3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم برات تنگه کربلا..🥺
😢❤️🩹
3.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری | #استاد_شجاعی
وقتایی که «ذکر خدا» یا عباداتمون به ضررمون تموم میشه !
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تکلیف شیعیان در عصر غیبت امام زمان علیه السلام!
#بحق_زینب_کبری_سلام_الله
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
575.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح را از دل و جان، با غزل آغاز کنیم
وَ برای غم و غصّه، تا ابد ناز کنیم
در به روی تب و اندوه ببندیم دگر
رو به شادی و سعادت درِ دل باز کنیم ...
سلام صبحتون بخیر و شادی ❤️
ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﺩﺯﺩ ﮔﯿﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﺩﺯﺩﮔﯿﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻟﮕﺪ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺑﯿﺎﺩ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﻨﻪ
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺩﺯﺩ ﮔﯿﺮ , ﺩﺯﺩ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ
ﻭﺍﻻﺍﺍ😂😂😂🤣
*👇👇👇
*گویند روی درب قصر شاه،*
*لڪه سیاهی افتاده بود.*
*خادمین دربار نتوانستد لڪه را از بین ببرند.*
*تا اینکه مرد فقیری از موضوع مطلع شد گفت من می دانم چرا درب قصر سیاه شده است .!!!*نه
*مرد فقیر را به قصر بردند او به پادشاه گفت:*
*داخل درب قصر،ڪِرمی لانه دارد ڪه مشغول خوردن آن است!*
*پادشاه به او خندید وگفت:*
*ای مرد !*
*مگر مے شود داخل درب، ڪرم زندگے ڪند؟*
*مرد گفت:*
*من یقین دارم که چنین است.*
*پادشاه گفت :*
*بسیار خوب!دستور می دهم درب را بشڪنند اگر ڪرمی نباشد، گردنت را می زنم.*
*مرد پذیرفت.*
*چون درب را شڪافتند دیدند ڪِرمی زیر قسمت سیاهی لڪه رنگ وجود دارد.*
*پاسخ او ،*
*شاه را خوش آمد و دستور داد مرد فقیر را به آشپزخانه برده مقداری از پس مانده غذاها به او بدهند!*
*روز بعد شاه سوار بر اسبش از کنار مرد رد می شد به او گفت:*
*این بهترین اسب من است، نظر تو چیست؟*
*مرد فقیر گفت:*
*شاید در سرعت بهترین باشد ولی ایرادی نیز دارد.*
*پادشاه سوال ڪرد:*
*ای مرد بگو ببینم چه ایرادی دارد؟*
*گفت:*
*این اسب حتی در اوج دویدن هم ڪه باشد اگر رودخانه ای ببیند به درون آب می پرد.*
*پادشاه باورش نشد!*
*برای اثبات ادعای او،*
*سوار بر اسب از ڪنار رودخانه گذشت.*
*ناگهان اسب با دیدن رودخانه، سریعا خودش را درون آب انداخت.*
*پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و*
*دستور داد ڪه مجدداً به عنوان پاداش از پس مانده غذاها به مرد فقیر بدهند.*
*روز بعد خواست تا او را بیاورند.*
*وقتے فقیر را نزد پادشاه آوردند ؛
*از او پرسید: مرد بگو دیگرچه*
*میدانی؟*
*مرد ڪه به شدت ترسیده بود گفت:*
*میدانم ڪه تو شاهزاده نیستی!!
*پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افڪند.*
*ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود.*
*در پی ڪشف واقعیت نزد مادر شتافت*
*و گفت:*
*راستش را بگو من ڪیم این درست است ڪه شاهزاده نیستم؟!*
*مادر بعد از ڪمی طفره رفتن*
*گفت:*
*حقیقت دارد پسرم!*
*من و شاه از داشتن بچه بی بهره بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم.*
*وقتے یڪی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد، تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شده ایم.*
*بدین صورت پادشاه از راز شاهزاده نبودن خود باخبر شد !!*
*پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست و از سِرّ داناییش پرسید.....*
*مرد فقیر گفت: علت سیاهی درب را از آنجایی فهمیدم ڪه تا چیزی از درون خراب نشود از بیرون تباه نمی شود!*
*علاقه اسب به آب را از پشمی بودن پاهایش فهمیدم.*
*یحتمل در دوران ڪُره گی در چراگاه از شیر گاومیشی تغذیه ڪرده لذا بخاطر تاثیر آن شیر به آب تنی علاقمند است.*
*پادشاه پرسید:*
*اما"""اصالت""" مرا چگونه فهمیدی؟!* *فقیر گفت:من پاسخ دو سئوال مهم زندگیتان را دادم.*
*ولے تو به جای پاداش مناسب، غذای پسمانده به من دادی*
*چون این ڪار تو را دور از ڪرامت یک شاهزاده دیدم .*
*فهمیدم تو شاهزاده نیستی.*
*یادمان باشد بنیادی ترین ""خصایص ما انسان ها ذاتی"" است**هیچگاه آدم های ڪوچک با قرار گرفتن در جایگاه بزرگ، بزرگ نمے شوند همچنان که بزرگ زادگان در مقام کوچک، ڪوچک نمے شوند*
*نه هرگرسنه اے، فقیراست*
و نه هر بزرگے، بزرگوار.
*مهم ""اصالت"" و ""ریشه""" آدماست*
*و اینڪه*
در چه مڪتب و مسلڪے و در چگونه محیطے تربیت یافته اند!!