دل من تنگ همین
یڪ لبخنـد
و تــو در
خنده مستانہ خود
مےگـذری🍃
نوش جانتـــ
امّـا ..
گاه گاهـے
بہ دل خستہ ما هم
نظــری...🍃
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
#در_محضر_بزرگان 🌱✨
-جوانیرادربـرزخدیدمکھمیگفٺ:
بہبرزخبیاییدخواھیدفھمید
ھرنفسیکہبھغیرِ "خُدا" کشیدھاید بہ ضررشماٺمامشدھاسٺ :)
- #شیخ_رجبعلیخیاط
#شهید_محمحسین_محمدخانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصه_دلبری
#قسمت_هشتاد_و_دوم
همیشه عجله داشت برای رفتن.اما نمیدانم چرا این دفعه،اینقدر با طمأنینه رفتار میکرد.رفتیم پلیس +۱۰تا پاسپورت امیر حسین را بگیریم بعدش هم کافی شاپ.میگفتم تو چرا اینقدر بی خیالی؟مگه بعد از ظهر پرواز نداری؟بیرون که آمدیم،رفت برایم کیک بزرگی خرید.گفتم برای چی گفت تولدته.تولدم نبود.رفتیم خانه مادرم دور هم خوردیم.از زیر آیینه ردش کردم.خداحافظی کرد و رفت کلید آسانسور را زد،برگشت خیلی قربان صدقه ام رفت.هم من هم امیر حسین.چشمش به من بود که رفت داخل آسانسور.
۴۵روزش پر شد،نیامد.بعد از شصت هفتاد روز زنگ زد که با پدرم بیا تو منطقه که زودتر بیام.قرار بود حداکثر تا یک هفته همه کارهایش را راست و ریس کند و خودش را برساند و با هم برگردیم ایران. با بچه جمع و جور کردن و مسافرت خیلی سخت بود؛ از طرفی هم دیگر تحمل دوری اش را نداشتم. با خودم گفتم اگر برم زودتر از منطقه دل میکنه. از پیامهایش فهمیدم خیلی سرش شلوغ شده ،چون دیر به دیر به تلگرام وصل میشد و وقتی هم وصل میشد بد موقع بود و عجله ای. زنگ هایش خیلی کمتر و تلگرافی شده بود.
ادامه دارد...
#قصه_دلبری
#قسمت_هشتاد_و_سوم
وقتی بهش اعتراض کردم که:این چه وضعیه برام درست کردی؟نوشت دارم یه نفری بار پنج نفر رو میکشم.
اهل قهر و دعوا نبودیم،یعنی از اول قرار گذاشت.درجلسه خواستگاری گفت چیزی به اسم قهر نداریم تو زندگیمون،نهایتا نیم ساعت.بحث های پیش پا افتاده را جدی نمیگرفتیم.قهر هایمان هم خنده دار بود.سر اینکه امشب برویم جلسه حاج منصور یا حاج محمود.خیلی که پا فشاری میکرد من قهر میکردم.میافتاد به لودگی و مسخره بازی.خیلی وقت ها کاری میکرد که نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم،میگفت آشتی آشتی.و سر و ته قضیه را هم میآورد.اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها بود میرفت جلوی ساعت مینشست دستش را میگذاشتند زیر چانه اش و میگفت وقت گرفتن از همین الان شروع شد باید تا نیم ساعت آشتی میکردم .میگفت قول دادی باید پاشم بایستی. با این مسخره بازی هایش خود به خود قهر کردم تمام می شد
این آخری ها حرف های بودار میزد هروقت که تلگرامش روشن میشد آنقدر حرف برای گفتن داشتم که به بعضی از حرفهایش دقت نمی کردم .می نوشت من یه عمر که شرمندتم،شرمندگی ام جواب نداره، امام زمانم کار داده بهم، به خدا گیر افتادم منوحلال کن، منو ببخش ،تو رو خدا ،خواهش می کنم. ماموریت های قبلی هم میگفت ولی شاید در کل سفرش یکی دو بار .این دفعه در هر تماس تلگرامی یا تلفنی چندین بار این کلمات را تکرار میکرد.
ادامه دارد...
@MohammadHossein_MohammadKhani
❌کپی و نشر ممنوع❌
#تلنگرانہ🌱
✍این روزها ...
👌ســـــعے ڪن
#مـــــدافع قـــــ❤️ـــــلبت باشے
ازنـــــفوذ شـــــیطان🐲که باچه کسی چت
می کنی مطمئنی نامحرم نیست
☘شاید سخت تر از مدافع حـــــرم بودن مدافع قــــــلب شدن باشد
♥️" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ
#قـــــلب،حرم خـــــ❣ـــــداوند متعال است
🍂پس درحـــــرم او
غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️
الا بذڪر الله تطمئن القـــــلوب
شهیدمحمودرضابیضایی
شهداراباذکرصلوات یاد کنید
@MohammadHossein_MohammadKhani
بعضی وقتها هیچکس
مثلِ خدا 🙃
به فکر آدم نیست 🌿
حاج آقا سعادتفر میگفت:
قبل از اینکه شما از خدا یاد کنید
خدا از شما یاد کرده 🙂
که به یاد خدا افتادید....
#حاجحسینیکتا ♥️
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
@MohammadHossein_MohammadKhani
~🕊
هرکیآرزوداشتهباشه
خیلیخدمتکنه #شهید میشه...!
یهگوشهدلتپابده،
شهدابغلتمیکنن...:)
ـ مابهچشمدیدیماینارو...
ـ ازاینشهدامددبگیرید...
ـ مددگرفتنازشهدارسمه...
دستبذارروخاڪقبرشهیدبگو...
حُسینعبهحقاینشهید،
یهنگاهبهمابکن...
#حاجآقاپناهیان
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌹یازهرا🌹
🌷🍃🌷🍃
@MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ
💠داستان یکی از کرامات #شهید_محمدخانی که کمتر شنیده شده
🎤از لسان
#حجت_الاسلام_حسین_حیدری
🔹بـه مـنـاسـبـت سـالگرد شـهـادت شـهـید مـحـمـدحـسـین مـحـمـدخـانـی (عـمـار)
😔آری شـهـدا زنــده انــد
حـتــی زنــده تــر از مــا...
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#شهیدان_زنده_اند
#حاج_عمار
#شهید
@MohammadHossein_MohammadKhani
■[ #رنگچادࢪم 🖤🔗 ]■
□وقتےمشڪےمد باشھ:خوبھ! 🐚🌊
□وقتےࢪنگعشقھ:خوبھ! 🌚🥀
□وقتےࢪنگڪتو شلواࢪ باشھ:باڪلاسھ!💨 🚜
□وقتےلباسهاےشبتومهمونےهامشڪےباشھباکلاسھ! 🌧🔗
□اما؛وقتیࢪنگچادࢪمنمشڪےشد، 🖤✨
افسࢪدگےمےآوࢪد! 🙊💔
□دنبالحدیثوࢪوایتمےگࢪدندڪھࢪنگمشڪےمڪࢪوهھ! 🍇🌱
□چࢪاحجابࢪامساوےباافسࢪدگےمےدانید؟!!! 🍂🥀
□دوستداࢪمچادࢪمدشود...💞👑
□مشڪےࢪنگعشقباشد؛🖤🔗
عشقبھخدا ..:)🌿✨
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
#شهــادتـــــ🕊 ...
بالاترین درجهای است ڪہ
یک انسان میتواند به آن برسد
و با #خونش پیامی میدهد
به بازمانـدگان راهش ...
#التماس_دعای_شهـــــادت ❤️
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌹یازهرا🌹
•••♡☆♡•••
@MohammadHossein_MohammadKhani
•••♡☆♡•••
#دمیباشھدا🕊
«شھیدمحمدحسینمحمدخانی»
پس از شھادتش ، #حاجقاسم دربارهۍ #محمد حسین ( شھید محمد خانی) گفتند:
«من "همت" خودم را با اینشھید در منطقه پیدا کردم.»
+این سخن حاج قاسم منو یاد این جمله انداخت که:
«هرچیز کھ در جستن آنی، آنی :)»
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
4_5949371711823555328.mp3
4.66M
دلتنگای کربلا گوش بدین...💔
🎤#رضا_نریمانی
#احساسی
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@MohammadHossein_MohammadKhani
سالروز شهادت
شهید حسین رضایی
یک ماه قبل از آخرین ماموریتش، قرار بود به منزل پدرم برویم. وسط راه ماشین خراب شد، ما را گذاشت در اتوبوس و خودش رفت دنبال کارهای ماشین. بعد از یک هفته آمد دنبالم و به تهران رفتیم. مدام توی فکر بود و حرفی نمی زد، چایی و میوه برایش آوردم، نخورد و در سکوت به سر می برد.
تا اینکه گفت: خانم من میترسم یک حرفی بزنم و شما به من بدبین شوید. ادامه داد: این مرتبه که می خواستم به خانه بیایم. مثل همیشه می خواستم چند نفری را سوار کنم تا تنها نباشم. یک آقایی ایستاده بود. برایش چراغ زدم تا بیاید سوار شود، اما وقتی من ماشین را نگه داشتم یک خانم آمد سوار شد و اتفاقا جلو هم سوار شد و من خجالت کشیدم بگویم که عقب بشین و یا اصلا سوار نشو، من هم مدام چراغ می زدم تا کسانی دیگر را هم سوار کنم. آن خانم گفت: چرا اینقدر چراغ میزنی تا کسی دیگر را سوار کنی، من خودم پول همه کسانی را که می خواهی سوار کنی را میدهم. من بی توجه به حرف آن خانم چراغ میزدم و تند میرفتم. تا اینکه خانم سر صحبت را باز کرد و بعد از چند دقیقه ای از من یک درخواست نامشروع داشت. تازه آنجا بود که متوجه شدم آن زن با یک فکر و هدف خبیثانه ای سوار ماشین من شده است. خواستم از ماشین پیاده اش کنم، ولی پیاده نشد. تا اینکه تهدید کردم اگر پیاده نشوی به اولین پلیس راه که رسیدیم تو را تحویل می دهم. تا این حرف را زدم ترسید و از ماشین پیاده شد. حس سبک شدن داشتم. بعد از اینکه این قضیه را برای من تعریف کرد، مدام با خودش صحبت می کرد، می گفت: اگر به گناه می افتادم جواب دوستان شهیدم را چه می دادم، جواب تو را چه می دادم، فردا
سالروز شهادت
شهید حسین رضایی
یک ماه قبل از آخرین ماموریتش، قرار بود به منزل پدرم برویم. وسط راه ماشین خراب شد، ما را گذاشت در اتوبوس و خودش رفت دنبال کارهای ماشین. بعد از یک هفته آمد دنبالم و به تهران رفتیم. مدام توی فکر بود و حرفی نمی زد، چایی و میوه برایش آوردم، نخورد و در سکوت به سر می برد.
تا اینکه گفت: خانم من میترسم یک حرفی بزنم و شما به من بدبین شوید. ادامه داد: این مرتبه که می خواستم به خانه بیایم. مثل همیشه می خواستم چند نفری را سوار کنم تا تنها نباشم. یک آقایی ایستاده بود. برایش چراغ زدم تا بیاید سوار شود، اما وقتی من ماشین را نگه داشتم یک خانم آمد سوار شد و اتفاقا جلو هم سوار شد و من خجالت کشیدم بگویم که عقب بشین و یا اصلا سوار نشو، من هم مدام چراغ می زدم تا کسانی دیگر را هم سوار کنم. آن خانم گفت: چرا اینقدر چراغ میزنی تا کسی دیگر را سوار کنی، من خودم پول همه کسانی را که می خواهی سوار کنی را میدهم. من بی توجه به حرف آن خانم چراغ میزدم و تند میرفتم. تا اینکه خانم سر صحبت را باز کرد و بعد از چند دقیقه ای از من یک درخواست نامشروع داشت. تازه آنجا بود که متوجه شدم آن زن با یک فکر و هدف خبیثانه ای سوار ماشین من شده است. خواستم از ماشین پیاده اش کنم، ولی پیاده نشد. تا اینکه تهدید کردم اگر پیاده نشوی به اولین پلیس راه که رسیدیم تو را تحویل می دهم. تا این حرف را زدم ترسید و از ماشین پیاده شد. حس سبک شدن داشتم. بعد از اینکه این قضیه را برای من تعریف کرد، مدام با خودش صحبت می کرد، می گفت: اگر به گناه می افتادم جواب دوستان شهیدم را چه می دادم، جواب تو را چه می دادم، فردای قیامت چه کار می کردم. و شاید مزد شهادت به خاطر فرار از گناه بود که خداوند به حسین من داد.
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
#دلنوشته💔
☝️🏻میگنچرامیخواهیشهــیدشی؟!
میگمدیدیدوقتـییھمعلّمودوستداری
خودتومیڪشـیتوڪلاسشنمره²⁰بگیری
ولبخندرضایتشدلتوآبڪــنھ ؟!
منمدلمبرالبخندخدامتـنگشده(:"
مـیخامشاگرداولڪلاسششم🖤
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
🍃🕊
لحظه ای با #شــهدا
خیلی سخته اون لحظات !
که آدم می خواد شهید بشه
خدا ازش می پرسه ببرمت یا نبرمت ؟🤔
کنده میشی از دنیا ❤):
اون وقته که مثل فیلم تمام لحظات شیرین زندگی جلوی چشمات رد میشه☘
خوش به حال شهــــدا 😔
🍃🕊
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #خیمه_روایت
#ویژه
🕘 دقایقی با عمار
🎙روایت شهید محمدخانی از زبان دوستان و خدام هیئت علمدار حسین دارالعباده یزد
🔹بـه مـنـاسـبـت سـالگرد شـهـادت شـهـید مـحـمـدحـسـین مـحـمـدخـانـی (عـمـار)
🔅کاری از گروه هنری حاج عمار وابسته به هیئت علمدار حسین دارالعباده یزد
---:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:---
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#گروه_هنری_حاج_عمار
#شهیدان_زنده_اند
#حاج_عمار
#شهید
@MohammadHossein_MohammadKhani