#احکام_شرعی
👤 میشه وقتی داریم نماز میخونیم، چشمامون رو ببندیم؟
📨 بستنِ چشمها در نماز، مَکروه است.
+ مکروه یعنی کاری که انجامش حرام نیست ولی ترک کردنش بهتر است.
@Modafeene_shohada
اصلا رقیه نه، مثلا دخترِ خودت یک شب میانِ کوچه بماند چه میشود؟ :)
@Modafeene_shohada
مدافعین شهدا
اصلا رقیه نه، مثلا دخترِ خودت یک شب میانِ کوچه بماند چه میشود؟ :) @Modafeene_shohada
راوی میگه: دیدم یه دختری داره رو این خارایِ صحرا میدَوِه!
با اسب سمتش رفتم بگم بیا نترس..
دیدم این دختر تا صدای پایِ اسب رو شنید تندتر دوید!
رسیدم بهش، دیدم دستایِ کوچولوشو گذاشت رو گوشاش، گفت: مسلمونی؟ تا حالا قرآن خوندی؟
نزنیا، نزنی آقا.. من بابا ندارم💔
@Modafeene_shohada
sibsorkhi.mp3
زمان:
حجم:
5.5M
📢 مداحی زیبای «اول بسم الله سلام علیک»
التماس دعا 😭
مقایسه تصویر مغز:
یک فرد افسرده (سمت چپ)
یک فرد خوشحال(سمت راست)
در حالت ناراحتی و افسردگی کارایی مغز به یک پنجم کاهش پیدا میکنه
@Modafeene_shohada
آيتالله العظمی بهجت (ره):
اگر گرفتاری و حاجت داری، پدر و مادرت را خشنود کن و اگر زنده نيستند برایشان صدقه بده.
@Modafeene_shohada
لبخندشیرین فرزندکارگر بازگشته به کار کارخانه قندیاسوج در آغوش رییس جمهور! همون کارخونه هایی که فریدون گاهی که هوس میکرد متفرعنانه میرفت بازدید و یکی یکی تعطیل میشدن! خراب کردن آسونه و آبادی خرابه ها سخت اما رئیسی باتمام قوا مشغول ساختن زیربناهاست.
فرق میکنه کی رئیس جمهور باشه.
محبوبه ازغدی🇮🇷
@Modafeene_shohada
روضه خوان مشهور شهر بود، یکی از شبهای محرم، بعد از آخرین مجلس به راننده گفت: فلانی امشب مستقیم مرا به خانه نبر،اول به لاله زار میرویم، تا اسم لاله زار را آورد برق راننده را گرفت، آخر آن زمان در تهران هرکس میخواست به معصیت و عیش حرامی مرتکب شود میرفت آنجا، راننده میگفت: باتعجب و حیرت به سمت لاله زار رفتیم، مدام بین راه باخود میگفتم سید مهدی را چه به لاله زار! وارد خیابان شدیم، چند کاباره اینجا بود که با وجود فرا رسیدن ماه عزا همچنان فعالیت داشت، جلوتر کنار خیابان زنی منتظر ایستاده بود تا بقول معروف مشتری پیدا کند و خودش را به او بفروشد، همین که از مقابل آن زن گذشتیم، حاجی زد بروی شانه ام و گفت: نگه دار! میگم نگه دار! تعجب من صد چندان شد، خدای من! نکند سید مهدی خیلی بهم ریختم و نگران شدم. ترمز کردم، حاجی پیاده شد، رفت بسمت زن، سرش را پایین انداخت، سلام کرد، دستش را زیر عبایش برد، پاکتی از جیب عبایش بیرون آورد، به آن زن با لحن پدرانه ای گفت:این پاکت یک دهه روضه خوانی منه، تو رو به صاحب این عزا، تا وقتی پول این پاکت تمام نشده از این راه پول درنیاور.
یکسال گذشت، سید مهدی عازم کربلا شده بود، در حرم سیدالشهدا علیه السلام مردی جلویش را گرفت،حاج آقا ببخشید ، سلام علیکم جوان، بفرمایید، حاج آقا ..آنجا گوشه ی صحن خانمم ایستاده، از وقتی شما را دیده گریه اش بند نمی آید، بمن گفت با شما کار دارد، سید مهدی رفت به سمت خانم، سلام کرد، بفرمایید خواهرم ،صدای گریه زن از زیر پوشیه بگوش میرسید،حاج آقا میدونی من کی هستم، شب آخر محرم، خیابان لاله زار، از وقتی پول روضه خوانی ات در زندگی ام آمد دیگر از خانه بیرون نیامدم امام حسین علیه السلام مرا خرید، آن مرد شوهرم است ، دنیای نجابت و پاکیست، زندگیم تغییر کرد خیلی مدیون شما هستم..
#سیدمهدی_قوام
@Modafeene_shohada