دُڂتگُمݩاݦ ۜ
نزار غروب کربلا دوباره بشه به پا
همین یه کربلا برای عمه جان بسه
هدایت شده از 👑لینکدونی ایتا👑
❌فوری❌
سلام
لطفا سریعا در نظر سنجی شبکه خبر شرکت کنید
با ارسال عدد یک به شماره ۱۰۰۰۶۰۰ لغو برجام را انتخاب کنید
❌تا ساعت ۱۹:۳۰ مهلت است
لطفا با هر شماره ای که در دسترس دارید ارسال کنید
یاعلی مدد
@banooyetamadonsaz
دُڂتگُمݩاݦ ۜ
🌹 🌸🌹 🌹🌸🌹 🌸🌹🌸🌹 🌹🌸🌹🌸🌹 #پارت_دوم🌸 #نسل_سوخته🥀 اون روز ... پای اون تصویر ... احساس عجیبی داشتم ... ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹
🌸🌹
🌹🌸🌹
🌸🌹🌸🌹
🌹🌸🌹🌸🌹
#پارت سوم🌸
#نسل_سوخته🥀
مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9
ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ...
اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها
... شدم آقا مهران ...
این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد
...
از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی
که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ...
تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ...
- چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ...
و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ...
از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ...
خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ...
- سالم ... اتفاقی افتاده؟ ...
پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ...
- مهران ... برو توی اتاقت ...
نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم
نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ..
الی در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ...
- مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل
... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر
آقا ... باباش رو دعوت می کنن ...
وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت
قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ...
- گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ...
#ادامه دارد......
🌹@Modafeonrohzeynab 🌹
🌹
🌸🌹
🌹🌸🌹
🌸🌹🌸🌹
🌹🌸🌹🌸🌹
#پارت_چهارم🌸
#نسل_سوخته🥀
دویدم داخل اتاق و در رو بستم ... تپش قلبم شدید تر شده بود ... دلم می خواست گریه
کنم اما بدجور ترسیده بودم ...
الهام و سعید ... زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه ... این، اولین بار بود ...
دست بزن داشت ... زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ... ولی دستش روی من
بلند نشده بود... مادرم همیشه می گفت ...
- خیالم از تو راحته ...
وهمیشه دل نگران ... دنبال سعید و الهام بود ... منم کمکش می کردم ... مخصوصا
وقتی بابا از سر کار برمی گشت ... سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن ... حوصله
شون رو نداشت ...
مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه ... سخت بود هم خودم درس بخونم
... هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم ... و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو
جمع کنم ...
سخت بود ... اما کاری که می کردم برام مهمتر بود ... هر چند ... هیچ وقت، کسی نمی
دید ...
این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم ... و محیط خونه رو
در آرامش نگهدارم ...
اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... از اون شب ... باید با وجهه و تصویر جدیدی از
زندگی آشنا بشم ... حسادت پدرم نسبت به خودم ... حسادتی که نقطه آغازش بود ... و
کم کم شعله هاش زبانه می کشید ...
فردا صبح ... هنوز چهره اش گرفته بود ... عبوس و غضب کرده ...
الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون ... سعید هم عین همیشه ... بیخیال و توی عالم
بچگی ... و من ... دل نگران...
زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم ... می ترسیدم بچه ها کاری بکنن ... بابا از
اینی که هست عصبانی تر بشه... و مثل آتشفشان یهو فوران کنه ... از طرفی هم ...
نگران مادرم بودم ...
باالخره هر طور بود ... اون لحظات تمام شد ...
من و سعید راهی مدرسه شدیم ... دوید سمت در و سوار ماشین شد ... منم پشت سرش
... به در ماشین که نزدیک شدم ... پدرم در رو بست ...
- تو دیگه بچه نیستی که برسونمت ... خودت برو مدرسه ...
سوار ماشین شد و رفت ... و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم ...
من و سعید ... هر دو به یک مدرسه می رفتیم ... مسیر هر دومون یکی بود ...
#ادامه دارد.....
🌹@Modafeonrohzeynab 🌹
هدایت شده از خاص
#ثآنیہ_هآۍ_عآۺقۍ 🌙
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم میفرمایند : پیش از خواب😴🍃 چهار کار را انجام بدهید:
✔️قرآن را ختم کنیم .
(سه بار توحید )
✔️پیامبران را شفیع خود قرار دهید.
۱بار⤵️
(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم )،(اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین )
✔️برای مومنین دعا و آنهارا راضی نگه دارید از خودتان.
۱بار
(اللهم الغفر اللمومنین و المومنات والمسلمین و المسلمات )
✔️یک حج و یک عمره بجا آورید.
۱بار
سبحان الله و الحمدالله ولا اله الّا الله و الله اکبر
@Modafeonrohzeynab