هدایت شده از حس خوب
مبارك باد نزول رحمت الهی،، باران،،
、ヽ `、ヽ、ヽ` ヽ💦、、ヽ``、ヽ`ヽ💦`` 、ヽ💦``、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ`` 、ヽ💦``、ヽ`💦、ヽ、ヽ`💦 ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ``、ヽ`💦`、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ💦、、ヽ``、ヽ、ヽ`💦`、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ💦、、ヽ``、ヽ`ヽ💦`` 、ヽ💦``、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ`` 、ヽ💦``、ヽ`💦、ヽ、ヽ`💦 ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ``、ヽ`💦`、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ💦、、ヽ``、ヽ`ヽ💦`` 、ヽ💦``、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ`` 、ヽ💦``、ヽ`💦、ヽ、ヽ`💦 ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ```ヽ💦`` 、ヽ💦``、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ`` 、ヽ💦``、ヽ`💦、ヽ、ヽ`💦 ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ``
خدایا همینطور که زمین را شستی با زیبایی بارانت
ببار بر همه بیماران،
شفا و سلامتی را
و بر همه مردگان،
رحمت و مغفرتت را
و بر همه اسیران و گرفتاران دربند زندان، آزادی را
و بر همه درماندگان و گرفتاران، فرج و رهایی را
و بر همه آنان که دوستشون داریم خیر و برکت را عطا كن
ای مهربان ترين مهربانان💦
╔═─┅─═ঊঈ💞ঊঈ═─┅─═╗
💞 @hese_khoob👈join💞
╚═─┅─═ঊঈ💞ঊঈ═─┅─═╝
خصوصیات اخلاقی
🔮:🌹چند ویژگی از شهید محسن فانوسی(ابوزهرا) از زبان دوست و همکار شهید🌹
محسن چیزی از مناجات هاش و اذکاری که میگفت بروز نمیداد
اما نماز شب خوندش رو همه بچه ها دیده بودن و توی همه ماموریت ها نماز شبش ترک نمیشد
محسن به هیچ وجه غیبت نمیکرد و سعی میکرد موضوع بحث جلسه غیبت رو عوض کنه و اگر موفق به انجام این کار نمیشد جلسه رو فورا ترک میکرد..
کار کردن برای خدا
محسن خیلی آدم مخلصی بود، علاوه بر اخلاص، تخریبچی متخصصی نیز بود و در کل مجموعه نیروی زمینی کسانی با تخصص محسن شاید به ۱۰ نفر هم نرسند؛ محسن اصلا اهل غر زدن در انجام کار ها نبود.
حدود دو هفته بود که در پیرانشهر ماموریت بود؛وقتی برگشت به گردان تا برگه مرخصی استراحتش را امضا کند فرمانده به او گفت که باید فردا به کرمانشاه برود! همه منتظر بودیم محسن از کوره در برود و اعتراض کند، یا لا اقل محترمانه این ماموریت را قبول نکند اما محسن در کمال ناباوری همه ما قبول کرد!!
محسن فردای آن روز به کرمانشاه رفت و ما بعد ها فهمیدیم که همانروزی که محسن به کرمانشاه رفته قرار بوده اسباب کشی کند اما کار شخصی اش را به خاطر ماموریت محول شده به تعویق انداخته بود و به خاطر کارش همسر و فرزندش را در مضیقه قرار داده بود اما برای رفتن دوباره به ماموریت اعتراضی نکرده بود....
محسن حقیقتا برای خدا کار میکرد....
📚 راوی : همکار شهید
تذکر
یه شب به خاطر کم کاری بچه ها با اونا دعوا کردم،محسن کشیدم کنار و گفت: حاجی ما همه برای یه هدف اینجا هستیم،همه مون از زندگی و زن و بچمون گذشتیم و اومدیم اینجا توی این سختی زندگی میکنیم،مطمئن باش کسی کم کاری نمیکنه و اگر موردی رو میبینی بزار رو حساب خستگی بچه ها نه قصورشون وقتی محسن این حرف رو زد خیلی از کارم شرمنده شدم...😔
📕راوی: فرمانده و همرزم شهید
تیر بخوره بین ابروهات
🔮: 💠خاطره ای زیبا از شهید محسن فانوسی از زبان همکار و دوست شهید
چند روزی قبل از اینکه محسن به سوریه بره ما خبردار شدیم اما هر چی بهش میگفتیم که میخوای بری سوریه یا نه؟،میگفت نه و خلاصه انکار میکرد تا اینکه بالاخره وقتی دید ما خبردار شدیم یه چیزایی گفت!وقتی گفت شاید برم بهش گفتم ان شاالله که میری و داعشی ها سرت رو میبرن و شهیدت میکنن...!محسن گفت دلت میاد که سر منو ببرن؟ گفتم حقیقتش نه،ان شاالله که تیر میخوره بین دوتا ابروهات و شهید میشی(که همین اتفاق هم افتاد).محسن گفت ان شاالله،خودمم دوست دارم اینطوری شهید بشم بعد یه هو گفت:" اگر شهید شدم برام گریه میکنی؟" به شوخی گفتم تو شهید شو ببین چه ضجه ای برات بزنم تو مراسم!! و هر دو زدیم زیر خنده و محسن گفت قول دادی گریه کنی ها،خیالم راحت باشه؟
گفتم خیالت راحت راحت حسابی تو مراسمت اشک میریزم....
حالا که شهید شده میفهمم راز شوخی های اونروز چی بوده...خیلی دلم برای محسن تنگ شده...
🍃🍂شادی روح ابوزهرا الفاتحه مع الصلوات🍂🍃
ابو فانوس
🍃🍂خاطره ای از همرزم و فرمانده شهید محسن فانوسی در سوریه🍂🍃
یک شب قبل از شهادت محسن به شوخی بهش گفتم از این به بعد به جای ابوزهرا بهت میگم ابوفانوس! محسن جا خورد و گفت برای چی حاج آقا؟😳به خاطر اینکه فامیلیم فانوسیه؟
گفتم نه!چون امشب خیلی نورانی شدی.گفت نه حاج آقا،همون ابوزهرا خوبه!گفتم نه خیر!از این به بعد اسمت ابوفانوسه به همه ی بچه ها هم گفتم که ابو فانوس صداش کنن!پشت بی سیم هم بهش میگفتیم ابوفانوس،اونم هی به شوخی میگفت ای بابا!این چه اسمی بود برای ما گذاشتی حاجی...
لقب تازه محسن فقط چند ساعت روش بود و بعدش شهید شد...
هدایت شده از Mrs_eydi
#تلنگر
این روز ها نشانه های آخرالزمان را به وضوح حس میکنم...��
به وضوح می بینم که مفهوم کلمات📜 را گم کرده ایم...!
عشق💞 و هوس👫...
زن 👩💼و مرد👨💼...
عزا 😪و عروسی👰...
دختران💁 با تیپ پسرانه🚶 در خیابان های شهر جولان می دهند و پسران با موهای رنگ شده👦 و"ابرو"هایی که با رفتنشان"آبرو"یشان هم رفت😔؛
تیپ زنانه 👱♀شان را به نمایش می گذارند...
مجلس عزا😭 که میروی،همه با صورت های رنگی 💋💄و لباس آنچنانی که معروف به لباس مجلسی👗(؟)البته از نوع عزاش👯(!)جلوی چشمانت رژه می روند!
چادری که روی دوششان افتاده و موهایی 👩که ده سانت بیرون جلوه گری می کنند...!
اما در مجلس عروسی👰؛
بازهم با لباس مشکی عزا👯(؟)البته از نوع عروسیش👰(!)نشسته اند!……
جالب این است که مشکی در عروسی مد است و مجلسی اما به چادر که می رسد می شود:مایه ی افسردگی😒 بعضی ها^_^
بهانه های مختلف برای سر نکردن چادر می آورند که
چون در فیلم ها آدم های فقیر چادر سر میکنند،پس من سر نمی کنم!
چادر برای بدبخت 😓بیچاره هاست!
چون من خیلی پولدارم 💸نیازی به چادر ندارم!
شما فقط بعضی از فیلم ها📺 را می بینی که به نفع شماست...✌️
اصلا چرا به فیلم نگاه می کنی؟😠
الگوی دختر مسلمان حضرت زهراست یا فیلم؟؟…⁉️⛔️
نعوذبالله🚫 شما از دختر پیامبر که بالاتر نیستی!😡
چرا شلوار 👖پاره که مد می شود می پوشی و راه میروی!🚶
شلوار پاره که بیشتر برای فقراست...😞
بعضی از پسر ها 👱♂می گویند:پسر که حجاب نمی خواهد!😳
نمی دانم...☹
شاید اینطور می خواهند شلوار فاق کوتاهشان که بدنشان را به نمایش گذاشته توجیه کنند...😐
یا تیشرت 👕تنگ و کوتاهشان را…؟❌
یا موهایی که در شان یک پسر مسلمان نیست...⛔️
مدل موی فلان فوتبالیست خارجی شده الگویشان در کوتاه کردن مو...👦
الگوی یک پسر مسلمان مگر نه اینکه باید حضرت علی(ع)باشد؟😢
یا علی اکبر امام حسین(ع)؟😥
یا……؟؟
عکس شهدا را میبینید و عکس⚠️❌❌ شهدا عمل می کنید...
چند شهید باید در وصیت نامه📄 شان توصیه کنند که برادرم و خواهرم،حجاب و نگاه👀 را حفظ کن...
مگر نه اینکه با کارهایمان قلب💚 امام زمان(عج)را می شکنیم...💔
مگر نه اینکه خون ❣شهدا را زیر پا👣 می گذاریم...😟
خدایا!🙏
به ما کمک کن در این هیاهوی🙌 آخرالزمان با حجابمان سرباز👮 امام زمان و مدافع ⚔خون شهدا باشیم...
خدایا به ما رحم کن...😭
🌦
هدایت شده از ســــید خراســانــی
عشق یعنی بوسه بر دست ولی
بوسه بر ریش سفید حضرت سید علی
عشق یعنی سر نهادن در رهش
بی اگر، شاید، اما و ولی...
🍃🌼
@sayedkhorasani
ســـــید خــراســانــی
🍂🌸🍃🌸🍂
#تا_حالا_عاشق_شدی؟🌹
#عشقی که ارزش عاشق شدن رو داشته باشه
عشق #زمینی نه.....زمینت میزنه
🌸🍃
🍃عـــــشق یعنے:
تو دل شب آروم زمزمه ڪنے #الـــهے العـــفو
🍃عـــــشق یعنے:
چشماتو ببندے و بری #زینبیه
🍃عـــــشق یعنے:
شب ڪه همه خوابن تو آروم سر سجاده #اشڪبریزے بگی خدایا #روزیمکنحرم
🍃عـــــشق یعنے:
اعتراف ڪنے #خـــــدایاچقدرازتدورم
منو بڪِش سمت خودت ...
🍃عشق یعنے:
یاد #شهدا و ڪلے حسرت دیدار روی ماهشون
🍃عـــــشق یعنے:
هرچیز و هرکجایی که بری یاد معشوق بیفتی و دلگیر شی
🍃عـــــشق یعنے:
حسرت یه بار دیدار با #امامزمان
🍃عـــــشق یعنے:
آرامش شبهای جمعه کنار #شهدایگمنام
🍃عـــــشق یعنے:
#شلمچههویزهطلاییهفکهجزیرهمجنون
🍃عـــــشق یعنے:
داشتن #آرزوے شــــــــــهادت
ودر آخر عشق یعنی
روسفیدی پیش #حضرتزهرا(س)
#بهابیانتوامیونفسیومالیوولدی.......
التماس دعای #عاشق شدن🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ڪلیپ فوق العاده زیبا
#پیشنهاد_ویژه_دانلود
✅ تقدیم به عاشقان امام خامنه ای
🎤 حاج محمود ڪریمی
✅ الله الله الله چه علمداری
@modafeaneharam
.
❣آقاجان
💕 مثل باران بهاری که نمی گوید کِی
💕بی خبر در بزن و سرزده از راه برس!
🌹اللّهم عجّل لولیک الفرج
@modafeaneharam
هدایت شده از 🌟کانال مدافعان حرم🌟
♦️تصویر اولین شهید درگیری امروز میرجاوه منتشر شد
🔹شهید مدافع وطن سرباز ابوالفضل غلام پور
مجرد و ساکن مشهد
▶ @modafean
هدایت شده از 🍁زَخـــــــمیٰانِ عِــــــــــشقْ 🍁
تصاویر دو تن از 4 شهید درگیری صبح امروز هنگ مرزی میرجاوه
استواردوم "وحید حسین زاده" و سرباز وظیفه "ابوالفضل غلام پور"
دو بسیجی با نام زکریا نوتی زهی و محمود رجب نیا هم بشهادت رسیدند
#کانال_زخمیان_ع
اعزام به سوریه
روز دوشنبه مورخ 14/7/94ساعت 20 همرزمش محمود احمدی به مجتبی زنگ زدندگفتند .آماده شو باید بریم سوریه بلا فاصله نماز مغرب وعشا را در منزل به جماعت سه نفره خواندیم بعدش آماده شد. همسرش می گه روز خدا حافظی این دفعه با دفعه قبلش فرق می کرد .(آخر چند روز قبل آماده شدند برای اعزام رفتند یک هفته ای تهران بودند و برگشتند . ظاهرا ماموریتشان به عقب افتاده بود) رفت با مادر و برادرا ش یوسف و ابوالفضل و...خدا حافظی کرد و برگشت. می خواست با ما خدا حافظی کنه ریحانه را بوسید چند قدم رفت دو باره برگشت و او را غرق در بوسه کرد و محکم به سینه چسباند دوباره رفت می رفت اما برمی گشت و پشت سرش را نگاه می کرد انگار می دانست این آخرین دیداره یه دفعه دل من هم شور افتاد با خود گفتم نکنه خوابم تعبیر بشه ((همسرش چند ماه قبل از اعزام واینکه حرفی از ماموریت سوریه باشه خواب شهادت مجتبی را می بینه و میبینه که مجتبی غریبانه شهید می شود و روی تا بوتش نوشته بعضی ها جا ودانه اندو...)) به او گفتم بیا و ماموریت را کنسل کن اما قبول نکرد. گفت می تونی جواب حضرت زینب (سلام الله علیها) را بدی .... ورفت .چند روزی در سوریه بود بعضی وقت ها تماس می گرفت و احوال پرسی می کرد .3 با مداد پنجشنبه دو روز قبل از شهادت با خانواده و براداران تماس گرفت و پس از احوال پرسی طلب حلالیت کرد . و گفتند چند روزی نمی توانم تماس بگیرم ظاهرا قصد عملیات داشتند وهمینطور بود . جمعه سوم محرم ساعت 10 صبح در یک عملیات درحوالی حومه حلب در درگیری با گروه ترو ریستی و تکفیری داعش بر اثر اثابت گلوله قناسه به فیض عظمای شهادت نایل می آید.
حرف های همرزمان
مهدی فرمانده وترکمنی جانشین گردان می گویند : روز های آخر مجتبی نور بالا می زد و انگار می دانست که شهید می شه دایمن که فرصتی گیر می آورد بالای تپه نزدیک محل استراحتمان می رفت و با خدای خودش راز و نیاز می کرد . ترکمنی گفت یه روز رفتم پیش مجتبی گفتم مجتبی جان چرا گریه می کنی ، با نگاهی با معنی برگشت و گفت من رفتنی ام، مطمئن هستم .
ابوذر همرزم دیگرش می گوید: یک شب توی آسایشگاه بودیم مجتبی آمد و یک جفت جوراب تازه به من داد و گفت آقا ابذر بگیر اینو بپوش ،آخر جوراب من پاره شده بود و ظاهرا دلش برای من سوخته بود....
آقای فرخی همرزم دیگرش می گوید : مجتبی جزو نفرات اول گروهان یک بود و خیلی شجاع بود. مهربون بود و دل پاکی داشت. پوتین پای یکی از دوستانمان بنام مصطفی سیف را زخم نموده بود . مجتبی اطلاع داشت رفت و پوتین های خودش را آورد و داد مصطفی گفت اینا را بپوش از مصطفی انکار واز مجتبی خواهش تا بالاخره مصطفی قبول کرد.
حمید رضا همرزم و از بستگان نزدیک می گوید : مجتبی چند روز پایانی حال وهوای خاصی داشت . من با شوخی می گفتم مجتبی چی شده چرا اینجوری هستی ، یه روز برگشت وگفت جای من خوبه فقط ناراحت ریحانه هستم . سفارشاتی برای اهل خانه و مادرش به من نمود. به جرات می گویم جای خودش در اون دنیا را دیده بود . خبر قطعی از شهادتش داشت .
دلتنگی
ريحانه خيلي دلتنگ پدرش ميشود. سر سفره غذا يا موقع خواب همهاش پدر را ياد ميكند و بهانه او را ميگيرد. از خاطرات پدرش براي من ميگويد. لباسهاي شيك خودش را ميپوشد و ميرود به عكس پدرش نگاه ميكند و ميگويد بابا من خوشگل شدم؟