*با چهار کس مهربان باش*:-
پدر👴🏻
مادر👵🏼
برادر👱🏻
خواهر🙎🏻
*با چهار کس دوستی مگیر* :-
دروغگو🌺
دزد🌱
حسود🌺
لجباز🌱
*به چهار چیز خود را آراسته کن* :-
صبر🌵
بردباری🍀
علم📙📙
كرم🌹
*به چهار گروه نزدیکتر شو*:-
مخلص🌸
باوفا💖
كريم🌸
صادق💖
*چهار چیز قطع مکن* :-
نماز🕌
قرآن📔
ذکر خدا ☝
صله رحم🌷
*از چهار چیز به خدا پناه ببر* :-
همّ🌟
حزن🌺
ناتوانی🌟
بخل🌺
*چهار چیز کمش خوبه* :-
خوراک💐
خواب🌼
تنبلی💐
پر حرفی🌼
*به چهار کس سخت نگیر* :-
يتيم🍁
بیچاره🌷
فقير🍁
مريض
📲نشر صدقه جاریه است باذن الله🤳
🌺💓🌺💓🌺💓🌺💓🌺
#یارا_تو_چه_میگویی
#راه_و_بیراه
به اتاق بازپرسی رفتم. وقتی رو به روی مجرم نشستم خشکم زد!!!😰😰😰
هم کنکوری 📄۶ سال قبل!!!!
لیلااااا😳
تو اینجا چیکارمیکنی؟!؟!؟
با چشمانی خیس 😓 با سردی😞
گفت:
من مراقب جسمم بودم. اما مراقب دل وروحم نه...
بچه زرنگ مدرسه 🤓 و دانشگاه 🧐حالا شده بود یه هکر حرفه ای💻.
غرور🖤مثل یه افت ریشه خوبی هاشو💗 پوک کرده بود.🥀😢😢
صدای استاد دانشگام👨🏫
تو گوشم پیچید که می گفت: تو خط قرار گرفتن مهمه؛ اما خیلی ازون مهمتر، از خط خارج نشدنه.
در حالی که بهش نگاه پر مهری کردم؛ گفتم:
از بخشاینده ی یکتا ❤️❤️❤️کمک بگیر و بهش برگرد.💐💐
و قنوت امشب نمازم 🤲🤲این آیه بود:
🌺"رَبَنّا لَا تُزِغ قُلوُبَنَابَعدَ اِذ هَدَیتَنَا وَهَب لَنَامِن لَّدُنکَ رَحمَهً اِنَّکَ اَنتَ الوَهَّابُ "🌺
🤲ای پروردگارما🤲
پس از آن که ما را راهنمائی کردی، دلهایمان ♥️را از راه حق منحرف❌ مگردان .
و از نزد خود رحمتی بر ما ببخش،🙏🙏
همانا که تو بسیار بخشنده ای.
(سوره ی ال عمران. ایه ۸)
#کپی با لینک ♥
@Modafeonrohzeynab
#یارا_تو_چه_میگویی
#دوستی
❄️گفتم: من و دوستم یک روحیم در دو بدن!
☀️گفت: عالیه! چی بهتر از دوست صمیمی
❄️گفتم: فقط کمی تردید دارم. گاهی باید هزینه سنگینی برای دوستیم بدم.
☀️گفت: دوستی هزینه داره بایدم بپردازی. فقط از چی هزینه می کنی؟ جون، مال، سلامتی، جوونی، مرام و معرفت یا ...
❄️گفتم: همش حتی از رابطم با خدا هم دارم خرج می کنم.
☀️گفت: خرج می کنی که به چی برسی؟!
❄️گفتم: خرج می کنم تا تا همیشه تو تنهایی کنارم بمونه.
☀️گفت: نمی مونه. چون داری از سرمایت خرج می کنی. تاجری که از سرمایش خرج کنه، ورشکسته میشه.
❄️گفتم: کدوم سرمایه؟
☀️گفت: رابطه تو با خدا تمام سرمایته. ببازیش همه چیزو می بازی حتی دوستت.
❄️گفتم: شاهدی داری واسه این ادعات؟؟
☀️گفت: الأَخِلاّءُ يَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقِينََ ، یه روزی میرسه که همه دوستای صمیمی با هم دشمن میشن، به جز متقین.
❄️گفتم: متقین چجوری تا همیشه با هم دوست صمیمی می مونن؟
☀️گفت: متقین دست هم رو گرفتن با همدیگه به ✨سمت خدا✨ پرواز می کنند. مسیرشون روشنه هدفشون واضحه تردید و جدایی بینشون وجود نداره.
❄️گفتم: پس دارم اشتباه می کنم که از سرمایم خرج می کنم. باید فکری کنم. یا مسیر و هدفمون رو یکی می کنیم یا زودتر به این دوستی تموم شدنی خاتمه میدم...
☀️گفت: الهی دوست صمیمی همیشگی روزیت بشه.
🌸(سوره مبارکه زخرف، آیه 67)🌸
حواست باشه یه نفر که همیشه نگرانته و همیشه حواسش بهت هست داره نگاهت میکنه یه نفر که هیچ چیز رو نمیتونی ازش پنهان کنی پس ناراحتش نکن چون اون عاشقانه دوست داره
هدایت شده از عطࢪیاس
دلم را زدم به دریای پیش رو و گفتم:
اجازه میدهید دوستتان داشته باشم؟
خندید، پشت به من ایستاد و خیره به افق گفت: چه عاقلانه در طلب عشق گام میزنی؟!
#سیدمهدی_شجاعی
شما دعوتید😍😍😍
به لینک زیر بروید و در کانال صمیمی و دخترونه نسل شهید سلیمانی عضو شوید🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@maktabshahidsoleimani
@MAN_YEK_SEPAHIAM
@MAN_YEK_SEPAHIAM
@MAN_YEK_SEPAHIAM
❌ داستـان جذاب آهنگـر و زن زیـبا
سيد محمد اشرف علوي مينويسد:
« در سفري به مصر، آهنگري را ديدم كه با دست خود آهن گداخته را از كوره آهنگري بيرون ميآورد و روي سندان ميگذاشت و حرارت آهن به دست وي اثر نميكرد. با خود گفتم اين شخص، مردي صالح است كه آتش به دست او كارگر نيست. ازاينرو، نزد آن مرد رفتم، سلام كردم و گفتم:
«تو را به آن خدايي كه اين كرامت را به تو لطف كرده است، در حق من دعايي كن.» مرد آهنگر كه سخن مرا شنيد، گفت: «اي برادر! من آنگونه نيستم كه تو گمان كردهاي.»گفتم: «اي برادر! اين كاري كه تو ميكني، جز از مردمان صالح سر نميزند.»
گفت: « گوش كن تا داستان عجيبي را دراينباره براي تو شرح دهم. روزي در همين دكان نشسته بودم كه ناگاه زني بسيار زيبا كه تا آن روز كسي را به زيبايي او نديده بودم، نزد من آمد و گفت:
« برادر! چيزي داري كه در راه خدا به من بدهي؟»
من كه شيفته رخسارش شده بودم، گفتم: «اگر حاضر باشي با من به خانهام بيايي و خواسته مرا اجابت كني، هرچه بخواهي به تو خواهم داد.»
زن با ناراحتي گفت: «به خدا سوگند، من زني نيستم كه تن به اين كارها بدهم.» گفتم: «پس برخيز و از پيش من برو.»
زن برخاست و رفت تا اينكه از چشم ناپديد شد. پس از چندي دوباره نزد من آمد و گفت: «نياز و تنگدستي، مرا به تن دادن به خواسته تو وادار كرد.»
من برخاستم و دكان را بستم و وي را به خانه بردم. چون به خانه رسيديم، گفت: «اي مرد! من كودكاني خردسال دارم كه آنها را گرسنه در خانه گذاشتهام و بدينجا آمدهام. اگر چيزي به من بدهي تا براي آنها ببرم و دوباره نزد تو باز گردم، به من محبت كردهاي.»
من از او پيمان گرفتم كه باز گردد. سپس چند درهم به وي دادم. آن زن بيرون رفت و پس از ساعتي بازگشت. من برخاستم و در خانه را بستم و بر آن قفل زدم.
زن گفت: «چرا چنين ميكني؟» گفتم: «از ترس مردم.» زن گفت: «پس چرا از خداي مردم نميترسي؟» گفتم:
«خداوند، آمرزنده و مهربان است.»
اين سخن را گفتم و به طرف او رفتم.ديدم كه وي چون شاخه بيدي ميلرزد و سيلاب اشك بر رخسارش روان است. به او گفتم: «از چه وحشت داري و چرا اينگونه ميلرزي؟ » زن گفت: «از ترس خداي عزوجل.» سپس ادامه داد: «اي مرد! اگر به خاطر خدا از من دست برداري و رهايم كني، ضمانت ميكنم كه خداوند تو را در دنيا و آخرت به آتش نسوزاند.» من كه وي را با آن حال ديدم و سخنانش را شنيدم، برخاستم و هرچه داشتم به او دادم و گفتم: «اي زن! اين اموال را بردار و به دنبال كار خود برو كه من تو را به خاطر خداوند متعال رها كردم.»
زن برخاست و رفت. اندكي بعد به خواب رفتم و در خواب بانوي محترمي كه تاجي از ياقوت بر سر داشت، نزد من آمد و گفت: «اي مرد! خدا از جانب ما جزاي خيرت دهد.» پرسيدم: شما كيستيد؟ فرمود: «من مادر همان زني هستم كه نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتي. خدا در دنيا و آخرت تو را به آتش نسوزاند.» پرسيدم: «آن زن از كدام خاندان بود؟» فرمود: «از ذريه و نسل رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم).» من كه اين سخن را شنيدم، خداي تعالي را شكر كردم كه مرا موفق داشت و از گناه حفظم كرد و به ياد اين آيه افتادم كه خداوند ميفرمايد:
«إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»
خدا ميخواهد هر پليدي را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را از هر عيبي پاك و منزه گرداند.» (احزاب: 33) سپس از خواب بيدار شدم و از آن روز تاكنون آتش دنيا مرا نميسوزاند و اميدوارم آتش آخرت نيز مرا نسوزاند».1
پی نوشت :
1. نك: فضائلالسادات، صص 240 و 241.
برگرفته از : کتاب «گناه گریزی» / سیدحسین اسحاقی / نشر دفتر عقل
هدایت شده از بـَــنـٰـاتُ الهـُــدیٰ ❤️✨
✍شهید حاج قاسم سلیمانی
خداوند،ای عزیز! من سالها است از کاروانی به جا مانده ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه میکنم، اما خود جا مانده ام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم.
📚فرازی از وصیت شهید سلیمانی
#سردار_دلها
@maktabshahidsoleimani