✨#تلنگرانه
ایتا : آخرین بازدید ؛ 10 دقیقه قبل
تلگرام : آخرین بازدید ؛ 8 دقیقه قبل
اینستاگرام : آخرین بازدید ؛ 12 دقیقه قبل
قرآن : آخرین بازدید ؛ رمضان سال گذشته!
اَلَم یَانِ لِلَذینَ اَمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِکرِ اللَه
آیا هنوز وقت آن نرسیده است که دل های مومنان برای خدا خشوع کند...؟!
|هُوَالَّذِیأَنزَلَ
السَّکِینَةَفِۍقُلُوبِالْمُؤْمِنِینَ..|
و مَنخدا...
فقطوفقط،منمۍتوانم
آرامشرا در دلهایتان بریزم
آنوقتشماکجاهاڪهدنبال
آرامشنمۍگردید...!🖇
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_دوم
دلم نیامد گوشی را قطع کنم،گذاشتم خودش قطع کند.انگار دستی از داخل صفحه گوشی پاک هایم را محکم چسبیده بود.زل زده بودم به اسمش.
شب اولی که نبود،دلم میخواست باشد و خروپف کند.نمیگذاشتم بخوابد،اول من باید خوابم میبرد بعد او.حتی شب هایی که خسته و کوفته از مأموریت برمیگشت.
تا صبح مدام گوشی ام را نگاه میکردم.نکند خاموش شود یا در خانه آپارتمانی در دسترس نباشم.مرتب از این پهلو به آن پهلو میشدم.صلح از دمشق زنگ زد.کددار صحبت میکرد و نمیفهمیدم منظورش چیست.خیلی تلگرافی حرف میزد.آنتن نمیداد.خیلی قطع و وصل شد.بدی اش این بود که باید چشم انتظار می نشستم تا دوباره خودش زنگ بزند.
بعضی وقت ها باید چند بار زنگ میزدیم تا بتوانیم یک دل سیر حرف بزنیم.بعد از بیست دقیقه قطع میشد.باید دوباره زنگ میزد.روز هایی میشد که سه چهارتا بیست دقیقه ای حرف هایمان طول میکشید.
اوایل گاهی با وایبر و واتساپ پیامکی رد و بدل میکردیم.تلگرام که آمد خیلی بهتر شد.حرف هایمان را ضبط شده میفرستادیم برای هم.این طوری بیشتر صدای هم را میشنیدیم و بهتر میشد احساسات را به هم نشان دهیم.۴۵روز سفر اولش شد ۶۵روز.دندان هایش پوسیده بود.رفتیم پیش دایی اش دندانپزشکی.گفت چرا مسواک نمیزنی.گفت:
ادامه دارد...
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_سوم
:جایی که ما هستیم آب برای خوردن پیدا نمیشه ،آن وقت توقع دارید مسواک بزنم.
اگر خواهر یا برادرم یا دوستان از طمع و مزه غذایی که خوششان نیامد و ناز میکردند،میگفت ناشکری نکنین،مردم اونجا توی وظعیت سختی زندگی میکنن.
بعد از سفر اول بعضی ها از او میپرسیدند تو هم قسی القلب شدی و آدم کشتی.میگفت چه ربطی به قساوت قلب داره.کسی که به بخواد به حرم حضرت تجاور کنه همون بهتر که کشته بشه.میپرسیدند چند نفر رو کشتی؟میگفت ما که نمیکشیم،ما برای آموزش میریم.اینکه داشت از حریم آل الله دفاع میکرد و کم کم به آرزو هایش میرسید خیلی برایش لذت بخش بود.
خیلی عاطفی بود.بعضی وقت ها میگفتم اگه تو نویسنده بشی کتابات پر فروش میشن.
با اینکه ادبیات نخونده بود ولی دست به قلمش عالی بود.
یکسری شعر گفته بود.اگر شعر و نوشته های دوران دانشجویی اش را جمع میکرد الان یک کتاب داشت.خیلی دلنوشته مینوشت.میگفتم :هیف که نوشته هاتو جمع نمیکنی وگرنه وقتی شهید بشی توی قد و قواره آوینی شناخته میشی.
هردفعه توی وسایل شخصی اش دوتا از عکس های من را باخودش میبرد.یکی پرسنلی یکی هم خودش چاپ کرده بود.در مأموریت آخری ،با گوشی از عکس هایم عکس گرفت و با تلگرام فرستاد.گفتم چرا برای خودم فرستادی.گفت میخوام رو گوشی هم داشته باشم.
ادامه دارد...
@MohammadHossein_MohammadKhani
میدانيد قشنگترین جای زندگی کجاست؟
🌸
آنجاست که به دلتان فرصت میدهيد!
🌸
به دلتان این جرأت را میدهيد که دوباره به زندگی اعتماد کند،
بدى ها را فراموش کند،
دوباره منتظر يك اتفاق ناگهانی خوب باشد، منتظر يك آدم تازه كه به او فرصت میدهيد گذشته را با همه بدى هايش ببخشد و بگذارد اتفاقات گذشته، در گذشته بماند.
🌸
اینجا قشنگ ترین جای زندگی است،
جایی که از صفر شروع ميكنيد،
جایی که دوباره متولد مى شويد ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی❣👇
💯 @MohammadHossein_MohammadKhani ❣
#صدقه_و_وسوسه_شیطان
🌹 امام علی (ع) فرمودند:
یڪ روز دیناری صدقه دادم رسول خدا فرمودند: یا علی آیا میدانی ڪه #صدقه از دست مومن خارج نشود مگراینڪه از دهان هفتاد شیطان بیرون آید ڪه هر یڪ او را با وسوسه خود از دادن منع می ڪنند (یڪی گوید نده ڪه ریا میشود ودیگری میگوید نده ڪه او مستحق نیست و آن دیگر گوید نده ڪه خود بدان محتاج خواهی شد و ...) وقبل از آنڪه به دست سائل برسد بدست خدا خواهد رسید.
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه غفاری، ص۳۱۴
#شهید_محمدحسین_محمدخانی❣👇
💯 @MostafaSadrzadeh_SeyedEbrahim ❣
#تلنگر⚠️
اوج فاجعه رو اون جا فهمیدیم که کانال غیرمذهبی مستهجن
کپی از کانالشو آزاد کرده بود
ولی کانال مذهبی
نشر از اون و ممنوع :)😡
به کجا چنین شتابان رفیق؟!
مگه نه اینکه نشر دین
صدقه جاریه بود : )
قابل توجه بعضی ها 😏
ادمین های محترم😕
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━
@MohammadHossein_MohammadKhani