3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ نابغه ای به نام سالومه😁
خدایا اینو شفا نده یکم بخندیم😂
11.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 تفاوت عملکرد روغنهای شرکتی گیاهی و حیوانی در عملکرد بدن را ببینید
"وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ"
یعنی اگه خدا برات خیری بخواد
هیچکی نمیتونه مانع لطفش بشه
به همین قشنگی :)
سلام رفقای جاااان✋😘
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما در دوران جاهلیت مدرن هستیم !
رسول خدا (ص) می فرمایند :
من بین دو جاهلیت که دومین آن سخت تر از اولی است بر انگیخته شده ام
🔴نورهایی را که از اعمال نیک به دست می آورید،نگه دارید!
بنده در جوانی با یکی از اولیاء خدا آشنا شدم که عِلماً و عملاً بی نظیر یا کم نظیر بود. ایشان شش ماه شبانه روز با مرحوم نخودکی اصفهانی مصاحبت و معاشرت داشته است.
روزی از ایشان می پرسد:
دلیل و رمز موفقیت شما در امر سلوک چه بود؟
جناب شیخ پاسخ می دهد:
«نورهایی را که از اعمال نیک بدست می آورم خرج نمی کنم!»
یعنی با مراقبه و مواظبت، آنها را حفظ می کنم و با اعمال بد هدر نمی دهم!
ماها متاسفانه قالبا ولخرج هستیم، ولخرج نور✨ هستیم.
اگر از عبادتی نوری کسب کنیم، آن را حفظ نمی کنیم، فورا آن را با رفتارمان خرج می کنیم و از بین می بریم.
نماز شب می خوانیم، بعد غیبت میکنیم، یک نورانیت هم اگر بدهند، صبح خرجش می کنیم.
یک دعا می خوانیم، با جواب تلخی که مثلا به مادرمان می دهیم، از بین می بریم...
خلاصه هر عمل خیر، نوری دارد که باید حفظ شود تا به تدریج این نور ها جمع شده و قوی شده و دارای آثار عالیه بشوند،
وگرنه آن نور با اعمال سیئه از بین می رود...
📙در محضر آیت الله فاطمی نیا
#امام_زمان
⚜ذکر صالحین⚜
📚حیای چشم
در تفسیر روح البیان نقل شده است: سه برادر در شهری زندگی میکردند، برادر بزرگ تر ده سال روی مناره ی مسجدی اذان میگفت و پس از ده سال از دنیا رفت. برادر دوم نیز چند سال این وظیفه را ادامه داد تا عمر او هم به پایان رسید. به برادر سوم گفتند: این منصب را قبول کن و نگذار صدای اذان از مناره قطع شود؛ اما او قبول نمی کرد. گفتند: مقدار زیادی پول به تو میدهیم؛ گفت: صد برابرش را هم بدهید، حاضر نمی شوم. پرسیدند: مگر اذان گفتن بد است؟ گفت: نه؛ ولی در مناره حاضر نیستم اذان بگویم. علت را پرسیدند، گفت: این مناره جایی است که دو برادرم را بی ایمان از دنیا برد؛ چون در ساعت آخر عمر برادر بزرگم بالای سرش بودم و خواستم سوره ی یس بخوانم تا آسان جان دهد، مرا از این کار نهی میکرد. برادر دومم نیز با همین حالت از دنیا رفت. برای یافتن علت این مشکل، خداوند به من عنایتی کرد و برادر بزرگم را در خواب دیدم که در عذاب بود. گفتم: تو را رها نمی کنم تا بدانم چرا شما دو نفر بی ایمان مردید؟ گفت: زمانی که به مناره میرفتیم، به ناموس مردم نگاه میکردیم، این مسئله فکر و دل مان را به خود مشغول میکرد و از خدا غافل میشدیم، برای همین عمل شوم، بد عاقبت و بدبخت شدیم.
📙یکصد موضوع، پانصد داستان ۲۲۲/۱ ؛ به نقل از: داستانهای پراکنده ۱۲۳/۱