eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
ســلام دوســتان🙈 دوتـا خــٺـݥ داریـم خــتم اول👇 خــتم قــرآن ڪـریݥ 💟 بــراے بــرادر شــهیدم😍 بہ من
رفـــقـــآ 🌺 خـــتم بــرا داداش رو بـیایــن زود تـر بــخونیم 😉☺️ وقــتـی نـداریـم به دوســتاݩ هــم بــگیــݩ نــگاهــ امــام زمــان نـذر زنـدگـیتـوݩ🙃😍💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️تصویر جالبی از عبور و مرور بدون تشریفات حاج قاسم سلیمانی در یکی از خیابانهای تهران 🆔@MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به من قول داده بود اگر موقع تحویل بچه نروم بیمارستان،درست و حسابی اجازه میدهد که بچه را ببینم،آنهم تنهایی. بعد از غسل و کفن چند لحظه باهم کنارش تنها نشستیم.خیلی بچه را بوسیدیم و با روضه حضرت علی اصغر با او وداع کردیم، با این روضه که امام مستأصل قنداقه را بردند پشت خیمه. میترسیدم بالای سر بچه جان بدهد.تازه می‌فهمیدم که چرا میگویند امام از دل رباب. سیع میکردم خیلی ناله و زجه نزنم.میدانستم اگر بیتابی مرا ببیند بیشتر به او سخت میگزرد،همه را میریختم در خودم. بردیمش قطعه نونهالان.خودض رفت پایین قبر.کفن بچه را سر دست گرفته بود و خیلی بیتابی میکرد.شروع کرد به روضه خواندن.همه به حال او و روضه هایش میسوختند.حاج آقا مهدوی نژاد وسط روضه خوانی اش دم گرفت تا فضا را دستش بگیرد.بچه را گذاشت داخل قبر اما بالا نمی‌آمد .کسی جرأت نداشت بهش بگوید با بالا.یکدفعه قاطی میکرد و داد میزد.پدرش رفت و گفت دیگه بسه.فایده نداشت.منم رفتم بهش التماس کردم ،صدقه سر روضه های امام حسین بود که زود به خود آمدیم.چیزی دیگر نمی‌توانست این موضوع را جمع کند. ادامه دارد...
از نظر جسمی خیلی ضعیف شده بودم.زیغد پیش می‌آمد که باید سرم میزدم.من را میبرد درمانگاه نزدیک خانمان.میگفتند فقط خانم ها می‌توانند همراه باشند،درمانگاه سپاه بود و زنانه مردانه جدا. راه نمی‌دادند بیاید داخل.کل کل میکرد داد و فریاد راه مینداخت.بهش می‌گفتم حالا تو بیای تو این سرم زودتر تموم میشه.میگفت نمیتونم یه ساعت بدون تو سر کنم. آنقدر با پرستار ها بحث کرده بود که هروقت می‌رفتیم آنجا اجازه میدادن بیاید داخل.هر روز صبح قبل از رفتن سر کار یک لیوان شربت عسل درست میکرد و می‌گذاشت کنار تخت و میرفت. برایم سوال بود که این آدم درمأموریت هایش چطور دوام می‌آورد از بس که بند من بود.درمهمانی ها که میرفتیم ،چون زنانه مردانه جدا بود،همش پیام میداد یا تک زنگ میزد.یا جایی مینشست که بتواند من را ببیند.با ایما و اشاره بهم می‌گفت که کجا بشینم و با کی دوست شوم. گاهی آنقدر تک زنگ و پیام هایش زیاد میشد که حاوی جمع خنده ام می گرفت. ادامه دارد... @MohammadHossein_MohammadKhani
✨✨✨✨ لپ تاپم رو روشن کردم و افتادم تو کوچه پس کوچه های اينترنت...😊 چند تا کوچه رو که دور زدم، يهو ديدم آژير آنتی ويروس به صدا دراومد ؛ فهميدم ويروس گرفته 😕 سريع ويروس رو از بين بردم تا به سيستمم، آسيبی نرسونه ... کارم که تموم شد به حال خودم خنديدم. "البته از اون خنده ها "خنده ی تلخ من از گريه غم انگيز تر است"!😔 با خودم گفتم: کاش اينقدر که هوای لپ تاپت رو داری، هوای خودتم داشتی😓 کاش وقتی گناه ميکردی و آژير دلت داد ميزد که: خطر.. خطر..!!😔 دلم به حال خودم سوخت...!!😓 تازه فهميدم خيلی وقته گناهها، آنتی ويروس دلم رو هم خفه کردند😔 اما خوش به حال اونايی که آنتی ويروس دلشون اورجيناله و هر روز با وصل شدن به آپديتش ميکنن ...🌹 خوش به حال اونايی که هر شب رفتاراشون رو مرور می کنن واگر گناهی ناخواسته وارد دلشون شده با آنتی ويروس نابودش ميکنن🚫 يه آنتی ويروس خريدم به نام " استغفار " از ته دل گفتم: "استغفرالله ربی و اتوب الیه...🤲 ✨✨✨✨ @MohammadHossein_MohammadKhani
🌼نشانه های حضرت مهدی (عج) ✍ حضرت امام سجاد (ع) فرمودند: 💫قائم ما دارای نشانه هایی از شش پیامبر است : 💐۱- نشانه ای از نوح ؛ 🌱۲- نشانه ای از ابراهیم ؛ 💐۳- نشانه ای از عیسی ؛ 🌱۴- نشانه ای از موسی ؛ 💐۵- نشانه ای از ایّوب ؛ 🌱۶- نشانه ای از محمد ؛ 🌸اما نشانه اش از نوح، طول عمر است. 🍃از ابراهیم، مخفی بودنِ محلّ ولادتش است. 🌸از موسی، ترس از دشمن و غیبت است که موسی از ترس فرعونیان از مصر به مدین رفت و مدتی مخفی بود. 🍃از عیسی، اختلاف رایِ مردم درباره اش و اعتزالِ او (تنهایی و خلوت نشینی) از مردم است. 🌸از ایّوب، پیروزی پس از مشکلات و گرفتاری است. 🍃و از محمد، قیام به شمشیر است. 🌸در برخی روایات، نشانه ای از حضرت یوسف ذکر شده و آن زندانی بودن است. 📚کتاب اعلام الوری، ص ۲۹۰ - محمد حسین- محمدخانی🌺 🌸یازهرا🌸 @MohammadHossein_MohammadKhani
໒🌙🌼°• هسٺێ‌ام‌ گࢪھ‌ خورده ‌بھ‌ هسٺِ‌شُما . .(:🌱 یَابݩ‌یآس... - محمدحسین- محمدخانی🌺 🌸یازهرا🌸 @MohammadHossein_MohammadKhani
نحوه آشنا شدن اعضا با داداش محمد حسین😍☺
نحوه آشنا شدن اعضامون با داداش محمد حسین😊☺
بمونید برامون❤😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و‌تو‌مے‌آیۍ🌿🌷 ‌شهیدان‌نیز‌مے‌آیند... و‌آوینۍ‌ روایت‌مۍ‌ڪند ‌فتح‌نہایۍ‌را...🌱 ☀️امام‌صادق‌؏‌: کسۍ‌ڪھ‌در‌انتظار‌امام‌ دوازدهمین‌خود‌به‌سر‌مۍ‌برد؛همانند‌کسۍ‌است‌کہ‌در‌رڪاب‌رسول‌خدا"ص"شمشیر‌ڪشیده و‌از‌آن‌حضرت‌دفا‌ع‌مۍ‌نماید. 💞💞 @MohammadHossein_MohammadKhani
💠 یادمان باشد بودن امـروزمن و تو ؛ بہ خاطر رفٺن دیروز "شهــــ⛳️ــــــداست" 🇮🇷 🌷پس بیائید با حرکت کردن در مسیرشان پیرو راهشان باشیم و دلشان را شـاد کنیم. 💞💞 🌺یازهرا🌺 @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نحوه آشنا شدن اعضامون😍😍😍
بمونید برامون❤
°•●(": ماهنرشهادت‌روهم ڪہ‌ندآشته‌باشیم.. هنرعمل‌بہ‌وصیت‌نامہ‌شهدا روُبایدداشتہ‌باشیم :)🔖 خَلاص!
ما به جز تو تمنایی نداریم.... 🌷 يازهرا 🌷 @MohammadHossein_MohammadKhani
🌺به وقت شهید شناسی😊😍
🌹🌹 ياد شهدا بايد هميشه در فضاى جامعه زنده باشد. 🌸مقام معظم رهبری🌸 نام و نام خانوادگی: هادی ذوالفقاری تولد: ۶۷/۱۱/۱۳ – تهران شهادت: ۹۳/۱۱/۲۶ – مکیشفیه سامراء محل خاکسپاری : نجف ، وادی السلام ، سمت هود و صالح بعد از سید علی قاضی مزار یادمان : گلزار شهدای تهران ، قطعه ی ۲۶ ، ردیف۱، شماره ۲۵ 🌺یازهرا🌺 @MohammadHossein_MohammadKhani
🌹 🌹 🌹 🌹 شکست های پی در پی، باعث شده بود که توان نظامی داعش کم شود. آنها در چنین مواقعی به سراغ نیروهای انتحاری رفته و یا اینکه خود را در میان زنان و کودکان مخفی می کنند. آن روز هم نیروهای مردمی، بلافاصله با خودروهای🚗 مختلف به سوی مناطق درگیری اعزام شده و با پشتیبانی سلاح های سنگین مشغول پیشروی و پاکسازی مناطق مختلف بودند. نزدیک ظهر روز یکشنبه 26 بهمن 1393 بود که به همراه دیگر دوستان و فرماندهان عملیاتی، پس از ساعتی🕑 جنگ و گریز، به روستای مکیشفیه در بیست کیلومتری سامراء وارد شدند. ساختمان🏢 کوچکی وجود داشته که بیست نفر از نیروهای عراقی🇮🇶 به همراه به داخل آن رفته تا هم استراحت کنند و هم برای ادامه کار تصمیم بگیرند. بقیه نیروها👨‍✈️ نیز در اطراف روستا حالت تدافعی داشته و شرایط دشمن را تحت نظر داشتند. درگیری ها نیز به طور پراکنده ادامه داشت. هنوز چند دقیقه ای نگذشت که یک بولدوزر🚜 از سمت بیرون روستا به سمت سنگرهای نیروهای مردمی حرکت کرد. بدنه این بولدوزر با ورق های آهن پوشیده شده و حالت ضدگلوله پیدا کرده بود. به محض اینکه از اولین سنگر عبور کرد نیروها فریاد زدند: انتحاری، انتحاری، مواظب باشید... درست حدس زده بودند. این خودرو برای عملیات انتحاری🔥 آماده شده بود. چند نفر از نیروهای مردمی با شلیک آرپی جی قصد انفجار💥 بولدوزر را داشتند. برخی می خواستند راننده را بزنند اما هیچکدام ممکن نشد! حتی گلوله آرپی جی روی بدنه آن اثر نداشت. یکی از رزمندگان که مجروح شده و در مسیر بولدوزر 🚜قرار داشت می گوید: این خودرو به سمت ما آمد و ما از مسیرش فاصله گرفتیم، بلافاصله فهمیدیم که این بولدوزر انتحاری🔥 است! هر چه تیراندازی کردیم بی فایده بود. فاصله ما با و دیگر دوستان زیاد بود. یکباره حدس زدیم که خودرو به سمت آنها می رود. هرچه که داد و فریاد کردیم، صدایمان به گوش آنها نرسید. صدای بولدوزر و گلوله ها مانع از رسیدن صدای ما می شد. و دوستانی که در آنجا جمع شده بودند، متوجه صدای ما نشدند. لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد که زمین و زمان را لرزاند! صدها کیلو مواد منفجره، برای لحظاتی آسمان را سیاه 🌑کرد. وقتی به سراغ آن ساختمان رفتیم با یک مخروبه🏚 کوچک مواجه شدیم! انفجار به قدری عظیم بود که پیکرهای شهدا نیز قادر به شناسایی نبود. خبر بهترین دوستانمان را شنیدیم. جنگ است دیگر، روزی دارد و روزی پیروزی، البته برای انسان مومن، هم پیروزی است. روز بعد خبر رسید که ذوالفقاری مفقود شده و پیکری از او به جانمانده. همه ناراحت بودند. نمی دانستیم چه کنیم. لذا به دوستان ایرانی هادی هم خبر رسید که هادی شده. خبر به ایران رسید. برخی از دوستان گفتند: از نمونه خون مادر هادی برای آزمایش DNA استفاده شود تا بلکه قسمتی از پیکر هادی مشخص گردد. نیروهای عراقی 🇮🇶بسیار ناراحت بودند. لب خندان و چهره دوست داشتنی این طلبه رزمنده هیچگاه از ذهن ما پاک نمی شد. پس از مدتی اعلام شد که با شناسایی برخی پیکرها فقط شش نفر از جمله هادی مفقود شده‌اند. از هادی هم فقط لاشه دوربین عکاسی اش باقی مانده بود. تا اینکه خبر دادند پیکر با چنین مشخصات از اطراف روستا کشف و به بغداد منتقل شده. سیدکاظم الجابری که مشخصات را شنید بلافاصله گفت احتمالاً هادی است خودش به بغداد رفت و او را شناسایی ‌کرد. در اصل پیکر ذوالفقاری بر اثر انفجار پرت شده بود. یک نفر درحال عبور از معرکه پیکر او را می‌بیند و پلاک را برای اطلاع خبر شهادت برمی‌دارد. بدن بی‌پلاک آنجا می‌ماند. تا اینکه او را به بغداد انتقال می‌دهند. 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
: در دوران دبستان به مدرسه سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت. در دوره دبستان بود که وارد شغل🗄 مصالح فروشی شدم و خادمی مسجد را تحویل دادم. هادی از همان ایام با حاج حسین سازور که در دهه محرم در محله ی ما برگزار می شد آشنا گردید. من هم از قبل، با حاج حسین رفیق بودم. با پسرم در برنامه های شرکت می کردیم. پسرم🚶 با اینکه سن و سالی نداشت، اما در تدارکات هیئت بسیار زحمت می کشید. بدون ادعا و بدون سر و صدا برای بچه های هیئت وقت می گذاشت. یادم هست که این پسر🚶 من، از همان دوران نوجوانی به ورزش علاقه نشان می داد. رفته بود چند تا وسیله ورزشی🏃 تهیه کرده و صبح ها مشغول می شد. به میله ای که برای پرده به کنار درب حیاط نصب شده بود بارفیکس می زد. بااینکه لاغر بود اما بدنش حسابی ورزیده شد. 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبتون شهدایی