eitaa logo
مدافعین شهدا
124 دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
21.1هزار ویدیو
109 فایل
﷽ . اگر می‌خواهید تاثیرگذار باشید . اگر می‌خواهید به عمر و خدمت و جایگاه‌تون ظلم نکرده باشید ؛ ما راهـے جز اینکھ یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم ! _ حاج احمد کاظمی . @Maskat 👈 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓چرا وقت شنیدن نام امام زمان از جامون بلند میشیم و دست رو سر میزاریم؟ : می نویسد: "در از ( ) نقل شده روزی در امام صادق نام برده شد امام صادق به سبب و احترام از جا برخاست" 📔 در آمده است که بعد از آنکه ابیاتی راجع به حضرت مهدی نزد ( ) خواند حضرت از جا برخاست 📔 از امام صادق(ع) سوال شد چرا هنگام شنیدن نام مهدی(ع) از جای خود بر میخیزیم حضرت فرمود: "چون طولانی است وامام از شدت محبتی که به دوستان خود دارد هرزمان که شخصی اورا یاد کند نگاهی به او میکند وسزاوار است که یاد کننده به جهت احترام از جای خود برخیزد واز خدا ایشان را خواهد" 📔منتخب الاثر 🌺🌷🌹🌺🌷یا اباصالح المهدی 🌷🌺🇮🇷 🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷 از همراهی و همدلی شما با کانال بسیار سپاسگزاریم
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روز معلم در ایران و خارج 😐😂 @isf031 کانال اصفهانی ها 📣
الکی شلوغش نکنین این مدلی حساب نیست، پلیس فرانسه خبرنگار ایرانی رو فقط در حد رفتن تو کما زده اگر جیغ میزد و بیماری قلبی داشت و یکی اون پشت فیلم میگرفت حساب بود و میشد پلیس رو محکوم کرد...
هدایت شده از حجاب و عفاف
⁉️وای چه چیزایی از این سلبریتی ها میخواین شماها؟! اگه یه وقت اینا تابستون نتونن برن فرانسه شماها جوابشون رو میدین آخه؟! @Hijab18
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روز معلم در ایران و خارج 😐😂 @isf031 کانال اصفهانی ها 📣
🌹 حضرت نرجس(س) مادر گرامی امام زمان(عج) 🌹 .اول 🌺 (نرجس خاتون) مادر امام عصر (عليه السلام) يکى از ملکه هاى وجاهت و زيبايى است که از نسل حواريون عيسى بن مريم بوده است. قدرت الهى آن بانوى مکرمه را براى همسرى حضرت عسکرى (عليه السلام) از روم به سامرا فرستاده تا گوهر تابناک وجود مهدويت در آن رحم پاک پرورش يابد. وى دختر بزرگترين قياصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسيح است. و اما ماجرا از اين قرار است که: (بشر بن سليمان برده فروش، از فرزندان ابو ايوب انصارى و از شيعيان با اخلاص حضرت امام هادى و امام حسن عسکرى عليهما السلام بود و در سامره افتخار همسايگرى حضرت عسکرى (عليه السلام) را داشت. او گفت که روزى کافور يکى از خدمتگزاران امام هادى (عليه السلام) به خانه ام آمد و گفت: امام با شما کار دارد، وقتى من به خدمت حضرت رسيدم، چنين فرمود: اى بشر تو از اولاد انصار هستى که در زمان ورود حضرت رسول اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به يارى آن جناب به پا خاستند، و دوستى شما نسبت به ما اهل بيت مسلم است، بنابراين به شما اطمينان زيادى دارم و مى خواهم به تو افتخارى بدهم. رازى را با تو در ميان مى گذارم که نزدت محفوظ بماند. سپس نامه پاکيزه اى به خط و زبان رومى مرقوم فرموده و سر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد، و کيسه زردى که در آن ۲۲۵ اشرفى بود بيرون آورد و فرمود: اين کيسه را بگير و به بغداد برو، و صبح فلان روز سر پل فرات مى روى، در اين حال کشتى مى آيد، در آن اسيران زيادى خواهى ديد که بيشتر آنان مشتريان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود و کمى از جوانان عرب مى باشند. در چنين وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زيد برده فروش باش که کنيزى با چنين وصفى خواهى ديد که دو لباس حرير پوشيده و خود را از دسترس مشتريان حفظ مى کند. در اين حال صداى ناله اى به زبان رومى از پس پرده رقيق و نازکى خواهى شنيد که بر هتک احترام خود مى نالد، در اين حال يک مشترى مى آيد و مى گويد عفت اين کنيزک مرا به خود جلب کرده او را به سيصد دينار به من بفروش. کنيزک به زبان عربى مى گويد اگر تو حضرت سليمان باشى و حشمت و جلال او را داشته باشى من به تو رغبت نخواهم کرد و مالت را بيهوده و بيجا خرج نکن. فروشنده مى گويد پس چاره چيست؟ من چاره اى جز فروش شما ندارم. کنيزک مى گويد: اين قدر شتاب نکن، بگذار خريدارى پيدا شود که قلب من به او آرام بگيرد. در اين هنگام نزد فروشنده رفته و بگو من نامه اى دارم که يکى از بزرگان به خط و زبان رومى نوشته و آنچه که بايد بنويسد در آن نامه درج است، نامه را به کنيزک نشان بده تا درباره نويسنده آن بينديشد، اگر او به نويسنده نامه تمايل پيدا کرد و شما هم اگر راضى شدى من به وکالت او اين کنيزک را مى خرم. ادامه دارد... 🌺🌹🌺 🌺 🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
🌹 حضرت نرجس(س) مادر گرامی امام زمان (عج) 🌹 .دوم بشر بن سليمان گويد: من به فرموده حضرت امام على النقى عمل کردم وبه همانجا رفتم وآنچه امام فرموده بود من ديدم ونامه را به آن کنيزک دادم، چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد به شدت گريه کرد ونگاه (به عمر بن زيد) کرد وگفت: مرا به صاحب اين نامه بفروش، وقسم ياد نمود که در غير اين صورت خودم را هلاک خواهم کرد. من در تعيين قيمت با فروشنده گفتگوى زيادى کردم تا به همان مبلغى که امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسليم کردم وبا کنيزک که خندان وشادان بود به محلى که قبلا در بغداد تهيه کرده بودم، در آمديم. پس از ورود، ديدم نامه را با کمال بى قرارى از جيب خود درآورد وبوسيد وروى ديدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود ماليد. گفتم: خيلى شگفت است که شما نامه اى را مى بوسى که نويسنده آن را نمى شناسى. گفت: آنچه مى گويم بشنو، تا علت آن را دريابى: من ملکه دختر يشوعا، پسر قيصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواريين است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عيسى دارم، بگذار داستان عجيب خودم را برايت نقل کنم. جد من قيصر ميخواست مرا در سن سيزده سالگى براى برادرزاده اش تزويج کند. سيصد نفر از رهبانان وقسيسين نصارى از دودمان حواريين عيسى بن مريم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملکت را جمع نمود، آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پايه نصب کرد، وقتى که پسر برادرش را روى آن نشانيد صليبها را بيرون آورد واسقفها پيش روى او قرار گرفتند وانجيلها را گشودند، ناگهان صليبها از بلندى روى زمين ريخت وپايه هاى تخت درهم شکست. پسرعمويم با حالت بيهوشى از بالاى تخت بر روى زمين درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزيد. بزرگ اسقفها چون چنين ديد، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى اين اوضاع منحوس، که علامت بزرگى مربوط به زوال دين مسيح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار. جدم در حالى که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پايه هاى تخت را استوار کنند ودوباره صليبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بياوريد تا هر طور هست اين دختر را به وى تزويج نمايم تا شايد که اين وصلت مبارک، نحوست آن از بين برود. وقتى که دستور ثانوى او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول ديده بودند تجديد شد، مردم پراکنده گشتند و جدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت و پرده ها بيفتاد. ادامه دارد... 🌺🌹🌺 🌺 موسسه قرآنی فاطمه الزهرا (س) 🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
🌹 حضرت نرجس(س) مادر گرامی امام زمان (عج) 🌹 .سوم 🌺 همان شب در عالم خواب ديدم مثل اينکه حضرت عيسى و شمعون وصى او و گروهى از حواريين در قصر جدم قيصر اجتماع کرده اند و در جاى تخت منبرى که نور از آن مى درخشيد قرار داد. طولى نکشيد که (محمد) (صلى الله عليه و آله و سلم) پيغمبر خاتم و داماد و جانشين او و جمعى از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عيسى به استقبال شتافت و با حضرت (محمد) معانقه کرد و حضرت فرمود: يا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام، و در اين هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (عليه السلام) نمود، حضرت عيسى نگاهى به شمعون کرده و گفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با اين وصلت با ميمنت موافقت کن، او هم گفت: موافقم. آنگاه ديد که حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بالاى منبر رفت و خطبه اى بيان فرمود و مرا براى فرزندش تزويج کرد، سپس حضرت عيسى و حواريون را گواه گرفت، وقتى که از خواب بيدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم و جدم نقل نکردم و پيوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته و پوشيده مى داشتم. از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکرى (عليه السلام) موج مى زند تا به جايى که از خوراک بازماندم، و کم کم رنجور و لاغر شدم، و به شدت بيمار گرديدم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد و همه از مداواى من عاجز گرديدند، وقتى از مداوا مايوس شدند جدم گفت: اى نور ديده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسيران مسلمين بگشايى و قيد و بند از آنان بردارى و از زندان آزاد گردانى اميد است که عيسى و مادرش مرا شفا دهند. پدرم درخواست مرا پذيرفت و من نيز به ظاهر اظهار شفا و بهبودى کردم و کمى غذا خوردم، پدرم خيلى خوشحال شد و از آن روز به بعد، نسبت به اسيران مسلمين احترام شديد انجام مى داد. در حدود چهارده شب از اين ماجرا گذشت. باز در خواب ديدم که دختر پيغمبر اسلام، حضرت فاطمه (سلام الله عليها) به همراهى حضرت مريم و حوريان بهشتى به عيادت من آمدند، حضرت مريم به من توجه کرد و فرمود: اين بانوى بانوان جهان، و مادر شوهر تو است. من فورى دامن مبارک حضرت زهرا را گرفتم و بسيار گريستم واز اين که امام حسن عسکرى (عليه السلام) به ديدن من نيامده خدمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) شکايت کردم، فرمود: او به عيادت تو نخواهد آمد، زيرا تو به خداوند متعال مشرکى و در مذهب نصارا زندگى مى کنى، اگر مى خواهى خداوند و عيسى و مريم از تو خشنود باشند و ميل دارى فرزندم به ديدنت بيايد، شهادت به يگانگى خداوند و نبوت پدرم که خاتم الانبيا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت و اين باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام) باش که او را به نزدت خواهم فرستاد. ادامه دارد... 🌺🌹🌺 🌺 موسسه قرآنی فاطمه الزهرا (س) 🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷