eitaa logo
دُڂت‌گُمݩاݦ ۜ
231 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
32 فایل
🌸🍃 بہ‌ناݦ‌پࢪ وࢪدگاࢪ ‌ݟشق آیدی مدیر @Famitio حۻوڔتـــــ‌‌ ایݩ‌جا اتــــڣاقے نیسٺ🍃 دعۏت ݩامہ‌اے💌 از سوێ مادࢪ گمݩامم داࢪئ💫 کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ✨ به یک ادمین فعال برای پست گذاشتن نیاز داریم. (خانم باشه)🌸 جهت همکاری به آیدی زیر مراجعه شود. 🌷 @NAZANINN123
هدایت شده از  ﴿ حسینیهــ دل ﴾
نماز اول وقتـ⏰فراموش نشہ️🍃 "التماس‌دعای فرج😊✋" 🌱 •┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈• @hoseynie_del •┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ واکنش رهبر انقلاب به حرف‌های 🔺اسلام ساخت سلاح هسته‌ای را ممنوع می‌داند و کشتار غیرنظامیان روش آمریکاست 🔺در این میان آن دلقک صهیونیست بین‌المللی دائم می‌گوید ما نمی‌گذاریم ایران به سلاح هسته‌ای دست یابد، در حالی که باید به او گفت اگر جمهوری اسلامی تصمیم به دستیابی به سلاح هسته‌ای داشت، او و بزرگ‌تر از او هم نمی‌توانستند مانع شوند. 🔺آنچه مانع جمهوری اسلامی برای ساخت سلاح هسته‌ای است، فکر و مبانی اسلامی است که ساخت هر سلاحی اعم از هسته‌ای یا شیمیایی را که موجب کشتار مردم عادی می‌شود، ممنوع می‌داند. 🔺کشتار غیرنظامیان و مردم بی‌گناه روش آمریکایی‌ها و غربی‌ها است و جمهوری اسلامی این روش را قبول ندارد و بر همین اساس به سلاح هسته‌ای فکر هم نمی‌کند. ۹۹/۱۲/۴ 🌸 ☘ •┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈• 🌹@Modafeonrohzeynab🌹 •┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
هدایت شده از  ﴿ حسینیهــ دل ﴾
موفقیت از آن کسانی است که امروز به خودشون سختی میدن😣 و پای هدف و آرزو هاشون سخت تلاش میکنند.🌺 ══ @hoseynie_del ══ ╚══๑•┈•✾✨✾•┈•๑══╝
هدایت شده از  ﴿ حسینیهــ دل ﴾
══ @hoseynie_del ══ ╚══๑•┈•✾✨✾•┈•๑══╝
🌹 🌸🌹 🌹🌸🌹 🌸🌹🌸🌹 🌹🌸🌹🌸🌹 🥀 ✨ گاهی عمق شک ... به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ... تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ... به حدی که گاهی حس می کردم ... االن ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ... اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ... حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم .. آخرین روز رمضان هم تمام شد ... و صبر اندک من به آخر رسیده بود ... شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ... از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ... گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ... و امشب، از اون شب ها بود ... اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ... 10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد ... و من همچنان غرق فکر ... شک ... و چراهای مختلف ... که یهو به خودم اومدم ... - مگه تو کی هستی که منتظر جواب خدایی؟ ... مگه چقدر بندگی خدا رو کردی که طلبکار شدی؟ ... پیغمبر خدا ... دائم العبادت بود ... با اون شان و مرتبه بزرگ ... بعد از اون همه سختی و تالش و امتحان ... حبیب اهلل شد ... با عصبانیت از دست خودم از جا بلند شدم ... رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... نمازم که تموم شد آفتاب طلوع کرده بود ... خیلی از خودم خجالت می کشیدم ... من با این کوچیکی ... نیاز ... حقارت ... در برابر عظمت و بزرگی خدا قد علم کرده بودم ... رفتم سجده ... با کلمات خود قرآن ... - خدایا ... این بنده یاغی و طغیان گرت رو ببخش ... این بنده ناسپاست رو ... پدرم بر عکس همیشه که روزهای تعطیل ... حاضر نبود از جاش تکان بخوره ... عید فطر حاضر شد ما رو ببره سر مزار پدربزرگ ... توی راه هم یه جعبه شیرینی گرفتیم ... شیرینی به دست ... بین مزار شهدا می چرخیدم ... و شیرینی تعارف می کردم که ... چشمم گره خورد به عکسش ... نگاهش خیلی زنده بود ... کنار عکس نوشته بودن ... من طلبنی وجدنی ... و من وجدنی عرفنی ... و من عرفنی ... هر کس که مرا طلب کند می یابد ... هر کس که مرا یافت می شناسد ... هر کس که مرا شناخت ... دوستم می دارد.. هر کس که دوستم داشت عاشقم می شود ... هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم ... و هر کس که عاشقش شوم ... او را می کشم ... و هر کس که او را بکشم ... خون بهایش بر من واجب است ... و من ... خود ... خون بهای او هستم ... دارد.... 🌹@Modafeonrohzeynab 🌹
🌹 🌸🌹 🌹🌸🌹 🌸🌹🌸🌹 🌹🌸🌹🌸🌹 🥀 ✨ ایستاده بودم ... و محو اون حدیث قدسی ... چند بار خوندمش ... تا حفظ شدم ... عربی و فارسیش رو ... دونه های درشت اشک ... از چشمم سرازیر شده بود ... - چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران ... خدا جوابت رو داد... این جواب خدا بود ... جعبه رو گذاشتم زمین ... نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم ... حالم که بهتر شد از جا بلند شدم ... و سنگ مزار شهید رو بوسیدم ... - ممنونم که واسطه جواب خدا شدی ... اشک هام رو پاک کردم ... می خواستم مثل شهدا بشم ... می خواستم رفیق خدا بشم ... و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد ... همون جا ... روی خاک ... کنار مزار شهید ... دو رکعت نماز شکر خوندم ... وقتی برگشتم ... پدرم با عصبانیت زد توی سرم ... - کدوم گوری بودی االغ؟ ... اولین بار بود که اصال ناراحت نشدم ... دلم می خواست بهش بگم ... وسط بهشت ... اما فقط لبخند زدم ... - ببخشید نگران شدید ... این بار زد توی گوشم ... - گمشو بشین توی ماشین ... عوض گریه و عذرخواهی می خنده ... مادرم با ناراحتی رو کرد بهش ... - حمید روز عیده ... روز عیدمون رو خراب نکن ... حداقل جلوی مردم نزنش ... و پدرم عین همیشه ... شروع کرد به غرغر کردن ... کلید رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم ... گوشم سرخ شده بود و می سوخت ... اما دلم شاد بود ... از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم ... و آروم زیر لب گفتم ... - تو امتحان خدایی ... و من خریدار محبت خدا ... هزار بارم بزنی ... باز به صورتت لبخند میزنم ... دارد..... 🌹@Modafeonrohzeynab 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا