■[ #رنگچادࢪم 🖤🔗 ]■
□وقتےمشڪےمد باشھ:خوبھ! 🐚🌊
□وقتےࢪنگعشقھ:خوبھ! 🌚🥀
□وقتےࢪنگڪتو شلواࢪ باشھ:باڪلاسھ!💨 🚜
□وقتےلباسهاےشبتومهمونےهامشڪےباشھباکلاسھ! 🌧🔗
□اما؛وقتیࢪنگچادࢪمنمشڪےشد، 🖤✨
افسࢪدگےمےآوࢪد! 🙊💔
□دنبالحدیثوࢪوایتمےگࢪدندڪھࢪنگمشڪےمڪࢪوهھ! 🍇🌱
□چࢪاحجابࢪامساوےباافسࢪدگےمےدانید؟!!! 🍂🥀
□دوستداࢪمچادࢪمدشود...💞👑
□مشڪےࢪنگعشقباشد؛🖤🔗
عشقبھخدا ..:)🌿✨
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
#شهــادتـــــ🕊 ...
بالاترین درجهای است ڪہ
یک انسان میتواند به آن برسد
و با #خونش پیامی میدهد
به بازمانـدگان راهش ...
#التماس_دعای_شهـــــادت ❤️
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌹یازهرا🌹
•••♡☆♡•••
@MohammadHossein_MohammadKhani
•••♡☆♡•••
#دمیباشھدا🕊
«شھیدمحمدحسینمحمدخانی»
پس از شھادتش ، #حاجقاسم دربارهۍ #محمد حسین ( شھید محمد خانی) گفتند:
«من "همت" خودم را با اینشھید در منطقه پیدا کردم.»
+این سخن حاج قاسم منو یاد این جمله انداخت که:
«هرچیز کھ در جستن آنی، آنی :)»
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
4_5949371711823555328.mp3
4.66M
دلتنگای کربلا گوش بدین...💔
🎤#رضا_نریمانی
#احساسی
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@MohammadHossein_MohammadKhani
سالروز شهادت
شهید حسین رضایی
یک ماه قبل از آخرین ماموریتش، قرار بود به منزل پدرم برویم. وسط راه ماشین خراب شد، ما را گذاشت در اتوبوس و خودش رفت دنبال کارهای ماشین. بعد از یک هفته آمد دنبالم و به تهران رفتیم. مدام توی فکر بود و حرفی نمی زد، چایی و میوه برایش آوردم، نخورد و در سکوت به سر می برد.
تا اینکه گفت: خانم من میترسم یک حرفی بزنم و شما به من بدبین شوید. ادامه داد: این مرتبه که می خواستم به خانه بیایم. مثل همیشه می خواستم چند نفری را سوار کنم تا تنها نباشم. یک آقایی ایستاده بود. برایش چراغ زدم تا بیاید سوار شود، اما وقتی من ماشین را نگه داشتم یک خانم آمد سوار شد و اتفاقا جلو هم سوار شد و من خجالت کشیدم بگویم که عقب بشین و یا اصلا سوار نشو، من هم مدام چراغ می زدم تا کسانی دیگر را هم سوار کنم. آن خانم گفت: چرا اینقدر چراغ میزنی تا کسی دیگر را سوار کنی، من خودم پول همه کسانی را که می خواهی سوار کنی را میدهم. من بی توجه به حرف آن خانم چراغ میزدم و تند میرفتم. تا اینکه خانم سر صحبت را باز کرد و بعد از چند دقیقه ای از من یک درخواست نامشروع داشت. تازه آنجا بود که متوجه شدم آن زن با یک فکر و هدف خبیثانه ای سوار ماشین من شده است. خواستم از ماشین پیاده اش کنم، ولی پیاده نشد. تا اینکه تهدید کردم اگر پیاده نشوی به اولین پلیس راه که رسیدیم تو را تحویل می دهم. تا این حرف را زدم ترسید و از ماشین پیاده شد. حس سبک شدن داشتم. بعد از اینکه این قضیه را برای من تعریف کرد، مدام با خودش صحبت می کرد، می گفت: اگر به گناه می افتادم جواب دوستان شهیدم را چه می دادم، جواب تو را چه می دادم، فردا
سالروز شهادت
شهید حسین رضایی
یک ماه قبل از آخرین ماموریتش، قرار بود به منزل پدرم برویم. وسط راه ماشین خراب شد، ما را گذاشت در اتوبوس و خودش رفت دنبال کارهای ماشین. بعد از یک هفته آمد دنبالم و به تهران رفتیم. مدام توی فکر بود و حرفی نمی زد، چایی و میوه برایش آوردم، نخورد و در سکوت به سر می برد.
تا اینکه گفت: خانم من میترسم یک حرفی بزنم و شما به من بدبین شوید. ادامه داد: این مرتبه که می خواستم به خانه بیایم. مثل همیشه می خواستم چند نفری را سوار کنم تا تنها نباشم. یک آقایی ایستاده بود. برایش چراغ زدم تا بیاید سوار شود، اما وقتی من ماشین را نگه داشتم یک خانم آمد سوار شد و اتفاقا جلو هم سوار شد و من خجالت کشیدم بگویم که عقب بشین و یا اصلا سوار نشو، من هم مدام چراغ می زدم تا کسانی دیگر را هم سوار کنم. آن خانم گفت: چرا اینقدر چراغ میزنی تا کسی دیگر را سوار کنی، من خودم پول همه کسانی را که می خواهی سوار کنی را میدهم. من بی توجه به حرف آن خانم چراغ میزدم و تند میرفتم. تا اینکه خانم سر صحبت را باز کرد و بعد از چند دقیقه ای از من یک درخواست نامشروع داشت. تازه آنجا بود که متوجه شدم آن زن با یک فکر و هدف خبیثانه ای سوار ماشین من شده است. خواستم از ماشین پیاده اش کنم، ولی پیاده نشد. تا اینکه تهدید کردم اگر پیاده نشوی به اولین پلیس راه که رسیدیم تو را تحویل می دهم. تا این حرف را زدم ترسید و از ماشین پیاده شد. حس سبک شدن داشتم. بعد از اینکه این قضیه را برای من تعریف کرد، مدام با خودش صحبت می کرد، می گفت: اگر به گناه می افتادم جواب دوستان شهیدم را چه می دادم، جواب تو را چه می دادم، فردای قیامت چه کار می کردم. و شاید مزد شهادت به خاطر فرار از گناه بود که خداوند به حسین من داد.
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
#دلنوشته💔
☝️🏻میگنچرامیخواهیشهــیدشی؟!
میگمدیدیدوقتـییھمعلّمودوستداری
خودتومیڪشـیتوڪلاسشنمره²⁰بگیری
ولبخندرضایتشدلتوآبڪــنھ ؟!
منمدلمبرالبخندخدامتـنگشده(:"
مـیخامشاگرداولڪلاسششم🖤
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
🍃🕊
لحظه ای با #شــهدا
خیلی سخته اون لحظات !
که آدم می خواد شهید بشه
خدا ازش می پرسه ببرمت یا نبرمت ؟🤔
کنده میشی از دنیا ❤):
اون وقته که مثل فیلم تمام لحظات شیرین زندگی جلوی چشمات رد میشه☘
خوش به حال شهــــدا 😔
🍃🕊
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
25.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #خیمه_روایت
#ویژه
🕘 دقایقی با عمار
🎙روایت شهید محمدخانی از زبان دوستان و خدام هیئت علمدار حسین دارالعباده یزد
🔹بـه مـنـاسـبـت سـالگرد شـهـادت شـهـید مـحـمـدحـسـین مـحـمـدخـانـی (عـمـار)
🔅کاری از گروه هنری حاج عمار وابسته به هیئت علمدار حسین دارالعباده یزد
---:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:---
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#گروه_هنری_حاج_عمار
#شهیدان_زنده_اند
#حاج_عمار
#شهید
@MohammadHossein_MohammadKhani
#معرفی_شهید🦋
🌹نام شهید:محمد حسن (رسول) خلیلی
💐تاریخ تولد : ۱۳۶۵/۹/۲۰ تهران
🌺تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۸/۲۷ حلب
🌱نام پدر: رمضانعلی
🌸وضعیت تاهل : مجرد
🌻مزار شهید : بهشت زهرا (سلام الله علیها)
🥖شغل: دانشجوی رشته مدیریت
🏹تخصص:تخریب - تاکتیک - جنگ های نامنظم
🌻سمت:تخریبچی
📖کتاب شهید:رفیق؛مثل رسول
☀️ خصائص:بسیار خوش رو و شوخ طبع ، اهل تفریح و گردش خصوصا با دوستانش ، ورزشکار ، عاطفی ، دل رحم ، دلسوز دیگران و پیگیر برای حل مشکلاتشان ، بخشنده ، سر به زیر و با حیا ، با غیرت ، هیاتی ، مطیع رهبر ، نظامی متخصص و..
🔸علایق: کارهای هیجانی و پر استرس ، ورزش (جودو ، کاراته ، کوهنوردی و راپل) ، خوشنویسی ، نقاشی ، طراحی ، سفر ، زیارت اهل بیت علیهم السلام و شهدا ، خدمت به شهدا حتی با رنگ آمیزی قبورشان ، شرکت در مجالس اهل بیت (ع) و...
🌸فرازی از وصیت نامه:
من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم چه بسیار است. فقط می خواهد چشم بینا و گوش شنوا.
🌷شادی روح شهید صلوات
این پست ویژه کسانی هست که هنوز
#رفیق_ناب ندارن✨🌱
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani