🕊﷽ 🥀﷽ 🥀﷽ 🕊
♥️بسم ربالشهدا و الصدیقین♥️
🕊💐سلام بر تربت پاک شهدا💐🕊
💌سلام بر انسانهای پاکی که از خون پاک شهدا حمایت و حفاظت می کنند💌
📌یازدهمین چله کانال معنوی
بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
💫شروع چله: 1403/03/03
✨در این چله 313 🌺 صلوات هدیه به خانم نرجس خاتون ✨قرائت زیارت عاشورا و حدیث کسا را 🎁 هدیه میکنیم به چهارده معصوم علیه السلام وشهدای گرانقدر🤲
🤍♥️اسامی شهدای والامقام♥️🤍
🕊۱. شهید#سید_نظام_موسوی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/22400
🕊۲. #شهید_جلیل_شفیعی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/22521
🕊۳.#شهید_رحمت_آژنگ🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/22610
🕊۴. #شهید_علی_داد_امینی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/22687
🕊۵. #شهید_غلامعلی_رجبی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/22763
🕊۶. #شهید_علی_احمدی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/22851
🕊۷.#شهید_جاسم_امامی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/22919
🕊۸. #شهید_آیت_اله_اسدی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/22991
🕊۹. #شهید_بختیار_احمدی_ماژین🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23064
🕊۱۰.#شهید_قنبرعلی_اسماعیلی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23132
🕊۱۱.#شهید_جبار_احمدی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23206
🕊۱۲.#شهید_محمد_حسین_اقدسی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23329
🕊۱۳. #شهید_امیر_آقایی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23408
🕊۱۴. #شهید_خدایار_صادقی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23495
🕊۱۵. #شهید_حاج_محمد_جعفری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23576
🕊۱۶. #شهید_فریدون_محمودی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23652
🕊۱۷. #شهید_قدرت_الله_دلاوری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23739
🕊۱۸. #شهید_علی_خانزادی💐
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23813
🕊۱۹.#شهید_یاسین_حیدری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23877
🕊۲۰. #شهید_منصور_کاظمی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23940
🕊۲۱. #شهید_علی_میرزا_جاسمی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/23997
🕊۲۲. #شهید_نادر_جعفری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24066
🕊۲۳. #شهید_علیرضا_حاتمی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24129
🕊۲۴.#شهید_خلیل_غلامی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24197
🕊۲۵. #شهید_علی_دنگاله🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24333
🕊۲۶. #شهید_محمد_جعفر_شکر_پور 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24399
🕊۲۷. #شهید_حمیدرضا_سیاهپوش🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24463
🕊۲۸. #شهید_امیر_جمشیدی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24523
🕊۲۹.#شهید_حسن_محمد_رحیمی_ها🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24580
🕊۳۰. #شهید_صفدر_تقوی_خصال🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24638
🕊۳۱.#شهید_محسن_مهردادی 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24699
🕊۳۲. #شهید_صادق_صادق_زاده🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/24744
🕊۳۳.#شهید_عبدالمجید_رحیمی🥀
🕊۳۴. شهید حسین کیانی نیا
🕊۳۵. شهید بهمن بیگ زاده
🕊۳۶.شهید علیرضا کریمی
🕊۳۷.شهید یعقوبعلی داغی
🕊۳۸ شهید امیر علی حیدری
🕊۳۹ شهید ناصر رازی
🕊۴۰ شهید غلامرضا صادقیان
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین
✨یازدهمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
1403/04/04
💫 امروز "دوشنبه" متعلق است به امام حسن مجتبی(ع)🌺 وامام حسین (ع)🌺
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
📌 "سی و سومین" روز از چله دور یازدهم با 313🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫وحدیث کساء💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهید امروز "شهید عبدالمجید رحیمی"
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🕊🌤صبحتون متبرک به نور شهدا🥀
🇮🇷شهید امروز: شهید عبدالمجید رحیمی
💐🕊🌺💐🕊🌺💐🕊🌺💐
نام؛: عبدالمجید
نام خانوادگی: رحیمی
نام پدر: محمدعلی
محل تولد: تهران
تاریخ تولد: 1345/01/10
محل شهادت: عملیات بیت المقدس
تاریخ شهادت: 1361/02/10
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
🌤زندگینامه شهید عبدالمجید رحیمی:
شهید «عبدالمجید رحیمی» فرزند محمد علی 10 فروردین ماه 1345 در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلی، کارگر بود و مادرش زهرا نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. او در 10 اردیبهشت 1361 وقتی فقط 16 سال سن داشت، در عملیات بیت المقدس(آزادسازی خرمشهر) بر اثر اصابت گلوله به ران و کمر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مزار او در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهرا واقع است.
شهید عبدالمجید رحیمی به خاطر جثه کوچکش هم اسلحه از قدش بلندتر بود و هم کلاه برای سرش بزرگ؛ اما تصمیم گرفت خونش در راه اسلام ریخته شود و شد. عبدالمجید که سنش کمتر از 15 سال بود جملهای سوزاننده دارد که با آن میخندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. میگوید: «همه خیال میکنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!»
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
🥀 نحوه شهادت 🥀
مجید 28فروردین ماه رفت و در نهایت در 10اردیبهشت ماه سال 1361در جاده اهواز – خرمشهر در روند اجرای عملیات بیتالمقدس به شهادت رسید. چندین بار نامههای مجید از جبهه برای ما آمده بود تا اینکه خبر شهادتش را آوردند. همان شب من خواب دیدم که برادرم شهید شده است و بسیار بیتابی و گریه و ناله میکردم، اما در خواب به خودم نهیب زدم که مگر مجید نگفت گریه نکنید، دشمنشاد نشویم. سه روز بعد از شهادت مجید در 13 اردیبهشت خبر شهادتش را برایمان آوردند. شهادت مجید خیلی برای ما سخت بود. من خیلی ناراحت بودم و با خود میگفتم چرا ما یک عکس از برادرم نداریم. باور نمیکردم شهادتش را. با خودم میگفتم چه مظلومانه شهید شد. مجید 16 سال بیشتر نداشت. اما چنان راه و رسم مردانگی را آموخت که آسمانی شد و به رفقای شهیدش پیوست. نحوه شهادتش را هم یکی از همسایههای ما که در کنار برادرم بود در کتاب گردان عاشقان اینگونه روایت میکند: در روز 10 اردیبهشت ماه سال 1361 در روند اجرای عملیات بیتالمقدس بودیم، ناگهان هجمه دشمن باعث شد تا بچهها یکی یکی به زمین بیفتند، به سراغ بچهها میرفتم و سرشان را روی پایم میگذاشتم تا اینکه بالای سر مجید کوچولو رسیدم. نیمخیز افتاده بود و به خاطر شدت خونریزی رنگ چهرهاش زرد شده بود. گفتم مجیدداداش، تماس گرفتیم آمبولانس در راه است. گفت کمی آب میخواهم نمیتوانستم آب بدهم، میدانستم برایش مضر است. نتوانستم آب به مجید برسانم، این موضوع همیشه من را آزار میدهد. گوئی ابتدا تیر میخورد و بعد ترکش از پشت به قلبش اصابت میکند. پیکر شهیدمان همراه با بچه محلمان که جانباز شده بود به نام مصطفی آذرخش به آغوش خانواده بازگشت
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
🕊وصیت نامه شهید عبدالمجید رحیمی:
با درود به رهبر انقلاب اسلامی و با سلام به تمام رزمندگان اسلام در جبهه حق علیه باطل و با درود به روان پاک شهیدان راه خدا.
اینجانب عبدالمجید رحیمی در برابر یک ملت حزب الهی حقیرتر از آن هستم توصیه کنم، اما در اسلام امر به معروف و نهی از منکر باید انجام داد.
ای ملت شهیدپرور پشتیبان ولایت فقیه و به خصوص امام باشید و اطاعت کنید از آنها، چون در قرآن آمده است اطاعت کنید از خدا و رسول الله و اولی امر ما که بر شما فرستاده میشود.
ای ملت قهرمان پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت نرسد (امام خمینی) و در این کشور آزاد و خودکفا که امام هم بارها تاکید کردهاند وحدت کلمه داشته باشید و تهاجمهایی که از خارج کشور و چه در داخل کشور به وسیله منافقین صورت گیرد جلوگیری کنید.
و توصیهای که به پدر و مادرم و کلیه فامیلها و دوستانم که دارم در شهید شدن من گریه نکنند، زیرا با گریه کردن روح مرا و یا دیگر شهیدان را آزار میدهد و باید خوشحال باشید که فرزندی در راه اسلام دادهاید.
و توصیهای که به خواهر و برادر عزیزم دارم این است که نماز جمعهها را فراموش نکنند و مساجد را خالی نگذارند و نمازهایشان را به وقت بخوانند، چون نماز ستون دین است و پشتیبان ولایت فقیه باشید.
و انشاءالله به امید خداوند تعالی به پیروزی نهایی برسیم.
والسلام»
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
«جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت چهارم
آسمان مشکی بندر عباس پر ستارهتر از شبهای گذشته بود. باد گرمی که از سمت دریا میوزید، لای شاخههای نخل پیچیده و عطر خوش هوای جنوب را زنده میکرد. آخرین تکه لباس را که از روی بند جمع کردم، نگاهم به پنجره طبقه بالا افتاد که چراغش روشن بود. از اینکه نمیتوانستم همچون گذشته در این هوای لطیف شبهای آخر تابستان آسوده به آسمان نگاه کنم و مجبور بودم با چادر به حیاط بیایم، حسابی دلخور بودم که سایهای که به سمت پنجره میآمد، مرا سراسیمه به داخل اتاق بُرد و مطمئنم کرد که این حیاط دیگر نخلستان امن و زیبای من نیست. از شش سال پیش که دیپلم گرفته و به دستور پدر از ادامه تحصیل منع شده بودم، تمام لحظات پُر احساس غم و شادی یا تنهایی و دلتنگی را پای این نخلها گذرانده و بیشتر اوقاتِ این خانه نشینی را با آنها سپری کرده بودم، اما حالا همه چیز تغییر کرده بود.
ابراهیم و محمد و همسرانشان برای شام به میهمانی ما آمده بودند و پدر با هیجانی پُر شور از مستأجری سخن میگفت که پس از سالها منبع درآمد جدیدی برایش ایجاد کرده بود. محمد رو به عبدالله کرد و پرسید: «تو که باهاش رفیق شدی، چه جور آدمیه؟» عبدالله خندید و گفت: «رفیق که نشدم، فقط اونروز کمکش کردم وسایلش رو ببره بالا.» و مادر پشتش را گرفت: «پسر مظلومیه. صبح موقع نماز میره سر کار و بعد اذون مغرب میاد خونه.» کنار مادر به پشتی تکیه زده و با دلخوری گفتم: «چه فایده! دیگه خونه خونهی خودمون نیست! همش باید پردهها کشیده باشه که یه وقت آقا تو حیاط ظاهر نشه! اصلاً نمیتونم یه لحظه پای حوض بشینم.»
مادر با مهربانی خندید و گفت: «ان شاء الله خیلی طول نمیکشه. به زودی عبدالله داماد میشه و این آقای عادلی هم میره...» و همین پیشبینی ساده کافی بود تا باز پدر را از کوره به در کند: «حالا من از اجارهی مِلکم بگذرم که خانم میخواد لب حوض بشینه؟!!! خب نشینه!» ابراهیم نیشخندی زد و گفت: «بابا همچین میگه مِلکم، کسی ندونه فکر میکنه دو قواره نخلستونه!»
صورت پدر از عصبانیت سرخ شد و تشر زد: «همین مِلک اگه نبود که تو و محمد نمیتونستید زن ببرید!» و باز مشاجره این پدر و پسر شروع شده بود که مادر نهیب زد: «تو رو خدا بس کنید! الآن صدا میره بالا، میشنوه! بخدا زشته!» و محمد هم به کمک مادر آمد و با طرح یک پرسش بحث را عوض کرد: «حالا زن و بچه هم داره؟» و عبدالله پاسخ داد: «نه. حائری میگفت مجرده، اصلاً اومده بندر که همینجا هم کار کنه هم زندگی.» نمیدانم چرا، ولی این پاسخ عبدالله که تا آن لحظه از آن بیخبر بودم، وجودم را در شرمی عجیب فرو بُرد. احساس کردم برای یک لحظه جاده نگاه همه به من ختم شد که سکوت سنگینِ این حس غریب را محمد با شیطنتی ناگهانی شکست: «ابراهیم! به نظرت زشت نیس ما نرفتیم با این آقای عادلی سلام علیک کنیم؟ پاشو بریم ببینیم طرف چیکاره اس!» ابراهیم طرح محمد را پسندید و با گفتن «ما رفتیم آمار بگیریم!» از جا پرید و هر دو با شیطنتی شرارت بار از اتاق خارج شدند.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
«جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت پنجم
شام حاضر شده بود که بلآخره پسرها برگشتند، اما از هیجان دقایقی پیش در صورتشان خبری نبود که عطیه با خنده سر به سرِ شوهرش گذاشت: «چی شد محمد جان؟ عملیاتتون شکست خورد؟» و در میان خنده ما، محمد پاسخ داد: «نه، طرف اهل حال نبود.» که عبدالله با شیطنت پرسید: «اهل حال نبود یا حالتون رو گرفت؟» ابراهیم سنگین سر جایش نشست و با لحنی گرفته آغاز کرد: «اول که رفتیم سر نماز بود. مثل ما نماز نمیخوند.» سپس به سمت عبدالله صورت چرخاند و پرسید :«می دونستی مجید شیعه اس؟»
عبدالله لبخندی زد و پاسخ داد: «نمیدونستیم، ولی مگه تهران چندتا سنی داره؟ اکثریت شون شیعه هستن. تعجبی نداره این پسرم شیعه باشه.» نگاه پدر ناراحت به زمین دوخته شد، شاید شیعه بودن این مستأجر تازه وارد، چندان خوشایندش نبود، اما مادر از جا بلند شد و همچنانکه به سمت آشپزخانه میرفت، در تأیید حرف عبدالله گفت: «حالا شیعه باشه، گناه که نکرده بنده خدا!» و لعیا با نگاهی ملامتبار رو به ابراهیم کرد: «حالا میخوای چون شیعه اس، ازش کرایه بیشتر بگیریم؟!!!» ابراهیم که در برابر چند پاسخ سرزنشآمیز درمانده شده بود، با صدایی گرفته گفت: «نه، ولی خب اگه سُنی بود، زندگی باهاش راحتتر بود»
خوب میدانستم که ابراهیم اصلاً در بند این حرفها نیست، اما شاید میخواست با این عیبجوییها از شور و شعف پدر کاسته و معاملهاش را لکهدار کند که عبدالله با خونسردی جواب داد: «آره، اگه سُنی بود کنار هم راحتتر بودیم. ولی ما که تو بندر کنار این همه شیعه داریم زندگی میکنیم، مجید هم یکی مثل بقیه.» سپس نفس عمیقی کشید و ادامه داد: «شاید مصلحت خدا اینه که این آدم بیاد اینجا و با ما زندگی کنه، شاید خدا کمکش کنه تا اونم به سمت مذهب اهل سنت هدایت شه!» در برابر سخنان آرمانگرایانه عبدالله هیچ کس چیزی نگفت و عطیه از محمد پرسید: «خُب، دیگه چه آمار مهمی ازش دراُوردید؟» و محمد که از این شیرین کاریاش لذت چندانی نبرده بود، ابرو در هم کشید و پاسخ داد: «خیلی ساکت و توداره! اصلاً پا نمیداد حرف بزنه!»
که مادر در درگاه آشپزخانه ایستاد و گفت: «ول کنید این حرفا رو مادرجون! چی کار به کار این جوون دارید؟ پاشید سفره رو پهن کنید، شام حاضره.» سپس رو به محمد کرد و با حالتی دلسوزانه سؤال کرد: «مادر جون رفتید بالا، این بنده خدا غذا چیزی آماده داشت؟ بوی غذا تو خونه پیچیده، یه ظرف براش ببرید.» که به جای محمد، ابراهیم با تندی جواب داد: «کوتاه بیا مادرِ من! نمیخواد این پسره رو انقدر حلوا حلواش کنی!» اما مادر بیتوجه به غر و لُندهای ابراهیم، منتظر پاسخ محمد مانده بود که زیر لب جواب داد: «آره، یه ماهیتابه تخم مرغ رو گازش بود. تعارفمون هم کرد، ولی ما گفتیم شام پایین حاضره و اومدیم.» و مادر با خیال راحت سر سفره نشست.
سر سفره همچنان در فکر این مرد غریبه بودم که حالا برایم غریبهتر هم شده بود. مردی که هنوز به درستی چهرهاش را ندیده بودم و جز چند سایه و تصویر گذرا و حالا یک اسم شیعه، برایم معنای دیگری نداشت. عبدالله راست میگفت؛ ما در بندرعباس با افراد زیادی رابطه داشتیم که همگی از اهل تشیع بودند، اما حالا این اختلاف مذهبی، بیگانگی او را برایم بیشتر میکرد.
هر چند پذیرفتن اینهمه محدودیت برایم سخت بود که بخاطر حرص و طمع پدر باید چنین وضعیت ویژهای به خانوادهمان تحمیل شود، اما شاید همانطور که عبدالله میگفت در این قصه حکمتی نهفته بود که ما از آن بی خبر بودیم و خدا بهتر از هر کسی به آن آگاه بود.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻نماهنگ مهمه چه کسی انتخاب شود
🔹بلندترین سد بتنی- غلتکی غرب آسیا؛ آرزویی که بالاخره خاطره شد
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این کلیپ را به نامزدهای جبهه مقاومت برسانید
♨️ هر ندایی شنیدید که بوی تفرقه میدهد بدانید از حلقوم دشمن بیرون شده است!
🔘 نقشه مُهَلَّبهای زمانه را خنثی کنید!
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻انتقاد رهبر انقلاب از کم کاری در دولت حسن روحانی در موضوع مدال آوری
🔸از سال 97 تا 1400 26 مدال گرفتیم و از 1401 تا 1402 30 مدال...
#یکی_مثل_رئیسی
#کلیپ
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻هر دولتی که سرکار بیاید باید استقلال سیاسی کشور را حفظ کند
🎙 مقام معظم رهبری
#انتخابات
#کلیپ
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
«دشمن پسندی» یا «دشمن ستیزی» ملاک انتخاب اصلح
♨️ اهل بیت علیهم السلام، برای شناساندن سره از ناسره و اصلح از غیر اصلح، بعد از شمردن ویژگی های ایجابی فرد اصلح، برای تصدی پست مدیریت کلان یک کشور، مهندسی معکوس نموده و « دشمن پسندی» فرد را نشانه نا اصلح بودن او و «دشمن ستیزی» فرد را ، شاخص اصلحیت او عنوان نموده اند.
⭕️ شخصی از امام صادق (ع) پرسید: بین دو حاکم در تردیدم؟ امام فرمود: عادل، صادق، فقیه و باتقواترین را انتخاب کن. شخص گفت: اگر به تشخیص نرسیدم؟
🔹امام فرمود: ببین افراد متدین به کدام مایلند. مجددا شخص گفت: اگر نفهمیدم؟ امام فرمودند: بنگر «مخالفان آیین ما» کدام را بیشتر می پسندند، او را «کنار بگذار» و ببین کدام بیشتر، آنها را «خشمگین» می کند، او را «برگزین».
🔸 با این بیان نورانی امام علیه السلام، مردم عزیز اگر در بررسی شاخص های ایجابی فرد اصلح، به هر دلیلی، نتوانستند به نتیجه لازم و مصداق معین برسند؛ با استفاده از شاخص های سلبی؛ یعنی « دشمن پسندی» فرد، به نا صالح بودن و کنار گذاشتن او مبادرت فرمایید.
✍️ علیرضا احمدی قره زاغ
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نشر_حداکثری
سرود انتخاباتی ایران سرفراز
کاری از گروه سرود نسیم رحمت
#میثاق_با_ابراهیم
#دکتر_سعید_جلیلی
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat