22.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢غوغای دانشجوی ترکزبان در حضور جلیلی
👈آقای پزشکیان زمانیکه ماشینسازی تبریز را به ثمن بخس فروختند شما در مجلس نماینده ما بودید
زمانیکه قطار-تبریز دچار سانحه شد و مردم تبریز در آن کشته شدند، مشاور امروز شما گفت نگران نباشید، مردم بیمه بودند!
🔹دریاچه ارومیه را هم شهید رئیسی احیا کرد؛ آقای جلیلی شما امتداد شهید رئیسی هستید
🔹مردم آذربایجان گول حرفهای پوپولیستی را نخواهند خورد
🔹آقای جلیلی! ما میدانیم مادر شما ترکزبان و اهل اردبیل هستند؛ اما از این موضوع استفاده ابزاری نکردید
🔹به آقای جلیلی رای میدهیم؛ چون برای قومیتها احترام قائل است و به آنها وعده و وعید دروغ نمیدهد
#یک_جهان_فرصت
#یک_ایران_جهش با #دکتر_جلیلی
#ققنوس_آتشین
7.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دروغهایی که پزشکیان به جلیلی نسبت داد + واکنش های جالب جلیلی
4.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پاسخ وزیر نفت به ادعاهای پزشکیان در مناظره انتخابات: میگویند ایران نفت را به چین با تخفیف بالا میفروشد و پولش را نمیگیرد، این حرف واقعیت ندارد.
رقم تخفیف نفت کمتر از ۵ دلاره و ایران به ۱۷ کشور دنیا حتی اروپا نفت صادر میکند، اما به دروغ میگویند آمریکا تحریم را شل کرده.
4.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مخالفت #پزشکیان با وام ازدواج!
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
✍مردی که دوست داشت امیرالمؤمنین علیه السلام را به منزلش میهمان کند، از آن حضرت دعوت به عمل آورد تا امام علیه السلام به منزل او رود و از غذای وی تناول نماید.
امام علیه السلام فرمود: میهمانی تو را به سه شرط می پذیرم.
مرد دعوت کننده عرض کرد: آن سه شرط کدام است؟
💢امام علیه السلام فرمود:
1 - از بیرون منزل چیزی برای من نیاوری (هر چه در منزل هست همان را حاضر کنی)
2- آنچه در منزل هست برای من بیاوری (خوراک معمول خود را بیاوری)
3 - خانواده ات را به سختی نیندازی.
آن مرد شرایط حضرت را پذیرفت و امام علیه السلام هم به دعوت او پاسخ مثبت داد.
📚بحارالانوار ، ج 75 ، ص 451
🌻ده گام بسوی زندگی بیاسترس:
- ورزش کن
- قدم بزن
- در موردش حرف بزن
- نفس عمیق بکش
- زودتر بخواب
- روی چیزهایی تمرکز کن که میتونی کنترلشون کنی
- خوبی های گذشته رو به یاد بیار
- عزیزانت رو در آغوش بگیر
- در چالشهای زندگی دنبال فرصتها بگرد
- و لبخند بزن :))
💗✨💗
✍تلنگر
بعد از مدت ها وسط هفته زنگ زدم به مادرم و گفتم برای ناهار منتظرم باش وقتی رسیدم خونه تا درو باز کرد خواستم عطر سالاد شیرازی که توی فضا پیچیده بود رو بغل کنم! دیر رسیدم اما سوال کردن نداشت و میدونستم ناهار نخورده و منتظر منه .سفره رو انداخت کف آشپزخونه و نشستیم .مادرم یه ادویه ای میزنه به غذا که توی هیچ رستورانی نیست و "اسمش عشقه"به حد انفجار خوردم و سخت از سفره جدا شدم .گفت چشمات خستس ،چایی دم کنم یا میخوای بخوابی؟گفتم یه دیقه بیا بشین کنارم . بالشت رو تکیه دادم به دیوارو سرمو گذاشتم رو بالشت و بدون اینکه حرفی بزنه نشست کنارم و چند دفعه ای دستشو کشید به سرم .چند دقیقه گذشت..ولی ساکت بود .دوهزاریم افتاد که خیلی شبا تا خواسته حرف بزنه من سرم رفته تو گوشی و لا به لای حرفاش وقتی یه جمله ی سوالی پرسیده گفتم آره آره..فقط گفتم آره..بدون اینکه بشینم پای حرفاش..بدون اینکه تو چشماش نگاه کنم..بدون اینکه دستاشو تو دستم بگیرم..بدون خیلی کارایی که دنیای امروز..دنیای شلوغ امروز از یادمون برده..واسه یه آدمایی که اصلا معلوم نیست چقدر قراره همراهمون باشن .اصلا اگه شرایط الانمون یه ذره عوض بشه حاضرن تحملمون کنن یا نه..!کلی وقت میذاریم و کلی حرف میزنیم که خودمونو بهشون ثابت کنیم..اما واسه پدر مادری که هر جوری باشی قبولت دارن و پای هر اتفاق تو زندگیت وایسادن و ترو خشک کردن تا به اینجا برسی..حوصله نداریم! بذار یه چیزی بهت بگم رفیق به اندازه ی تمام لحظاتی که کنارشون نشستی و حرف نمیزنی و بغلشون نمیکنی داری حسرت جمع میکنی برای وقتی که نداریشون