#قصه_دلبری
#قسمت_سی_و_دوم
فردای روز پاتختی چند تا از رفقایش را دعوت کرد خانه .بیشتر از پنج شش نفر نبودند. مراسم گرفتیم .یکیشان طلبه بود که سخنرانی کرد و بقیه مداحی کردند. زیارت عاشورا و حدیث کسا هم خواندن .این تنها مجلسی بود که توانستیم در خانه برگزار کنیم. چون هنوز در آشپزی را نیفتاده بودم رفت و از بیرون پیتزا خرید برای شام. البته زیاد هیئت دو نفری داشتیم برایم سخنرانی میکرد و چاشنی اش چند خط روضه هم میخواندیم. بعد چای یا نسکافه یا بستنی میخوردیم.میگفت این خوردنیها الان مال هیئته .هر وقت چای می آوردم میگفت:« بیا چند خط روضه بخوانیم تا چای روضه خورده باشیم ».زیارت عاشورا می خوانیم و تفسیر می کردیم .اصرار نداشتیم زیارت جامعه کبیره را تا آخر بخوانیم یکی دو صفحه را با معنی میخواندیم و چون به زبان عربی مسلط بود برایم ترجمه می کرد و توضیح میداد. کلا آدم بخوری بود .موقع رفتن به هیأت یک خوراکی می خوردیم و موقع برگشتن هم اب میوه ،بستنی یا غذا میخوردیم. پیاده می رفتیم گلزار شهدای یزد در مسیر رفت و برگشت دهانمان می جنبید. همیشه دنبال این بود که رستوران ،غذای بیرون بهش می چسبید .من که اصلا اهل خوردن نبودم ولی بعد از ازدواج مبتلایم کرد. عاشق قیمه بود و از خوردن آن لذت می برد. جنس علاقه اش با بقیه خوراکی ها فرق داشت .چون قیمه،یاد امام حسین علیه السلام و ههیأت را به یادش می انداخت ،کیف میکرد. هیات که می رفتیم اگر پذیرایی یا نظری میدادند به عنوان تبرک برایم می آورد. خودم قسمت خانم ها می گرفتم ولی باز دوست داشت برایم بگیرد. بعد از هیئت رایت العباس با لیوان چای روی سکوی وسط خیابان منتظرم می ایستاد. وقتی چای و قند را به من تعارف می کرد، حتی بچه مذهبیها هم نگاه میکردند. چند دفعه دیدم خانمهای مسن تر تشویقش کردند و بعضی هایشان به شوهرشان می گفتند:« حاج آقا یاد بگیر از تو کوچیکتره» خیلی بدش می آمد از زن و مرد های که در خیابان دست در دست هم راه میروند گفت:« مگه اینا خونه زندگی ندارم »ولی باز ابراز محبت های اینچنینی می کرد و نظر بقیه هم برایش مهم نبود .می گفت دیگران باید این کار را یاد بگیرن.معتقد بود که با خط کش اسلام کارکن. پدرم میگفت« این دختر قبل از ازدواج خیلی چموش بود .ما میگفتیم شوهرش ادبش میکنه ولی شما که بعدتر آن را لوس کردی.» بدشانسی آورده بود .با همه بخوری اش گیر زنی افتاده بود که آشپزی بلد نبود. خودش ماهر بود. کمی از خودش یاد گرفتم کمی هم از مادرم. اب گوشت ، مرغ و ماکارونی اش حرف نداشت، اما عدسی را چون در زمان دانشجویی برای هیئت زیاد پخته بود از خانم ها خوشمزه تر می پخت .املتش شبیه املت نبود. نمیدانم چطور همه را میکس میکرد که همه چیز را داخلش پیدا می شد .یادم نمیرود برای اولین بار عدس پلو پختم. نمیدانستم آب عدس را دیگر نماید بریزم داخل برنج. برنج آب داشت آب عدس هم بهش اضافه کردم. شفته پلو شد. وقتی گذاشتم وسط خندید و گفت« فقط شمع کم داره که بجای کیک تولد بخوریم» اصلاً قاشق فرو نمی رفت داخلش.رفت و آن را بر روی زمین ریخت که پرنده ها بخورد و رفت پیتزا خرید.
ادامه دارد...
@MohammadHossein_MohammadKhani
سلام دوستان😊
این پارت تقدیم نگاهتون
شرمنده نتونستم بیشتر بنویسم 😢
ان شاءالله فردا جبران میکنم
التماس دعا😊
#تلنگر..🥀
گر طالب شهادتی بدان
نماز خوبه اول وقت باشه
وگرنه همه بلدن..
اول غذا بخورن..
اول یه دل سیر چت کنند..
اول بخوابند..
خلاصه اول همه کاراشون رو انجام میدن
بعد نماز بخونن..
کسی که دنباله شهادته
باید از تموم تعلقات دنیا دست بکشه🖐🏻!
مواظب باشیمـ
°•○°•○°•○°•○
🌹یازهرا🌹
#شهید محمد حسین محمد خانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
#تلنگرانه📛
اولين عملی که باعث خوب شدن کار و بار انسان میشود راضی نگه داشتن پدر و مادر است. دومين عمل نماز اول وقت است. نماز اول وقت در اين که کارتان خوب شود مؤثّر است.
کساني که به هر دری میزنند، ولی کارشان درست نمیشود برای اين است که نماز اول وقت نمیخوانند. جوانها به شما توصيه میکنم اگر میخواهيد هم دنيا داشته باشيد و هم آخرت، نماز اول وقت بخوانيد.
[آیتالله مجتهدی تهرانی]
#گوشه_نشین
یا زهرا🥀
#شهید محمد حسین محمد خانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
خـــداے مهربانم یعنی ما کــربلایی هــستیم و نمیـدونــیم 😔💔
الـلهم توفیــق زیــارت الحــسیـــن💗
یازهرا🥀
#شهید محمد حسین محمد خانی