eitaa logo
مدافعین شهدا
126 دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
21.1هزار ویدیو
109 فایل
﷽ . اگر می‌خواهید تاثیرگذار باشید . اگر می‌خواهید به عمر و خدمت و جایگاه‌تون ظلم نکرده باشید ؛ ما راهـے جز اینکھ یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم ! _ حاج احمد کاظمی . @Maskat 👈 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
الکی شلوغش نکنین این مدلی حساب نیست، پلیس فرانسه خبرنگار ایرانی رو فقط در حد رفتن تو کما زده اگر جیغ میزد و بیماری قلبی داشت و یکی اون پشت فیلم میگرفت حساب بود و میشد پلیس رو محکوم کرد...
هدایت شده از حجاب و عفاف
⁉️وای چه چیزایی از این سلبریتی ها میخواین شماها؟! اگه یه وقت اینا تابستون نتونن برن فرانسه شماها جوابشون رو میدین آخه؟! @Hijab18
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روز معلم در ایران و خارج 😐😂 @isf031 کانال اصفهانی ها 📣
🌹 حضرت نرجس(س) مادر گرامی امام زمان(عج) 🌹 .اول 🌺 (نرجس خاتون) مادر امام عصر (عليه السلام) يکى از ملکه هاى وجاهت و زيبايى است که از نسل حواريون عيسى بن مريم بوده است. قدرت الهى آن بانوى مکرمه را براى همسرى حضرت عسکرى (عليه السلام) از روم به سامرا فرستاده تا گوهر تابناک وجود مهدويت در آن رحم پاک پرورش يابد. وى دختر بزرگترين قياصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسيح است. و اما ماجرا از اين قرار است که: (بشر بن سليمان برده فروش، از فرزندان ابو ايوب انصارى و از شيعيان با اخلاص حضرت امام هادى و امام حسن عسکرى عليهما السلام بود و در سامره افتخار همسايگرى حضرت عسکرى (عليه السلام) را داشت. او گفت که روزى کافور يکى از خدمتگزاران امام هادى (عليه السلام) به خانه ام آمد و گفت: امام با شما کار دارد، وقتى من به خدمت حضرت رسيدم، چنين فرمود: اى بشر تو از اولاد انصار هستى که در زمان ورود حضرت رسول اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به يارى آن جناب به پا خاستند، و دوستى شما نسبت به ما اهل بيت مسلم است، بنابراين به شما اطمينان زيادى دارم و مى خواهم به تو افتخارى بدهم. رازى را با تو در ميان مى گذارم که نزدت محفوظ بماند. سپس نامه پاکيزه اى به خط و زبان رومى مرقوم فرموده و سر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد، و کيسه زردى که در آن ۲۲۵ اشرفى بود بيرون آورد و فرمود: اين کيسه را بگير و به بغداد برو، و صبح فلان روز سر پل فرات مى روى، در اين حال کشتى مى آيد، در آن اسيران زيادى خواهى ديد که بيشتر آنان مشتريان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود و کمى از جوانان عرب مى باشند. در چنين وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زيد برده فروش باش که کنيزى با چنين وصفى خواهى ديد که دو لباس حرير پوشيده و خود را از دسترس مشتريان حفظ مى کند. در اين حال صداى ناله اى به زبان رومى از پس پرده رقيق و نازکى خواهى شنيد که بر هتک احترام خود مى نالد، در اين حال يک مشترى مى آيد و مى گويد عفت اين کنيزک مرا به خود جلب کرده او را به سيصد دينار به من بفروش. کنيزک به زبان عربى مى گويد اگر تو حضرت سليمان باشى و حشمت و جلال او را داشته باشى من به تو رغبت نخواهم کرد و مالت را بيهوده و بيجا خرج نکن. فروشنده مى گويد پس چاره چيست؟ من چاره اى جز فروش شما ندارم. کنيزک مى گويد: اين قدر شتاب نکن، بگذار خريدارى پيدا شود که قلب من به او آرام بگيرد. در اين هنگام نزد فروشنده رفته و بگو من نامه اى دارم که يکى از بزرگان به خط و زبان رومى نوشته و آنچه که بايد بنويسد در آن نامه درج است، نامه را به کنيزک نشان بده تا درباره نويسنده آن بينديشد، اگر او به نويسنده نامه تمايل پيدا کرد و شما هم اگر راضى شدى من به وکالت او اين کنيزک را مى خرم. ادامه دارد... 🌺🌹🌺 🌺 🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
🌹 حضرت نرجس(س) مادر گرامی امام زمان (عج) 🌹 .دوم بشر بن سليمان گويد: من به فرموده حضرت امام على النقى عمل کردم وبه همانجا رفتم وآنچه امام فرموده بود من ديدم ونامه را به آن کنيزک دادم، چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد به شدت گريه کرد ونگاه (به عمر بن زيد) کرد وگفت: مرا به صاحب اين نامه بفروش، وقسم ياد نمود که در غير اين صورت خودم را هلاک خواهم کرد. من در تعيين قيمت با فروشنده گفتگوى زيادى کردم تا به همان مبلغى که امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسليم کردم وبا کنيزک که خندان وشادان بود به محلى که قبلا در بغداد تهيه کرده بودم، در آمديم. پس از ورود، ديدم نامه را با کمال بى قرارى از جيب خود درآورد وبوسيد وروى ديدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود ماليد. گفتم: خيلى شگفت است که شما نامه اى را مى بوسى که نويسنده آن را نمى شناسى. گفت: آنچه مى گويم بشنو، تا علت آن را دريابى: من ملکه دختر يشوعا، پسر قيصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواريين است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عيسى دارم، بگذار داستان عجيب خودم را برايت نقل کنم. جد من قيصر ميخواست مرا در سن سيزده سالگى براى برادرزاده اش تزويج کند. سيصد نفر از رهبانان وقسيسين نصارى از دودمان حواريين عيسى بن مريم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملکت را جمع نمود، آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پايه نصب کرد، وقتى که پسر برادرش را روى آن نشانيد صليبها را بيرون آورد واسقفها پيش روى او قرار گرفتند وانجيلها را گشودند، ناگهان صليبها از بلندى روى زمين ريخت وپايه هاى تخت درهم شکست. پسرعمويم با حالت بيهوشى از بالاى تخت بر روى زمين درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزيد. بزرگ اسقفها چون چنين ديد، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى اين اوضاع منحوس، که علامت بزرگى مربوط به زوال دين مسيح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار. جدم در حالى که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پايه هاى تخت را استوار کنند ودوباره صليبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بياوريد تا هر طور هست اين دختر را به وى تزويج نمايم تا شايد که اين وصلت مبارک، نحوست آن از بين برود. وقتى که دستور ثانوى او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول ديده بودند تجديد شد، مردم پراکنده گشتند و جدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت و پرده ها بيفتاد. ادامه دارد... 🌺🌹🌺 🌺 موسسه قرآنی فاطمه الزهرا (س) 🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
🌹 حضرت نرجس(س) مادر گرامی امام زمان (عج) 🌹 .سوم 🌺 همان شب در عالم خواب ديدم مثل اينکه حضرت عيسى و شمعون وصى او و گروهى از حواريين در قصر جدم قيصر اجتماع کرده اند و در جاى تخت منبرى که نور از آن مى درخشيد قرار داد. طولى نکشيد که (محمد) (صلى الله عليه و آله و سلم) پيغمبر خاتم و داماد و جانشين او و جمعى از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عيسى به استقبال شتافت و با حضرت (محمد) معانقه کرد و حضرت فرمود: يا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام، و در اين هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (عليه السلام) نمود، حضرت عيسى نگاهى به شمعون کرده و گفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با اين وصلت با ميمنت موافقت کن، او هم گفت: موافقم. آنگاه ديد که حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بالاى منبر رفت و خطبه اى بيان فرمود و مرا براى فرزندش تزويج کرد، سپس حضرت عيسى و حواريون را گواه گرفت، وقتى که از خواب بيدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم و جدم نقل نکردم و پيوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته و پوشيده مى داشتم. از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکرى (عليه السلام) موج مى زند تا به جايى که از خوراک بازماندم، و کم کم رنجور و لاغر شدم، و به شدت بيمار گرديدم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد و همه از مداواى من عاجز گرديدند، وقتى از مداوا مايوس شدند جدم گفت: اى نور ديده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسيران مسلمين بگشايى و قيد و بند از آنان بردارى و از زندان آزاد گردانى اميد است که عيسى و مادرش مرا شفا دهند. پدرم درخواست مرا پذيرفت و من نيز به ظاهر اظهار شفا و بهبودى کردم و کمى غذا خوردم، پدرم خيلى خوشحال شد و از آن روز به بعد، نسبت به اسيران مسلمين احترام شديد انجام مى داد. در حدود چهارده شب از اين ماجرا گذشت. باز در خواب ديدم که دختر پيغمبر اسلام، حضرت فاطمه (سلام الله عليها) به همراهى حضرت مريم و حوريان بهشتى به عيادت من آمدند، حضرت مريم به من توجه کرد و فرمود: اين بانوى بانوان جهان، و مادر شوهر تو است. من فورى دامن مبارک حضرت زهرا را گرفتم و بسيار گريستم واز اين که امام حسن عسکرى (عليه السلام) به ديدن من نيامده خدمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) شکايت کردم، فرمود: او به عيادت تو نخواهد آمد، زيرا تو به خداوند متعال مشرکى و در مذهب نصارا زندگى مى کنى، اگر مى خواهى خداوند و عيسى و مريم از تو خشنود باشند و ميل دارى فرزندم به ديدنت بيايد، شهادت به يگانگى خداوند و نبوت پدرم که خاتم الانبيا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت و اين باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام) باش که او را به نزدت خواهم فرستاد. ادامه دارد... 🌺🌹🌺 🌺 موسسه قرآنی فاطمه الزهرا (س) 🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
🌹 حضرت نرجس(س) مادر گرامی امام زمان (عج) 🌹 .چهارم 🌺 وقتى از خواب بيدار شدم، شوق زيادى در تمام اعماق وجودم راه يافت و مشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اينکه شب بعد امام را در خواب ديدم، در حالى که از گذشته شکوه مى نمودم، گفتم: اى محبوبم، من که خود را در راه محبت تو تلف کردم، فرمود: نيامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا که اسلام آورده اى، هر شب به ديدنت مى آيم تا آنکه کم کم وصال واقعى پيش آيد، از آن شب تا حال پيوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم. (بشر بن سليمان) پرسيد چگونه در ميان اسيران افتادى؟ گفت: در يکى از شبها در عالم خواب حضرت عسکرى را ديدم فرمود: فلان روز جدت قيصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد، تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنيزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى. من به فرموده حضرت عمل کردم، و پيش قراولان اسلام با خبر شدند و ما را اسير گرفتند و کار من به اينجا کشيد که ديدى، ولى تا به حال به کسى نگفتم که نوه پادشاه روم هستم. تا اينکه پيرمردى که در تقسيم غنايم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسيد، من اظهار نکردم و گفتم: نرجس. گفت: نام کنيزان؟ (بشر) گفت چه بسيار جاى تعجب است که تو رومى هستى و زبانت عربى است؟ گفتم: جدم در تربيت من جهدى بليغ وسعى بسيارى داشت، وزنى را که چندين زبان مى دانست، براى من تهيه کرده بود و از صبح و شام نزد من مى آمد و زبان عربى به من مى آموخت، روى همين اصل است که مى توانم عربى حرف بزنم. (بشر) مى گويد: وقتى او را به سامره خدمت امام على النقى (عليه السلام) بردم، حضرت از وى پرسيد: عزت اسلام و ذلت نصارى و شرف خاندان پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را چگونه ديدى؟ گفت: در موردى که شما از من داناتريد چه بگويم. فرمود: مى خواهم ده هزار دينار و يا مژده مسرت انگيزى به تو بدهم، کدام يک را انتخاب مى کنى؟ عرض کرد: فرزندى به من بدهيد، فرمود: تو را مژده به فرزندى مى دهم که شرق و غرب عالم را مالک مى شود و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد. عرض کرد: اين فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ فرمود: از آن کس که پيغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه و فلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عيسى بن مريم و وصى او تو را به چه کسى تزويج کردند؟ گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را مى شناسى؟ عرض کرد: از شبى که به دست حضرت فاطمه (عليها السلام) اسلام آوردم، ديگر شبى نبود که او به ديدن من نيامده باشد. آنگاه حضرت امام على النقى (عليه السلام) به (کافور) خادم فرمود: خواهرم حکيمه را بگو نزد من بيايد، وقتى که آن بانوى محترم آمد فرمود: خواهرم اين همان زنى است که گفته بودم، حکيمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت و از ديدارش شادمان گرديد، آنگاه حضرت فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرايض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى ياد بده که او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد (عليه السلام) است).(1) و اما اسامى مختلفى براى مادر گرامى امام زمان (عجل الله فرجه) ذکر شده که محمد بن على بن حمزه، ضمن نقل حديثى از امام عسکرى (عليه السلام) در اين رابطه مى گويد: مادرش (مادر حضرت حجت) مليکه بود که او را در بعضى روزها سوسن، و در بعضى از ايام ريحانه مى گفتند و صيقل و نرجس نيز از نامهاى او بود. (2) البته در بعضى احاديث (صقيل) نيز وارد شده است. 📚 (1) کتاب غيبت، شيخ طوسى، ص 124 (2) کشف الحق، خاتون آباى، ص 34 🌺🌹🌺 🌺 موسسه قرآنی فاطمه الزهرا (س) 🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
هدایت شده از شبکه ادیان
تصویری رقت انگیز از #نژادپرستی مردمان #اسراییل دیشب این تصویر رو دیدم بسیار متاثر شدم و تا دقایقی مبهوت بودم.. از حیوونم پست ترن صهیونیستها کاربری به نام جاناتان که در تل آویو زندگی می کند نوشت: 💬 شبی که با دوستم از کنار ساحل رد می شدم شاهد این برخورد با یک بی خانمان سیاه پوست بودم 🌐 @adyan8
هدایت شده از شبکه ادیان
1.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این #اعترافات_صدای_آمریکا به وضوح نشان میدهد: هدف آمریکا از #تحریم، #فشار_بر_مردم و ایجاد #اعتراضات_خیابانی است. 🌐 @adyan8