eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34هزار دنبال‌کننده
30هزار عکس
12هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتند... خبر رسیده باران داریم 🍃؛ باز از طرف دمشق مهمان داریم... پیڪرهای مطهر #شهيدان_مدافع_حرم سید سجاد خلیلی و سید جلال حبیب الله پور بعد از گذشت دو سال از زمان شهادت شناسـایی و به آغوش میهن برمی گردد 🍃🌹🍃🌹🍃
آقـا ببخــش😔 بس که سـرم گـرم زندگیـست، کمتر دلــ❤️ــــم برای شما تنگ میشود💔 😔😔😔
داستان پسرک فلافل فروش🌹 محمدحسين طاهري مؤسسه‌اي در نجف بود به نام اسلام اصيل كه مشغول كار چاپ و تكثير جزوات و كتاب بود. من با اينكه متولد قم بودم اما ساكن نجف شده و در اين مؤسسه كار ميكردم. اولين بار هادي ذوالفقاري را در اين مؤسسه ديدم. پسر بسيار با ادب و شوخ و خنده‌رويي بود.☺️😁 او در مؤسسه كار ميكرد و همانجا زندگي و استراحت ميكرد. طلبه بود و در مدرسه كاشف‌الغطا درس ميخواند. من ماشين داشتم. يك روز پنجشنبه راهي كربلا بودم كه هادي گفت: داري ميري كربلا؟ گفتم: آره، من هر شب جمعه با چند تا از رفيق‌ها ميريم، راستي جا داريم، تو نميخواي بياي؟ گفت: جدي ميگي؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم كربلا. ساعتي بعد با هم راهي شديم. ما توي راه با رفقا ميگفتيم و ميخنديديم، شوخي ميكرديم، سربه‌سر هم ميگذاشتيم اما هادي ساكت بود. بعد اعتراض كرد و گفت: ما داريم براي زيارت كربلا ميريم. بسه، اينقدر شوخي نكنيد.😞 او ميگفت، اما ما گوش نميكرديم.😔 براي همين رويش را از ما برگرداند و بيرون جاده را نگاه ميكرد. به كربلا كه رسيديم، ما با هم به زيارت رفتيم. اما هادي ميگفت: اينجا جاي زيارت دسته‌جمعي نيست. هركي بايد تنها بره و تو حال خودش باشه، ما هم به او محل نميگذاشتيم و كار خودمان را ميكرديم! در مسير برگشت، باز همان روال را داشتيم. شوخي ميکرديم و ميخنديديم.😁 هادي ميگفت: من ديگر با شما نمي‌آيم، شما قدر زيارت امام حسين آن هم شب جمعه را نميدانيد. اما دوباره هفته‌ي بعد كه به شب جمعه ميرسيد از من ميپرسيد؟ كي ميري كربلا؟ هادي گذرنامه‌ي معتبر نداشت، براي همين، تنها رفتن برايش خطرناك بود. دوباره با ما مي‌آمد و برميگشت. اما بعد از چند هفته‌ي ديگر به شوخي‌هاي ما توجهي نداشت. او براي خودش مشغول ذكر و دعا بود📿. توي كربلا هم از ما جدا ميشد. خودش بود و آقا ابا عبدلله، بعد هم سر ساعتي كه معين ميكرديم مي‌آمد كنار ماشين. روزهاي خوبي بود. هادي غير مستقيم خيلي چيزها به ما ياد داد. يادم هست هادي خيلي آدم ساده و خاکي بود. در آن ايام با دوچرخه از محل مؤسسه به حوزه‌ي علميه ميرفت. براي همين از او ايراد گرفته بودند. ميگفت: براي من مهم نيست كه چه ميگويند. مهم درس خواندن و حضور در كنار مولا علي است. مدتي كه گذشت از كار در مؤسسه بيرون آمد! حسابي مشغول درس شد. عصرها هم براي مردم مستحق به صورت رايگان كار ميكرد.😊 به من گفت: ميخوام لوله‌كشي ياد بگيرم! خيلي از اين مردم نجف به آب لوله‌كشي احتياج دارند و پول ندارند. رفت پيش يكي از دوستان و كار لوله‌كشي‌هاي جديد با دستگاه حرارتي را ياد گرفت. آنچه را كه براي لوله‌كشي احتياج بود از ايران تهيه كرد. حالا شده بود يك طلبه‌ي لوله‌كش! يادم هست ديگر شهريه‌ي طلبگي نميگرفت. او زندگي زاهدانه‌اي را آغاز كرده بود. يک بار از او پرسيدم: تو كه شهريه نميگيري، براي كار هم که مزد نمیگیری! پس براي غذا چه ميكني🤔؟! گفت: بيشتر روزهاي خودم را با چاي و بيسكويت ميگذرانم! با اين حال، روزبه‌روز حالات معنوي او بهتر ميشد☺️. از آن طلبه‌هايي بود كه به فكر تهذيب نفس و عمل به دستورات دين هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز سالروز شهادت سردار با ڪفایت اسلام #شهید_محمود_ڪاوه است. 🌺🍃 ایشان در سن 18سالگی بہ سرپرستی تیم حفاظتی جماران ، و در سن 22سالگی تا لحظه شهادت فرماندهی تیپ ویژه شهدا را عهده دار بود و در سن 25 سالگی هم بہ فیض خوش طعم و دلنشین #شهادت نائل شدند .🕊🕊 مزار شهید در گلزار شهدای مشهد الرضا میباشد .🌹🍃 شادے روحشون صلوات❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فــــرزنــــد شهیــــد محمــــود ڪاوه در لبـــاس #پــدر😔😔💔
💔😭 همہ چے تموم شد...😔 🔸عیــد قرباݩ 🔹عیــــد غدیر 🔸تابــــــستان 🔹تـــــــــفریح 🔸گـــــــــردش 🔹همــہ چے... دیگہ میتونیم از امشبــــ دل نگرون باشیم😔 دل نگرون یہ ڪاروان💔 ڪاروانے ڪہ همشون گلنـ💚ــد باغبانشون امــــــام حسیــــــــــن(؏)❤️ دیگھ باید نگران باشیم😔 نگران شش ماهہ😭💔 نگران دختر سہ سالہ💔 نگران عبــــــــداللہ... نگران قاســــــم... نگران عباس... نگران زینـ❤️ــب یا صاحبــــ الزمان ڪم ڪم شال عزا بہ تن میڪنے مولا❓😔💔✋🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلـام🌹 روزتون متبرکـــ به لبخنــد آقـامون☺️ 🍃🌹🍃🌹🍃
در دیدار خصوصی که خدمت #آقا رسیدیم به ایشان گفتم همه این دلتنگی ها با دیدار شما محو شد☺️. همه این مصیبت ها به این دیدار می‌ارزد و آقا دست نوازششان را بر سر محمد هادی کشیدند😌 و این برای من خیلی ارزشمند بود 😍، قشنگ ترین خاطره من بعد از شهادت آقامهدی این روز وصال بود🌺🍃 از زبان همسر شهید مهدی نوروزی🌹 @modafeaneharaam
یا_کریم_اهل‌بیت پشت عکسی یادگاری عاقبت خواهم نوشت چند ماه پیش "ایوان حسن" یادش بخیر... آرزو نیس رجز نیس من آخر روزی وسط صحن حسن سینه زنی خواهم کرد #جان‌حسن(ع) #غریب مادرحسن(ع) @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره جالب از شیعیان و مدافعان حرم حضرت زینب از زبان سید علی فاطمی مستندساز و همسفر شهید باغبانی🌹🍃 یکی از سفرهایی که سوریه بودم چندتا خمپاره آمد و در حیاط صحن حرم حضرت زینب (س) اصابت کرد💣💣، خط درگیری مدافعان حرم و سلفی‌ها خیلی نزدیک بود و آنها تا 700 الی 800 متری حرم امده بودند... موج انفجار همه شیشه های حرم را پایین آورده بود و همه صحن از شیشه خورده پر شده بود. یعنی پا برهنه نمی توانستی به زیارت بروی و باید حتما با کفش وارد حرم می شدی😔. خاک تمام صحن را گرفته بود تمام ضریح حضرت زینب از گرد و غبار پر شده بود😔 و این که بعد از هزار و 400 سال از حادثه کربلا چنین هجمه‌ای به حرم مطهر حضرت زینب(س) صورت بگیرد😭، خیلی برای شیعیان سوریه دردآور بود💔 و ما این را از نزدیک می دیدیم.😔💔 @modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوفیان مشغــول حفـر #گـودال صداے پاے #کاروان_کـربلا می‌آید😔😭 💔💔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شهــادت🕊🕊🕊 قسمـت ما میشد ای کاش💔💔💔 #اللهـم‌الرزقنا....🌹
و خــدا رحــم کند... این همـه دلتنگــے را....😔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجـراے دفـاع از ولایت شهیـد مدافـع حــرم رسـول خلیلـے🌹🍃 👇
مدافعان حرم 🇮🇷
ماجـراے دفـاع از ولایت شهیـد مدافـع حــرم رسـول خلیلـے🌹🍃 👇
تقریبا شانزده ساله بود. ما آن موقع کرج بودیم. اعلام شده بود که می‌خواهند تشریف بیاورند کرج. مردم هم در حال آماده شدن برای استقبال از ایشان بودند. شهر را چراغانی کرده بودند و شیرینی پخش می‌کردند☺️ و خلاصه مهیا بودند که از ایشان استقبال کنند😍. آن روز شهید خلیلی در کلاس درس بود که معلمش قبل از اینکه شروع به درس کند، بنا می‌کند به انتقاد از حکومت و جامعه😤. می‌گوید که اصلا حرفهای اینها حساب و کتاب ندارد! آدم نمی‌داند کدام حرف اینها را باور کند. از یک طرف می‌گویند اسراف نکنید. از آن طرف شما بروید ببینید در این خیابانها چقدر چراغ روشن کردند! اینها اسراف است و حرام است! بعد رسول بلند می‌شود و به اعتراض می‌گوید آقا اینها اسراف نیست! حرام هم نیست! بلکه حسنه است و ثواب هم دارد👌! ما تازه با بچه‌ها داریم پول جمع می‌کنیم که به‌خاطر ورود در مدرسه قربانی بکشیم. 👌 معلمش هم عصبانی می‌شود😡 و می‌گوید خلیلی! باز دوباره شما در این مدرسه، روی حرف من حرف زدی؟😤 این مدرسه یا جای من است یا جای شما😡😤! چون مثل اینکه قبلا هم بین اینها راجع به ولایت و این مسائل بحث شده بود. شهید خلیلی  می‌گوید من باید بروم! چون شما استاد ما هستید و احترامتان واجب است، من از این مدرسه می‌روم.🚶🚶 به‌خاطر دفاع از ولایت، مدرسه را ترک کرد....
مــادر مرا ببخـش اگر دیر آمـدم😔 یکـ مشـت استخـوان شدنم طـول میکشید...💔 #شرمنده‌ایم 💔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا