eitaa logo
مدافعین شهدا
124 دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
21.3هزار ویدیو
109 فایل
﷽ . اگر می‌خواهید تاثیرگذار باشید . اگر می‌خواهید به عمر و خدمت و جایگاه‌تون ظلم نکرده باشید ؛ ما راهـے جز اینکھ یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم ! _ حاج احمد کاظمی . @Maskat 👈 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا بکشت تون ظریف و پزشکیان این ها رو به جون هم انداختی😁😁 👈شما فقط یه لحظه تصور کنین این آقا رئیس جمهور شده ،رفته سازمان ملل از حقوق و آبروی ملت ایران دفاع کنه ...😀😀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ امروز ورود به این گروه با ذکر صلوات هدیه به امام حسن علیه السلام وامام حسین علیه السلام 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا...
. ✨ هر روز قسمتی از یک آیه ✨ ⚡️دوَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ( سوره مریم آیه ی ۳۶) و در حقيقت ‏خداست كه پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد اين است راه راست .
اهل توکل ، اهلِ نق زدن نیستن اهل توکل ، از جنس آرامشن توکل به حرف نیست! توکل یه مقامه! که اگه بهش برسی ، دیگه سختی‌ها جرأتِ از پا درآوردنِ تو رو ندارن‌... برای رسیدن به مقام توکل، تمرین کنیم، کم کم از نق زدن توی سختی‌ها، فاصله بگیریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام رضا(علیه السلام) در باره محاسبه نفس فرموده است: مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفِلَ عَنْها خَسِرَ؛ هرکس به حساب خودش رسیدگی کند، سود می برد وهرکس از خود (و اعمالش) غافل شود، زیان می کند. 📚مسند الامام الرضا(ع)، ج 1، ص 302)
2.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی یک جمله همه چیز رو عوض می کنه👏
🌹🍃 پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد. پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟