و شناسایی هویت او
🕊🕊🕊
💌مرحومه بتول محمدی مادر شهید مجید ابوطالبی با بغض از رویای صادقه خود بعد از ۳۱سال بی خبری ازپیکرفرزندشهیدش گفته بودوآن خواب را اینگونه روایت کرد:
🦋درخواب مجیدرادیدم که به من گفت مامان جان من آمدم گفتم
مجید تویی؟
تو کجایی؟
گفت مادر من خیلی وقت است که آمده ام چندسال است که آمده ام، اما هیچ کس دنبالم نیامد یک اتاق گرفته ام و تنها زندگی میکنم.
من مجیدواتاقش را می دیدم امامانعی بین مابودکه نمی توانستم اورادر آغوش بگیرم یا وارد اتاقش بشوم
می گفت مادرهیچ کس دنبالم نیامده است.
♥️وقتی ازخواب بلندشدم پیش پدر مرحومش رفتم و گفتم مثل اینکه مجید با ما قهر کرده وخوابم را گفتم.
پدرش گفت نه؛مجید آمده باید بروم پیدایش کنم.وظیفه ام این است که بروم پیدایش کنم.
من هم آنقدرزنگ زدم ودنبالش راگرفتم تا بتوانم نشانه ای ازاوپیدا کنم.
حتی بعداز چندروز پیگیری استخاره کردم که اصلا موضوع پیگیری این خواب را رها کنم و با این وسیله با خدا مشورت کردم اما استخاره بد آمد و با کمک و لطفی که خدا کرد توانستم توسط آزمایش DNA پسرم را پیدا کنم.
خدا را شکر می کنم.وقتی رفتم و مزار او را در کهف الشهدای ولنجک دیدم،متوجه شدم به همان صورتی است که در خواب دیده ام.
و در همان اتاق خوابیده.شکر خدابالاخره یوسف گمشده ماهم آمد.
جهت شادی روح پدر و مادر بزرگوار شهید مجید ابوطالبی صلوات♥️
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج