معرفی شهید امروز:
شهید غلام عباس امیری
💐🕊🌺💐🕊🌺💐🕊🌺💐
نام: غلام عباس
نام خانوادگی: امیری
تاریخ ولادت: 1338
محل ولادت: روستای فهلیان از توابع شهرستان ممسنی
تاریخ شهادت:1361/04/23
محل شهادت: سر پل ذهاب
مزار: گلزار شهدای فهلیان، ممسنی، شماره مزار 10
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🍃🌸 شهید والامقام غلام عباس امیری در سال 1338 در خانواده مذهبی در روستای فهلیان از توابع شهرستان ممسنی دیده به جهان گشود
🍃🌸تحصیلات ابتدایی را در روستای خود سپری کرد و برای ادامه تحصیل راهی نورآباد شدو تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد
برای خدمت سربازی راهی جبهه های حق علیه باطل شدو پس از فداکاری ها و رشادتها ی فراوان بعد از گذراندن 9ماه از خدمت مقدس سربازی در تاریخ 23تیر 1361 به شهادت رسید
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🕯✨100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫 حدیث شریف کساء💫 به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید والامقام غلام عباس امیری✨
📀فایل صوتی زیارت عاشورا
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36776
💿فايل صوتی حدیث شریف کساء
با صداي علي فاني
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9710
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
May 11
🌷 #دختر_شینا – قسمت 65
💥 گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمیآمد. صمد از آنطرف خط گفت: « قدم جان تویی؟! »
گفتم: « سلام. »
تا صدایم را شنید، مثل همیشه شروع کرد به احوالپرسی؛ میخواست بداند بچه به دنیا آمده یا نه؛ اما انگار کسی پیشش بود و خجالت میکشید. به همین خاطر پشت سر هم میگفت: « تو خوبی، سالمی، حالت خوب است؟! »
💥 من هم از او بدتر چون زن همسایه و معصومه کنارم نشسته بودند، خجالت میکشیدم بگویم: « آره. بچه به دنیا آمده. »
میگفتم: « من حالم خوب است. تو چطوری؟! خوبی؟! سالمی؟! »
💥 معصومه با ایما و اشاره میگفت: « بگو بچه به دنیا آمد، بگو. »
از همسایه خجالت میکشیدم. معصومه که از دستم کفری شده بود، گوشی را گرفت و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: « حاجآقا! مژده بده. بچه به دنیا آمد. قدم راحت شد. »
💥 صمد آنقدر ذوقزده شده بود که یادش رفت بپرسد حالا بچه دختر است یا پسر. گفته بود: « خودم را فردا میرسانم. »
💥 از فردا صبح چشمم به در بود. تا صدای تقهی در میآمد، به هول از جا بلند میشدم و میگفتم حتماً صمد است. آن روز که نیامد، هیچ. هفتهی بعد هم نیامد. دو هفته گذشت. از صمد خبری نشد. همه رفته بودند و دستتنها مانده بودم؛ با پنج تا بچه و کلی کار و خرید و پخت و پز و رُفت و روب.
💥 خانم دارابی تنها کسی بود که وقت و بیوقت به کمکم میآمد. اما او هم گرفتار شوهرش بود که به تازگی مجروح شده بود.
صبح زود بندهی خدا میآمد کمی به من کمک میکرد. بعد میرفت سراغ کارهای خودش. گاهی هم میایستاد پیش بچهها تا به خرید بروم.
💥 آن روز صبح، خانم دارابی مثل همیشه آمده بود کمکم. داشتم به بچهها میرسیدم. آمد، نشست کنارم و کمی درددل کرد. شوهرش به سختی مجروح شده بود. از طرفی خیلی هم برایش مهمان میآمد. دستتنها مانده بود و داشت از پا درمیآمد.
💥 گرم تعریف بودیم که یکدفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم. برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون.
بلند شدم و رفتم جلوی در. صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پلهها.
💥 خانم دارابی صدای سلام و احوالپرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت. برادرم خندید و گفت: « حاجی! ما را باش. فکر میکردیم به اینها خیلی سخت میگذرد. بابا اینها که خیلی خوشاند. نیمساعت است پشت دریم. آنقدر گرم تعریفاند که صدای در را نشنیدند. »
💥 صمد گفت: « راست میگوید. نمیدانم چرا کلید توی قفل نمیچرخید. خیلی در زدیم. بالاخره در را باز کردیم. »
همین که توی اتاق آمدند، صمد رفت سراغ قنداقهی بچه. آن را برداشت و گفت: « سلام! خانمی یا آقا؟! من باباییام. مرا میشناسی؟! بابای بیمعرفت که میگویند، منم. »
💥 بعد به من نگاه کرد. چشمکی زد و گفت: « قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بیمعرفت و هر چه تو بگویی. »
فقط خندیدم. چیزی نمیتوانستم پیش برادرم بگویم. به برادرم نگاه کرد و گفت: « سفارش ما را پیش خواهرت بکن. »
برادرم به خنده گفت: « دعوایش نکنی. گناه دارد. »
💥 بچهها که صمد را دیده بودند، مثل همیشه دورهاش کرده بودند. همانطور که بچهها را میبوسید و دستی روی سرشان میکشید، گفت: « اسمش را چی گذاشتید؟! »
گفتم: « زهرا. »
تازه آن وقت بود که فهمید بچهی پنجمش دختر است. گفت: « چه اسم خوبی، یا زهرا! »
💥 سال 1365 سال سختی بود. در بیستوچهار سالگی، مادر پنج تا بچهی قد و نیمقد بودم. دستتنها از پس همهی کارهایم برنمیآمدم.
اوضاع جنگ به جاهای بحرانی رسیده بود. صمد درگیر جنگ و عملیاتهای پیدرپی بود. خدیجه به کلاس دوم میرفت. معصومه کلاس اولی بود. به خاطر درس و مدرسهی بچهها کمتر میتوانستم به قایش بروم.
💥 پدرم به خاطر مریضی شینا دیگر نمیتوانست به ما سر بزند. خواهرهایم سخت سرگرم زندگی خودشان و مشکلات بچههایشان بودند.
برادرهایم مثل برادرهای صمد درگیر جنگ شده بودند. اغلب وقتها صبح که از خواب بیدار میشدم، تا ساعت ده یازده شب سر پا بودم. به همین خاطر کمحوصله، کمطاقت و همیشه خسته بودم.
💥 دیماه آن سال عملیات کربلای 4 شروع شد. از برادرهایم شنیده بودم صمد در این عملیات شرکت دارد و فرماندهی میکند. برای هیچ عملیاتی اینقدر بیتاب نبودم و دلشوره نداشتم.
از صبح که از خواب بیدار میشدم، بیهدف از این اتاق به آن اتاق میرفتم. گاهی ساعتها تسبیح به دست روی سجاده به دعا مینشستم. رادیو هم از صبح تا شب روی طاقچهی اتاق روشن بود و اخبار عملیات را گزارش میکرد.
💥 چند روزی بود مادرشوهرم آمده بود پیش ما. او هم مثل من بیتاب و نگران بود.
بندهی خدا از صبح تا شب نُقل زبانش یا صمد و یا ستار بود.
🔰ادامه دارد...🔰
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#دختر_شینا
🌷 #دختر_شینا – قسمت66
💥 یک روز عصر همانطور که دو نفری ناراحت و بیحوصله توی اتاق نشسته بودیم، شنیدیم کسی در میزند.
بچهها دویدند و در را باز کردند. آقا شمساللّه بود. از جبهه آمده بود؛ اما ناراحت و پکر. فکر کردم حتماً صمد چیزی شده.
💥 مادرشوهرم ناله و التماس میکرد: « اگر چیزی شده، به ما هم بگو. »
آقا شمساللّه دور از چشم مادرشوهرم به من اشاره کرد بروم آشپزخانه. به بهانهی درست کردن چای رفتم و او هم دنبالم آمد. طوری که مادرشوهرم نفهمد، آرام و ریزریز گفت: « قدم خانم! ببین چی میگویم. نه جیغ و داد کن و نه سر و صدا. مواظب باش مامان نفهمد. »
💥 دست و پایم یخ کرده بود. تمام تنم میلرزید. تکیهام را به یخچال دادم و زیر لب نالیدم: « یا حضرت عباس(ع)! صمد طوری شده؟! »
آقا شمساللّه بغض کرده بود. سرخ شد. آرام و شکسته گفت: « ستار شهید شده. »
💥 آشپزخانه دور سرم چرخید. دستم را روی سرم گذاشتم. نمیدانستم باید چه بگویم. لب گزیدم. فقط توانستم بپرسم: « کِی؟! »
آقا شمساللّه اشک چشمهایش را پاک کرد و گفت: « تو را به خدا کاری نکن مامان بفهمد. »
بعد گفت: « چند روزی میشود. باید هر طور شده مامان را ببریم قایش. »
بعد، از آشپزخانه بیرون رفت. نمیدانستم چهکار کنم. به بهانهی چای دم کردن تا توانستم توی آشپزخانه ماندم و گریه کردم. هر کاری میکردم، نمیتوانستم جلوی گریهام را بگیرم.
💥 آقا شمساللّه از توی هال صدایم زد. زیر شیر ظرفشویی صورتم را شستم و با چادر آن را خشک کردم. چند تا چای ریختم و آمدم توی هال.
💥 آقا شمساللّه کنار مادرشوهرم نشسته و به تلویزیون خیره شده بود. تا مرا دید، گفت: « میخواهم بروم قایش، سری به دوست و آشنا بزنم. شما نمیآیید؟! »
میدانستم نقشه است. به همین خاطر زود گفتم: « چه خوب. خیلی وقته دلم میخواهد سری به حاجآقایم بزنم. دلم برای شینا یکذره شده. مخصوصاً از وقتی سکته کرده، خیلی کمطاقت شده. میگویند بهانهی ما را زیاد میگیرد. میآیم یک دو روز میمانم و برمیگردم. »
بعد تندتند مشغول جمع کردن لباسهای بچهها شدم. ساکم را بستم. یک دست لباس مشکی هم برداشتم و گفتم: « من آمادهام. »
💥 توی ماشین و بین راه، همهاش به فکر صدیقه بودم. نمیدانستم چهطور باید توی چشمهایش نگاه کنم. دلم برای بچههایش میسوخت. از طرفی هم نمیتوانستم پیش مادرشوهرم چیزی بگویم.
این غصهها را که توی خودم میریختم، میخواستم خفه شوم.
💥 به قایش که رسیدیم، دیدم اوضاع مثل همیشه نیست. انگار همه خبردار بودند، جز ما. به در و دیوار پارچههای سیاه زده بودند. مادرشوهرم بندهی خدا با دیدن آنها هول شده بود و پشت سر هم میپرسید: « چی شده. بچهها طوری شدهاند؟! »
💥 جلوی خانهی مادرشوهرم که رسیدیم، ته دلم خالی شد. در خانه باز بود و مردهای سیاهپوش میآمدند و میرفتند. بندهی خدا مادرشوهرم دیگر دستگیرش شده بود اتفاقی افتاده. دلداریاش میدادم و میگفتم: « طوری نشده. شاید کسی از فامیل فوت کرده. » همین که توی حیاط رسیدیم، صدیقه که انگار خیلی وقت بود منتظرمان بود، به طرفمان دوید. خودش را توی بغلم انداخت و شروع کرد به گریه کردن. زار میزد و میگفت: « قدم جان! حالا من، سمیه و لیلا را چهطور بزرگ کنم؟! »
💥 سمیه دو ساله بود؛ همسن سمیهی من. ایستاده بود کنار ما و بهتزده مادرش را نگاه میکرد. لیلا تازه شش ماهش تمام شده بود. مادرشوهرم، که دیگر ماجرا را فهمیده بود، همان جلوی در از حال رفت.
کمی بعد انگار همهی روستا خبردار شدند. توی حیاط جای سوزن انداختن نبود. زنها به مادرشوهرم تسلیت میگفتند. پابهپایش گریه میکردند و سعی میکردند دلداریاش بدهند.
💥 فردای آن روز نزدیکهای ظهر بود که چند تا بچه از توی حیاط فریاد زدند: « آقا صمد آمد. آقا صمد آمد. »
خانه پر از مهمان بود. دویدیم توی حیاط. صمد آمده بودبا چه وضعیتی! لاغر و ضعیف با موهایی ژولیده و صورتی سیاه و رنجور. دلم نیامد جلوی صدیقه با صمد سلام و احوالپرسی کنم یا جلو بروم و چیزی بگویم. خودم را پشت چند نفر قایم کردم. چادرم را روی صورتم کشیدم و گریه کردم.
💥 صدیقه دوید طرف صمد. گریه میکرد و با التماس میگفت:آقا صمد! ستار کجاست؟! آقا صمد!داداشت کو؟!
صمد نشست کنار باغچه،دستش را روی صورتش گذاشت انگار طاقتش تمام شده بودهایهای گریه میکر. دلم برایش سوخت.
💥 صدیقه ضجّه میزد و التماس میکرد:آقا صمد!مگر تو فرماندهی ستار نبودی؟ من جواب بچههایش را چی بدهم؟میگویند عمو چرا مواظب بابامان نبودی؟!
جمعیتی که توی حیاط ایستاده بودند با حرفهای صدیقه به گریه افتادندصدیقه بچههایش را صدا زد و گفت:سمیه! لیلا! بیایید عمو صمد آمده. باباتان را آورده.
🔰ادامه دارد...🔰
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#دختر_شینا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امالبنین 😭😭😭
سفره داره روزهای شنبه کربلا
🔴 حاجت روایی با حضرت ام البنین
🔵 آیت الله سید محمود شاهرودی:
🌕 من در مشکلات و حوائج برای حضرت ام البنین سلام الله علیها صد مرتبه صلوات می فرستم و حاجت میگیرم.
💎شنبه_های_ام_البنینی
💫 التماس دعا
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🌸 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
🔸زنجبیل
🔻مقابله با دیابت
🔻نتایج پژوهش هایی که در سال ۲۰۰۶ روی موش های آزمایشگاهی انجام شده است، نشان میدهد که زنجبیل می تواند با دیابت مقابله کند. محققان دریافتند که با گنجاندن عصاره زنجبیل در رژیم غذایی موش های دیابتی میتوان میزان گلوکز و تری گلیسیرید خون آنها را پایین آورد. محققان همچنان در حال بررسی خواص زنجبیل برای مقابله با دیابت در انسان هستند
🔸روش مصرف
🔻هر روز مقداری زنجبیل را به غذاهای خود اضافه کنید. ظرف مخصوص زنجبیل را دم دستتتان قرار دهید تا در تهیه غذاها از آن استفاده کنید.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🍃چای سیاه در ابتدا طبع گرم دارد یعنی 30 دقیقه ولی بعد طبع آن سرد میشود ڪه سودازا است و یڪی از علت های ایجاد MS و وسواس فڪری زیاد خوردن همین چای سیاه است.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🥒چرا از خرید خیارهایی که پوست آنها زیاد براق است پرهیز کنیم؟
چون 2 علت دارد یا بخاطر زدن موم به خیار براق شده و یا بخاطر پرورش خیار با نیترات !
⇠ نیترات باعث بیماریهایی از قبیل کمخونی، سقطجنین و انواع سرطانها میشود !
فراموش نکنید ، ساقه وسط کاهو را نباید خورد زیرا منبع نیترات است ❗️
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
گلاب در غذاها👇
گلاب در درمان زخم معده، فشار خون بالا، سوء هاضمه و گردش خون ضعیف بسیار موثره. میتونه برای بیماری های قلبی مفید باشه و از استرس و اضطراب جلوگیری کنه.
اگر گلاب رو در طبخ غذاهاتون استفاده میکنید توصیه میشه برای نگهداری خواص و همچنین عطر بی نظیرش اون رو در مرحله آخر طبخ به غذاتون اضافه کنید.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
استفاده از زردچوبه در زمان پخت غذا را فراموش نکنید
▫️ضدسرطان
▫️ضدافسردگی
▫️ڪاهش قند خون
▫️بهبود سلامتــ قلبــ ومغز
▫️ڪاهش علائم بیمارےآلزایمر
▫️ڪاهش ورم مفاصل واستخوان
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻پرچم فلسطین بهجای آمریکا در دانشگاه پورتوریکو
🔹دانشجویان دانشگاه پورتوریکو، در حمایت از فلسطین و اعتراض به حمایتهای آمریکا از اسرائیل، پرچم فلسطین را بهجای پرچم آمریکا در این دانشگاه نصب کردند.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔻رئیسجمهور از سی وپنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بازدید کرد
🔹آیتالله رئیسی صبح امروز با حضور در سیوپنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از بخشهای مختلف این نمایشگاه بازدید کرد در جریان این بازدید محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رئیسجمهور را همراهی کرد.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻جنایات و نسلکشی صهیونیستها در غزه، صدای اسطوره فوتبال انگلیس را هم درآورد!
🔹«گری لینکر» فوتبالیست مشهور انگلیسی در واکنش به جنایات بیوقفه اسرائیلیها در سرزمینهای اشغالی: اتفاقی که در حال افتادن است واقعا وحشتناک است، وقتی تصاویر را در رسانهها میبینم گریه میکنم.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻بعد از مرگ مشکوک دو افشاگر بوئینگ، یکی از افشاگران فایزر هم نگرانی خود را از کشته شدن توسط غول داروسازی با ارسال یک ویدئو ابراز کرد.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔻دستور فرزین برای بررسی چگونگی انتشار اطلاعات مالی مصاف
🔹رئیس کل بانک مرکزی به دنبال انتشار غیرقانونی اطلاعات مالی موسسه مصاف در فضای مجازی، ضمن تاکید بر خلاف قانون بودن این اقدام نادرست از سوی هر فرد و جریانی گفت: «اگر محرز شود ارسال اطلاعات مالی این موسسه از طرف شبکه بانکی بوده باشد با متخلفان در هر سمت و مقامی که باشند قطعا طبق ضوابط قانونی، برخورد قاطع صورت میگیرد.
🔹محمدرضا فرزین به معاونین فناوریهای نوین، حقوقی و رئیس مرکز حراست بانک مرکزی دستور داد ضمن بررسی دقیق ابعاد فنی چگونگی دسترسی و انتشار غیرقانونی اطلاعات مالی این موسسه، گزارش کاملی از این موضوع و افراد ذیربط به قید فوریت تهیه و ارائه کنند.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻حتما این خبر رو شنیدین که دیوان بینالمللی کیفری به دلیل نسلکشی میخواد حکم بازداشت نتانیاهو رو صادر کنه
🔹بعد از این ماجرا بود که برخی از مقامات آمریکایی شروع به تهدید دیوان کردن!
🔹میدونستین که آمریکا اصلا مرجعیت این دیوان رو قبول نداره؟ چون میتونه جرایم و جنایات جنگی در تمام جهان رو بررسی کنه و خب همونطور که میدونین آمریکا هم سابقه زیادی تو این زمینه داره!
🔹حتی آمریکا این حق رو به خودش داده تا با زور و نیروی نظامی، هر شهروند آمریکایی که توسط دیوان بینالمللی کیفری بازداشت شده رو آزاد کنه!
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat