eitaa logo
🇵🇸🥀مدیران طرح ثامن 🥀🇵🇸
110 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
4هزار ویدیو
218 فایل
/اطلاع رسانی ✔ +محتوا بصیرتی /🎤🕪 ارتباط با مدیر کانال @I_Moazeni
مشاهده در ایتا
دانلود
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 اخراج خبرنگاران اینترنشنال از سازمان ملل بعد از اخراج تروریست-خبرنگاران شبکه اینترنشنال از جام جهانی قطر حالا سازمان ملل هم اعلام کرده تمایلی به حضور این افراد در جلساتش ندارد. قسمتی از گزارش اینترنشنال درباره اخراج خبرنگار خود از جلسه حقوق بشری سازمان ملل وقتی ایران ماه قبل بی‌بی‌سی و اینترنشنال رو تحریم کرد یه عده خندیدن، وقتی دو هفته قبل وزارت اطلاعات اینترنشنال رو سازمان تروریستی معرفی کرد، بازم یه عده مسخره کردن، حالا میبینید تاثیرش رو تو کل دنیا؟ حالا مونده....
⭕️ شعار هفته بسیج اعلام شد؛ «بسیج خدمتگزار ملت ایران»‌‏ 🔸سردار غلامرضا سلیمانی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین: 🔹هفته بسیج فرصتی است تا خدمات بسیج توسعه پیدا کرده و به موارد جدیدی از خدمت‌رسانی به ملت ایران و توسعه جهاد خدمت، پرداخته شود. 🔹در هفته بسیج شاهد رزمایش‌های گسترده‌ای در تمامی استان‌های کشور خواهیم بود و رزمایش گروه‌های جهادی با حضور بیش از ۴۲ هزار گروه جهادی و بیش از ۹۰۰ هزار نفر در استان‌های مختلف در این رزمایش شرکت خواهند کرد. 🔹هفته بسیج فرصتی است که ما از طریق رسانه‌ها هم خدمات بسیج و هم ظرفیت‌های تشکیلات مردم پایه بسیج را به نمایش گذاشته و توسعه دهیم. 🎴
1.05M
✅ با اعضاء خانواده که متاثر از فضای روانی اغتشاشات، نگاه تحلیلی و یا رفتارشان دچار تغییرات محسوس شده است چگونه رفتار کنیم؟؟ 🔻 طرد کردن؟! 🔻 تقابل؟! 🔻 سکوت؟! 🔻 نصیحت؟! 🔻 محبت مضاعف؟! 🔻 یا زنگ بزنیم سربازان گمنام امام زمان عج بیان ببرنش؟! 🎙 سید احمد رضوی 🔰 صراط؛ مروج گفتمان اصیل انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکنجه گر1در حالی که داشت چاقوی بزرگی را با چاقو تیزکن برقی تیزتر میکرد و صدای بدی در فضا پیچیده شده بود گفت: ولی آدم عادی از اون منطقه رد نمیشه. اگرم رد بشه، ینی دارن ردش میکنن. وقتی هم ردش میکنن ینی داستان بوداره. دهاتی ها و راه بلدها از این مسیر، کسی رو رد نمیکنن. شکنجه گر سوم که کنار ایستاده بود دهن باز کرد و گفت: حالا اینا به کنار. وقتی که لاشه چیزایی که آتیش زده پیدا کنیم و وسط اون لاشه ها گوشی همراه ساده باشه، ینی داره ما رو بازی میده حرومزاده! راست میگفت. چون وقتی بابک بی هوش شده بود و انداختنش بالا و داشتن میبردنش، دو تا گروه سه نفره با سگ های خاص و وحشی در حال پرسه زدن بودند که یکی از گروه ها به لاشه چیزهایی برخورد میکنه که سوزونده شده بود. همشو با احتیاط برداشتند و در یک کیسه متوسط جا دادن و با خودشون بردند. شکنجه گر2 به بابک گفت: یا حرفه ای هستی و داری ادای اُسکلا رو درمیاری و فکر اینجاشو نمیکردی! یا خیلی احمقی و نمیدونی تو چه بلایی افتادی! شکنجه گر1 که دیگه چاقوش تیز شده بود و داشت روی ناخن خودش امتحانش میکرد گفت: منتظر بودی کی بیاد سراغت؟ که اینقدر خیالت راحت بوده که راهتو درست اومدی و گوشیتم سوزوندی و نشستی روبروی تپه دَکَل؟! هان؟ بابک که دید واقعا تو دردسر افتاده وحشتش بیشتر شد و گفت: من ... من توضیح میدم. به جان مادرم توضیح میدم. به قرآن مجید دروغ نمیگم ... آقا یه لحظه ... شکنجه گر3 فورا کابل ضخیمی را ازبین چند تا کابلی که اونجا بود انتخاب کرد و قبل از اینکه دستِ شکنجه گر اول به بابک برسه، پوتینشو گذاشت رو سرِ بابک و با خشم و فریاد گفت: خفه شو! همه چی واضحه. چیو میخوای توضیح بدی؟ اینو گفت و شروع کرد با کابل به سینه و شکم و پهلوهای بابک زد. بابک حتی فرصت نمیکرد خودشو بکشه کنار و خودشو جمع کنه تا کمتر درد بکشه. از بس ناکس تند تند و پروانه ای میزد. بیچاره رو سیاه و کبود کرد. وقتی خیلی ضربه تند و تیز به سینه و پهلوها بخوره، دیگه نفس آدم کم کم قطع میشه و چهره و صورتش هم کبود میشه و آدم به هر جوونی و ورزشکاری باشه، به مرز خفگی میرسه... ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت دوم»» روستای مرزی - پشت بامِ منزل کاک رسول نیمه های شب بود. کاک رسول که مردی پنجاه و پنج ساله و جا افتاده با سیبیلی بزرگ و چهار شانه و ستبر بود، از پله های کنار حیاط خونش بالا رفت و به پشت بام رسید. دسته کلیدش را درآورد و کلیدی را انتخاب کرد. اندکی با احتیاط، در حالی که پشت سرش را میپایید، در را باز کرد و وارد پشت بام شد. چند قدمی راه رفت و این طرف و اون طرف را با احتیاط نگاه کرد. وقتی خیالش راحت شد، با دهانش صدایی شبیه صدای سوت درآورد. چند لحظه بعد، سر و کله دو نفر با سر و روی پوشیده از پشت بام یکی از منازل مجاور پیدا شد که با یکی دو حرکت، روی پشت بام کاک رسول پریدند. صورت پوشیده اول فورا گفت: سلام کاک رسول. کاک رسول گفت: سلام. تو مهدی نیستی! صورت پوشیده دوم گفت: سلام کاک. مهدی منم. این رفیقمه. کاک رسول گفت: خیلی لفظ قلم سلام کرد. اما الان که صدای خودت شُنفتم فهمیدم تو خودِ مهدی هستی. صورت پوشیده1 گفت: ببخشید صورتم پوشیده است. قصد جسارت ندارم. کاک رسول جواب داد: اگه پوشیده نبود شک میکردم. راستی خوب شد دیگه پیام نمیدین. دفعه قبل هم داشت دردسر میشد. هر کاری دارین فقط حضوری.کارتو بگو! مهدی گفت: یکی از کفترای ما نیست. تازه پَر هست و احتمالا گیر افتاده. تو برنامه نبود اینجوری زود بد بیاره. کاک رسول پرسید: کجاست؟ جاش مشخصه؟ اونا خبر نداشتند که در اون لحظه، بابک بی جون و بی حال، کف اتاق شکنجه افتاده. دستاشو از پشت سر بسته بودند. اطرافش خون زیادی ریخته شده بود و شلاق و چوب و میلگرد و سرنگ و ... دور و برش افتاده و صحنه وحشتناکی به وجود آورده بود. صورت پوشیده1 به کاک رسول گفت: همین دیگه! جاشو نمیدونیم که مزاحم تو شدیم. مهدی گفت: کاک رسول خیلی وقت نداریم. بالاخره امشب یا قصد جونش میکنن یا نگهش نمیدارن و فردا صبح میفرستنش یه جای دیگه و دسترسی ما بهش سخت تر میشه. کاک رسول: اگه جنازش پیدا کردیم چی؟ به دردتون میخوره؟ صورت پوشیده1: گفتن باید زنده بمونه. درباره مُردش حرفی نزدن. مهدی گفت: پُشتِشَن. باید زنده بمونه. کاک رسول: خب حالا اگه به تورمون خورد کجا تحویلش بدیم؟ مهدی گفت: هیچی. ردش کنین بره. بقیش با خودش. اونا خدافظی کردند و رفتند و کاک رسول با احتیاط به اتاقش برگشت. چراغا خاموش بود و توی تاریکی داشت با گوشی همراهش کار میکرد. همین طور که وارد یه گروه تلگرامی شد و شروع به چت کردن کرد. کاک رسول: کوتر(کبوتر در زبان کردی) رفیق ما خونه شما نپریده؟ اکانت1: سلام کاک. جَلد بوده؟ کاک رسول: سلام. اره. اکانت2: سلام کاک. ما ندیدیم. اکانت3: سلام کاک. ما ندیدم. اکانت4: سلام. ما هم ندیدیم. اکانت5: سلام. ندیدیم. اکانت6: ندیدیم. کاک رسول: سالوادور کجاست؟ سالوادور: سلام کاک. زیر سایه ات. 🔸🔹🔸🔹 محمد نشسته بود روی صندلیش و با دقت داشت به صفحه کامپیوترش نگاه میکرد. گوشی را برداشت. محمد: مجید همه دیتاهای اون طرفو بفرست روی صفحه خودم. مجید: چشم. داشتم چک میکردم. محمد: خوبه. به چیزی هم رسیدی؟ مجید: طرف خودمون نه. تحلیل دیتای خونه همسایه هم زمان میبره. ولی بچه ها مشغولن. محمد: سعید رفته یا هست؟ مجید: مادرش ناخوشه و سعید مجبور بود امشب بیمارستان بالا سرش باشه. محمد: همشو بفرست رو سیستم خودم. مجید: چشم. اما زیاده. بگم بچه های فنی نیروی بیشتری بذارن؟ محمد: نگفتی تا الان؟ مجید: نه هنوز. منتظر دستور شما بودم. 🔸🔹🔸🔹 کاک رسول فورا از گروه خارج شد و وارد صفحه شخصی سالوادور شد. کاک رسول: زیر سایه ام؟ سالوادور: بله کاک. کاک رسول: نزدیکه؟ سالوادور: دور نیست. کاک رسول: دیدیش؟ سالوادور: خودم نه. کاک رسول: چیزی هم گفته؟ سالوادور: نمیدونم. نشنیدم. کاک رسول: نگفتن اسمش چیه؟ سالوادور: چرا. بابک! 🔸🔹🔸🔹 این طرف همه سرگرم کار خودشون بودند. مجید سرش تو مانیوتور روبروش بود که یهو گوشیشو برداشت و ارتباط گرفت. محمد: چی شد؟ مجید: قربان آماده است. لطفا همین حالا تشریف بیارین. محمد پاشد رفت اتاق کنترل. تا وارد شد همه جلوش بلند شدند. دستور داد راحت باشن و به کارشون برسن. محمد: مجید چه خبر؟ مجید: آقا پیام جدید داریم. رییس: کدنویسی شده؟ مجید: آره. از طرف مهدیه. محمد: بفرستش رو مانیتور 1 مجید پیام را فرستاد روی مانیتور 1. نوشته بود: هست ولی خسته است. محمد نفس عمیقی کشید و اخماش باز شد و روی صندلیش لم داد و گفت: خب خدا را شکر. حیف بود. نباید اینجوری تموم میشد. مجبور شدیم اینجوری بفرستیمش. وگرنه انتخاب من اینجوری نبود. مجید براش بنویس ردش کنن. مجید شروع به کدنویسی کرد و بعدش هم اینتر زد. 🔸🔹🔸🔹
چند لحظه بعد، بغل اتاق شکنجه ای که بابک توش بود، چهره ای که تو تاریکی معلوم نبود کی هست، نتِ گوشیشو روشن کرد و وارد تلگرام شد. سراغ پیامهای شخصی رفت و از بین همه اش، صفحه شخصی سالوادور را باز کرد. سالوادور: گفتی اسمش چیه؟ نوشت: گفت اسمم بابک هست. استعلام کردیم و دیدیم واقعا بابکه. سالوادور پرسید: زنده است؟ نوشت: آره فکر کنم. سالوادور: میخوانِش. نوشت: سخته! سالوادور: میدونم. نوشت: میان دنبالش؟ سالوادور: معلومه که نه! نوشت: باشه. ببینم حالا. سالوادور: ردش کن. نوشت: من مشکلی ندارم اما این نمیتونه. جون نداره. سالوادور: ردیفش کن. نوشت: کدوم وَر؟ سالوادور: سمت خودمون. نوشت: اوکی. نیمه های شب، در اتاق شکنجه باز شد. صدای پارس سگ ها از دور و بر میومد. دو تا پا از تاریکی ها در حال عبور بود و به طرف بدن بی هوش بابک رفت. خیلی با احتیاط مسیر را طی کرد. تا رسید به بدن بابک. خم شد و نشست بالای سر بابک. از اندک نوری که اونجا بود، نمیشد تشخیص داد چه کسی هست که نشسته بالا سر بابک و داره با چاقوی ضامن دارش، پاهاشو باز میکنه! بابک رو برگردوند و صورتشو گرفت کنار سینه اش. قمقمش درآورد و چند قطره آب ریخت تو دهن و گلوی خشک بابک. دستمالش درآورد و صورت بابک رو یه کم تمیز کرد. هنوز صورت بابک طبیعی نبود و اثر خون و زخم، بیشتر از این حرفا وجود داشت. بعد از چند لحظه بابک رو بلند کرد و در حالی که رو دستش بی هوش بود، با احتیاط و قدم قدم از اونجا خارج شد. مرد داشت تو تاریکی و با چراغ خاموش رانندگی میکرد ولی از بابک روی صندلی های ماشینش خبری نبود! گوشیش رو درآورد و متن پیامکی را نوشت و برای کسی فرستاد که به جای اسمش، سه تا نقطه ذخیره کرده بود. متن پیامک این بود: جونوری که امروز با کابل افتادم به جونش به صبح نکشید و تموم کرد. میترسم اگه جنازه اش اینجا باشه، دردسر بشه. اینو نوشت و گوشیشو گذاشت روی صندلی بغلیش. بعد از چند دقیقه صدای پیامک اومد. برداشت و بازش کرد و دید نوشته: به درک! دفنش کن و خلاص. مرد که همون شکنجه گر3 بود، لبخندی زد و سیگاری از جیبش درآورد و روشنش کرد و یه آهنگ بی کلام گذاشت و به مسیرش ادامه داد. ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
recording-20221116-143105.mp3
2.25M
✅ روش درست برخورد مربیان و معلمان با دانش آموزانی که توهم ضدانقلاب رو پذیرفتند! حاج آقا حسینی
📊روزشمار هفته بسیج 🔹روزشمارهفته بسیج و برنامه های محوری بسیجیان سراسر کشور در این هفته توسط رئیس سازمان بسیج مستضعفین اعلام شد. 🗓یکشنبه ۲۹ آبان: بسیج سازندگی و پیشرفت 🗓دوشنبه ۳۰ آبان: بسیج مسجد محوری و جامعه اسلامی 🗓سه شنبه ۱ آذر: بسیج، نوآوری و جهاد علمی 🗓چهارشنبه ۲ آذر: بسیج، مردم سالاری، ایران قوی و مستقل 🗓پنجشنبه ۳ آذر: بسیج مظهر جهاد وشهادت 🗓جمعه ۴ آذر: بسیج، ایمان و تربیت اسلامی 🗓شنبه ۵ آذر: بسیج، مقاومت و اقتدار ملی
🇮🇷 📝 | اقلام ممنوعه جام جهانی 😂 🍃🌹🍃 | |
اطلاعیه سپاه خوزستان در مورد حمله تروریستی ایذه اطلاعیه سپاه ولی عصر (عج) خوزستان: 🔹گروهی مسلح که سوار بر دو موتور سیکلت بودند با سو استفاده از التهاب ایجاد شده در شهرستان ایذه با اسلحه‌های کلاشینکف به سمت مردم و پلیس تیراندازی کردند و آنها را به رگبار بستند در این بین پنج تن شهید و ۱۰ نفر زخمی شدند. 🔹سپاه ولی عصر (عج) خوزستان ضمن تبریک و تسلیت شهادت جمعی از هموطنان در حادثه تروریستی شهرستان ایذه به حضرت بقیه الله و نایب بر حقش امام خامنه‌ای و عموم مردم شهیدپرور خوزستان به ویژه خانواده مکرم آن عزیزان از خداوند متعال علو درجات برای روح آن شهدا بزرگوار و صبر جمیل برای بازماندگان مسئلت دارد. 🔹امت شهیدپرور حزب الله به ویژه مردم فهیم و قدرشناس خوزستان و شهرستان ایذه با حضور گسترده و پر شور خود در آئین تشییع پیکرهای منور و مطهر شهدای این حادثه تروریستی بار دیگر عزم راستین و اراده فولادین خود در دفاع از آرمان‌های بلند انقلاب اسلامی و شهیدان گرانقدر آن را به نمایش خواهند گذارد.
🔴 اطلاعیه روابط عمومی سپاه پاسداران درباره حادثه تروریستی اصفهان در این اطلاعیه آمده است: 🔸ساعتی پیش در این عملیات تروریستی دو نفر از نیروهای بسیج توسط اغتشاشگران با سلاح گرم به شهادت رسیدند و ۸ نفر مجروح شدند که از این تعداد هفت نفر از نیروهای فراجا و یک نفر از نیروهای بسیجی بودند. 🔸شهید محمد حسین کریمی  ۳۰ و شهید محسن حمیدی ۵۴ سال سن داشتند. 🔹 امشب شش نفر با سه دستگاه موتور سیکلت با حمله به حوزه مقاومت بسیج ۱۰ امام علی النقی علیه السلام خانه اصفهان، نیروهای مستقر در آن مکان را به رگبار بستند و متواری شدند. | | 🆔http://rubika.ir/meyar_pb 🆔http://eitaa.com/meyarpb