📚#خطبه_۱۰۹ نهج البلاغه: بخش سوم: دلبستگی به دنیا
🔸و من خطبة له عليه السلام فى بيان قدرة اللَّه و انفراده بالعظمة و أمر البعث:
🔺سُبْحَانَكَ خَالِقاً وَ مَعْبُوداً بِحُسْنِ بَلَائِكَ عِنْدَ خَلْقِكَ، خَلَقْتَ دَاراً وَ جَعَلْتَ فِيهَا مَأْدُبَةً مَشْرَباً وَ مَطْعَماً وَ أَزْوَاجاً وَ خَدَماً وَ قُصُوراً وَ أَنْهَاراً وَ زُرُوعاً وَ ثِمَاراً، ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِياً يَدْعُو إِلَيْهَا فَلَا الدَّاعِيَ أَجَابُوا وَ لَا فِيمَا رَغَّبْتَ رَغِبُوا وَ لَا إِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَيْهِ اشْتَاقُوا، أَقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَكْلِهَا وَ اصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا، وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ، فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْءٌ مِنْهَا، حَيْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا وَ حَيْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَيْهَا، لَا يَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ وَ لَا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ، وَ هُوَ يَرَى الْمَأْخُوذِينَ عَلَى الْغِرَّةِ حَيْثُ لَا إِقَالَةَ [لَهُمْ] وَ لَا رَجْعَةَ، كَيْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا كَانُوا يَجْهَلُونَ وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْيَا مَا كَانُوا يَأْمَنُونَ وَ قَدِمُوا مِنَ الْآخِرَةِ عَلَى مَا كَانُوا يُوعَدُونَ.
🔸امام عليه السلام اين خطبه را براى بيان قدرت خداوند و عظمت منحصر به فرد او و مسأله رستاخيز و قيامت ذكر فرموده است (بخش سوم):
🔺(خداوندا) خالق و معبودى هستى پاک و منزّه! تو را (به خاطر نعمت هايى که به آفريدگان عطا کرده اى) تنزيه و ستايش مى کنم! سرايى بزرگ آفريده اى (به نام سراى آخرت) که در آن انواع نعمت ها را قرار داده اى: آشاميدنى ها، خوردنى ها، همسران، خدمتکاران، کاخ ها، نهرها، درختان بارور و ميوه ها. سپس دعوت کننده اى فرستاده اى که مردم را به سوى آن همه نعمت فرا خواند; ولى نه دعوت او را اجابت کردند و نه به آنچه ترغيب فرموده اى، اظهار علاقه نمودند و نه به آنچه تشويق نموده اى مشتاق شدند; (بلکه) به مردارى روى آوردند که با خوردن آن رسوا گشته اند، و (عجب اينکه) در محبّت و دوستى آن با هم توافق کرده اند.
آرى! هر کس به چيزى عشق ورزد چشم او را ناتوان و قلب و فکر او را بيمار مى سازد; در نتيجه با چشمى معيوب (به همه چيز) مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود. شهوات و خواسته هاى دل جامه عقلش را دريده، و دنيا پرستى، قلبش را ميرانده، و تمام وجودش شيفته آن شده است; از اين رو او بنده دنياست و بنده هر کسى که چيزى از دنيا را در دست دارد! به هر طرف دنيا بلغزد، او هم مى لغزد و به هر سو رو کند، به همان سو رو مى کند. نه نهى کننده الهى را پذيرا مى شود و نه موعظه هيچ واعظ ربّانى را; در حالى که با چشم خود غافلانى را مى بيند که ناگهان درچنگال مرگ گرفتار مى شوند; در آنجا که نه تقاضاى عفو پذيرفته مى شود و نه بازگشتى وجود دارد (آرى! او مى بيند) چگونه حوادث دردناکى که از آن خبر نداشته اند، بر سر آنها فرود آمده، و دنيايى را که جايگاه امنى مى پنداشتند، از آنها جدا شده، و به آنچه از آخرت به آنها وعده داده شده بود، رسيده اند.
🏴
📚#خطبه_۱۰۹ نهج البلاغه: بخش چهارم: هنگام مرگ
🔸و من خطبة له عليه السلام فى بيان قدرة اللَّه و انفراده بالعظمة و أمر البعث:
🔺فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ؛ اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ، فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ، ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً، فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ، يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ، وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا، قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا، تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ [يُنَعَّمُونَ] يَنْعَمُونَ فِيهَا وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا، فَيَكُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ وَ الْعِبْءُ عَلَى ظَهْرِهِ وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا، فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَ يَزْهَدُ فِيمَا كَانَ يَرْغَبُ فِيهِ أَيَّامَ عُمُرِهِ، وَ يَتَمَنَّى أَنَ الَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ؛ فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ، فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ، يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ؛ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ [فَقَبَضَ بَصَرَهُ كَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ] فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ، لَا يُسْعِدُ بَاكِياً وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً؛ ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ، فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.
🔸امام عليه السلام اين خطبه را براى بيان قدرت خداوند و عظمت منحصر به فرد او و مسأله رستاخيز و قيامت ذكر فرموده است (بخش چهارم):
🔺(آرى!) حوادثى بر سر آنها فرود آمده که با هيچ بيانى قابل توصيف نيست (اما اينها پند نمى گيرند!) شدائد و سَکَرات مرگ، و حسرت از دست دادن (همه چيز) بر آنها هجوم آورده، و به خاطر آن، اعضاى پيکرشان سُست مى شود و در برابر آن، رنگ خود را مى بازند;
سپس مرگ تدريجاً در آنها نفوذ مى کند و بين آنها و زبانشان جدايى مى افکند، در حالى که ميان خانواده خود قرار دارد و با چشم خود به آنها نگاه مى کند، با گوش سخنانشان را مى شنود، عقلش سالم و فکرش برجا است. (در اين هنگام، از خواب غفلت بيدار مى شود:) فکر مى کند که عمرش را براى چه چيزهايى بر باد داده و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است. به ياد ثروت هايى مى افتد که گردآورى کرده; در جمع آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک (هر چه به دستش آمده) در اختيار گرفته است، گناه جمع آورى آن، بر دامانش نشسته، و هنگام جدايى از آن رسيده است! (آرى!) اين اموال براى بازماندگان او به جاى مى ماند و از آن بهره مى گيرند و متنعّم مى شوند! لذّت و آسايش آن براى ديگران است و سنگينى گناهانش بر دوش او! و او گروگان اين اموال است. اين در حالى است که به خاطر امورى که به هنگام مرگ براى او روشن شده، دست خود را از پشيمانى مى گزد (و انگشت ندامت به دندان مى گيرد!) نسبت به آنچه در تمام عمر به آن علاقه داشت، بى اعتنا مى شود و آرزو مى کند اى کاش اين اموال به دست آن کس مى رسيد که در گذشته به ثروت او غبطه مى خورد و بر آن حسد مىورزيد، (تا وبال جانش نگردد.)
سپس مرگ همچنان در وجود او پيشروى مى کند، تا آنجا که گوشش همچون زبانش از کار مى افتد; به طورى که در ميان خانواده اش نه زبان سخن گفتن دارد ونه گوش براى شنيدن. پيوسته به صورت آنها نگاه مى کند، حرکات زبانشان را مى بيند، ولى صداى آنان را نمى شنود. سپس چنگال مرگ در او بيشتر فرو مى رود! چشمش نيز همانند گوشش از کار مى افتد و روح او از بدنش براى هميشه خارج مى شود. در اين هنگام، به صورت مردارى در ميان خانواده اش قرار مى گيرد، که از نشستن نزد او وحشت مى کنند و از او فاصله مى گيرند. (فرياد سوگواران بر مى خيزد،) ولى نمى تواند سوگوارانش را يارى دهد و نه به کسى که او را صدا مى زند، پاسخ گويد. سرانجام او را به سوى گودالى در درون زمين حمل مى کنند; او را به دست عملش مى سپارند و براى هميشه از ديدارش چشم مى پوشند!
🏴
📚#خطبه_۱۰۹ نهج البلاغه: بخش چهارم: هنگام مرگ
🔸و من خطبة له عليه السلام فى بيان قدرة اللَّه و انفراده بالعظمة و أمر البعث:
🔺فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ؛ اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ، فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ، ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً، فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ، يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ، وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا، قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا، تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ [يُنَعَّمُونَ] يَنْعَمُونَ فِيهَا وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا، فَيَكُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ وَ الْعِبْءُ عَلَى ظَهْرِهِ وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا، فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَ يَزْهَدُ فِيمَا كَانَ يَرْغَبُ فِيهِ أَيَّامَ عُمُرِهِ، وَ يَتَمَنَّى أَنَ الَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ؛ فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ، فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ، يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ؛ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ [فَقَبَضَ بَصَرَهُ كَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ] فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ، لَا يُسْعِدُ بَاكِياً وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً؛ ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ، فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.
🔸امام عليه السلام اين خطبه را براى بيان قدرت خداوند و عظمت منحصر به فرد او و مسأله رستاخيز و قيامت ذكر فرموده است (بخش چهارم):
🔺(آرى!) حوادثى بر سر آنها فرود آمده که با هيچ بيانى قابل توصيف نيست (اما اينها پند نمى گيرند!) شدائد و سَکَرات مرگ، و حسرت از دست دادن (همه چيز) بر آنها هجوم آورده، و به خاطر آن، اعضاى پيکرشان سُست مى شود و در برابر آن، رنگ خود را مى بازند;
سپس مرگ تدريجاً در آنها نفوذ مى کند و بين آنها و زبانشان جدايى مى افکند، در حالى که ميان خانواده خود قرار دارد و با چشم خود به آنها نگاه مى کند، با گوش سخنانشان را مى شنود، عقلش سالم و فکرش برجا است. (در اين هنگام، از خواب غفلت بيدار مى شود:) فکر مى کند که عمرش را براى چه چيزهايى بر باد داده و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است. به ياد ثروت هايى مى افتد که گردآورى کرده; در جمع آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک (هر چه به دستش آمده) در اختيار گرفته است، گناه جمع آورى آن، بر دامانش نشسته، و هنگام جدايى از آن رسيده است! (آرى!) اين اموال براى بازماندگان او به جاى مى ماند و از آن بهره مى گيرند و متنعّم مى شوند! لذّت و آسايش آن براى ديگران است و سنگينى گناهانش بر دوش او! و او گروگان اين اموال است. اين در حالى است که به خاطر امورى که به هنگام مرگ براى او روشن شده، دست خود را از پشيمانى مى گزد (و انگشت ندامت به دندان مى گيرد!) نسبت به آنچه در تمام عمر به آن علاقه داشت، بى اعتنا مى شود و آرزو مى کند اى کاش اين اموال به دست آن کس مى رسيد که در گذشته به ثروت او غبطه مى خورد و بر آن حسد مىورزيد، (تا وبال جانش نگردد.)
سپس مرگ همچنان در وجود او پيشروى مى کند، تا آنجا که گوشش همچون زبانش از کار مى افتد; به طورى که در ميان خانواده اش نه زبان سخن گفتن دارد ونه گوش براى شنيدن. پيوسته به صورت آنها نگاه مى کند، حرکات زبانشان را مى بيند، ولى صداى آنان را نمى شنود. سپس چنگال مرگ در او بيشتر فرو مى رود! چشمش نيز همانند گوشش از کار مى افتد و روح او از بدنش براى هميشه خارج مى شود. در اين هنگام، به صورت مردارى در ميان خانواده اش قرار مى گيرد، که از نشستن نزد او وحشت مى کنند و از او فاصله مى گيرند. (فرياد سوگواران بر مى خيزد،) ولى نمى تواند سوگوارانش را يارى دهد و نه به کسى که او را صدا مى زند، پاسخ گويد. سرانجام او را به سوى گودالى در درون زمين حمل مى کنند; او را به دست عملش مى سپارند و براى هميشه از ديدارش چشم مى پوشند!
🔹
📚#خطبه_۱۰۹ نهج البلاغه: بخش پنجم: قیامت و جزای اعمال
🔸و من خطبة له عليه السلام فى بيان قدرة اللَّه و انفراده بالعظمة و أمر البعث:
🔺حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ، وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ، أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ؛ ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا الْأَفْعَالِ، وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ: أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ؛ فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ، حَيْثُ لَا يَظْعَنُ النُّزَّالُ وَ لَا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ؛ وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَيْدِيَ إِلَى الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ، فِي عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ، لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يُفَادَى أَسِيرُهَا وَ لَا تُفْصَمُ كُبُولُهَا، لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى.
🔸امام عليه السلام اين خطبه را براى بيان قدرت خداوند و عظمت منحصر به فرد او و مسأله رستاخيز و قيامت ذكر فرموده است (بخش پنجم):
🔺اين وضع (مرگ و ميرهاى آدمى) همچنان ادامه مى يابد تا عمر جهان پايان گيرد و مقدّرات به انتها رسد، و آخرين مخلوقات به نخستين آنها ملحق گردد (و همه بميرند) و فرمان خدا براى بازگشت مخلوقات که اراده کرده است صادر گردد. در اين هنگام آسمان (کرات آسمانى) را به حرکت درمى آورد و از هم مى شکافد; زمين را به لرزه در آورده و به سختى تکان مى دهد; کوهها را از جا کنده، به هر سو پرتاب مى کند و آنها از هيبت جلال و خوف سَطْوَتش به يکديگر کوبيده شده، متلاشى مى گردند. (بعد از اين انقلاب هاى عظيم) خداوند تمام کسانى را که در دل خاک آرميده اند، بيرون مى آورد و پس از فرسودگى، نوسازى مى کند، و بعد از پراکندگى آنها را جمع مى نمايد; سپس آنها را براى سؤال ازاعمال مخفى و افعال پنهانى از هم جدا ساخته، به دو گروه تقسيم مى کند: به اين گروه (نيکان و پاکان) نعمت مى بخشد و آن گروه (بدان) را مجازات مى کند.
اما اطاعت کنندگان را در جوار رحمت خويش پاداش عطا مى کند، و در سراى جاودانى خود براى هميشه جاى مى دهد. در سرايى که اقامت کنندگانش هرگز از آن کوچ نمى کنند. و حالاتشان دگرگون نمى شود. ترس و وحشتى به آنان روى نمى آورد، و بيمارى به وجودشان عارض نمى شود، خطرى به آنها متوجّه نمى گردد، و سفرها آنها را از ديار خود بيرون نمى راند.
و اما گناهکاران را در بدترين منزلگاه جاى مى دهد و دست آنها را با غل و زنجير به گردنشان مى بندد، آن گونه که سرهايشان را به پاها نزديک مى کند. لباسى از موادّ آتش زا و جامه هايى از قطعه هاى آتش بر آنها مى پوشاند. در عذابى که حرارتش بسيار شديد و درش به روى آنها بسته است! آتشى پرهيجان که مى خروشد و زبانه مى کشد! شعله هايش فروزان، و صدايش هراس انگيز است. هميشه در آن اقامت دارند و براى آزادى اسيرانش غرامتى پذيرفته نمى شود، و زنجيرهايش گسسته نمى گردد! مدتى براى آن سرا تعيين نشده تا پايان گيرد و سرآمدى براى آن قوم وجود ندارد، تا به آخر رسد!
🏴
📚#خطبه_۱۱۱ نهج البلاغه: بخش اول: فریبکاری دنیا
🔸ومِن خُطبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السِّلام في ذَمِّ الدُّنَيْا:
🔺أمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ، حُفَّتْ بالشَّهَوَاتِ وَ تَحَبَّبَتْ بالْعَاجِلَةِ وَ رَاقَتْ بالْقَلِیلِ وَ تَحَلَّتْ بالْآمَالِ وَ تَزَیَّنَتْ بالْغُرُورِ، لَا تَدُومُ حَبْرَتُهَا وَ لَا تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا، غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ حَائِلَةٌ زَائِلَةٌ نَافِدَةٌ بَائِدَةٌ أَکَّالَةٌ غَوَّالَةٌ، لَا تَعْدُو إِذَا تَنَاهَتْ إِلَی أُمْنِیَّةِ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِیهَا وَ الرِّضَاءِ بهَا أَنْ تَکُونَ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی سُبْحَانَهُ "کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدراً".
🔸از خطبه هاى امام (عليه السلام) است که درباره نکوهش دنيا ايراد فرموده است. (بخش اول):
🔺اما بعد (از حمد و ثناى الهى) شما را از دنيا بر حذر مى دارم چراکه ظاهرش شيرين و باطراوت است، و در لابه لاى شهوات پيچيده شده است، به دليل نقد بودنش جلب توجه مى کند و با اين که مواهب آن ناچيز است دل ها را به سوى خود مى کشاند، آمال و آرزوهاى دنياپرستان را در خود جمع کرده و خود را به آن آراسته، و زيور فريب به خود پوشانده است، شادمانى و نعمت آن پايدار نيست واز دردها و مشکلاتش کسى در امان نمى باشد، سخت، مغرورکننده و زيان بار، و متغيّر و زوال پذير، و پايان گيرنده و نابودشدنى است و (سرانجام) ساکنان خود را مى خورد و هلاک مى کند و هرگاه زندگى دنيا به حدّ اعلا رسد و به آرزوى دنياپرستان جامه عمل بپوشاند و از آن راضى شوند بيش از آنچه خداوند متعال (در قرآن) فرموده، نخواهد بود که: «زندگى دنيا همچون آبى است که از آسمان فرو مى فرستيم وبه وسيله آن، گياهان، سر به هم مى آورند امّا چيزى نمى گذرد که خشک مى شوند و بادها آن ها را به هر سو پراکنده مى سازد، و خداوند بر همه چيز قادر است».
🔹خطبه در يک نگاه:
اين خطبه به طور کلى ـ همان گونه که اشاره شد ـ درباره نکوهش دنيا سخن مى گويد، دنيايى که انسان در زرق وبرق و لذات نامشروع و کام جويى هاى بى حساب آن غرق مى شود و خدا و خلق و سرنوشت خويش را به دست فراموشى مى سپارد، دنيايى که ارزش ها در آن ناديده گرفته مى شود و حلال وحرام و ظلم و عدالت در آن مفهومى ندارد.
در بخشى از اين خطبه سخن از فريبندگى و زرق وبرق دنياست و همچنين ظاهرى که باطن ندارد.
و در بخش ديگر، سخن از تحوّل و تغيير و دگرگونى هاى دنياست؛ سخن از نعمتهايى است که جاى خود را به نقمت مى دهد و کاميابى هايى که مبدّل به ناکامى مى شود.
در سومين بخش، از ناپايدارى و فناء دنيا سخن مى گويد و با تعبيرات تکان دهنده اى حقيقت اين امر را روشن مى سازد.
در بخش چهارم، دست مردم را مى گيرد و به اعماق تاريخ گذشتگان مى برد، اقوامى که از قدرتمندترين مردم جهان بودند ولى سرانجام دست اجل گريبان آن ها را گرفت و از بالاى تخت قدرت به زير آورد و بر خاک مذلّت نشاند.
و بالاخره در بخش پايانى، از مرگ و مردگان و آن ها که روزى در ميان ما با شور و نشاط زندگى مى کردند و آوازه آن ها همه جا پيچيده بود و اکنون خاک سياه بالينشان شده و شور و نشاط آنان فرو نشسته و آوازه هايشان خاموش شده است سخن مى گويد. امام (عليه السلام) اين بخش ها را چنان دقيق و حساب شده و موثّر بيان مى کند که غافل ترين افراد را از خواب غفلت بيدار مى سازد.
🏴
📚#خطبه_۱۱۱ نهج البلاغه: بخش دوم: ناپایداری دنیا
🔸ومِن خُطبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السِّلام في ذَمِّ الدُّنَيْا:
🔺لَمْ یَکُنِ امْرُؤٌ مِنْهَا فِی حَبْرَةٍ إِلَّا أَعْقَبَتْهُ بَعْدَهَا عَبْرَةً، وَ لَمْ یَلْقَ فِی [مِنْ] سَرَّائِهَا بَطْناً إِلَّا مَنَحَتْهُ مِنْ ضَرَّائِهَا ظَهْراً، وَ لَمْ تَطُلَّهُ فِیهَا دیمَةُ رَخَاءٍ إِلَّا هَتَنَتْ عَلَیْهِ مُزْنَةُ بَلَاءٍ، وَ حَرِیٌّ إِذَا أَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَةً أَنْ تُمْسیَ لَهُ مُتَنَکِّرَةً، وَ إِنْ جَانِبٌ مِنْهَا اعْذَوْذَبَ وَ احْلَوْلَی أَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَأَوْبَی، لَا یَنَالُ امْرُؤٌ مِنْ غَضَارَتِهَا رَغَباً إِلَّا أَرْهَقَتْهُ مِنْ نَوَائِبهَا تَعَباً، وَ لَا یُمْسی مِنْهَا فِی جَنَاحِ أَمْنٍ إِلَّا أَصْبَحَ عَلَی قَوَادمِ خَوْفٍ؛ غَرَّارَةٌ غُرُورٌ مَا فِیهَا، فَانِیَةٌ فَانٍ مَنْ عَلَیْهَا؛ لَا خَیْرَ فِی شَیْءٍ مِنْ أَزْوَادهَا إِلَّا التَّقْوَی، مَنْ أَقَلَّ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمَّا یُؤْمِنُهُ وَ مَنِ اسْتَکْثَرَ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمَّا یُوبقُهُ وَ زَالَ عَمَّا قَلِیلٍ عَنْهُ.
🔸از خطبه هاى امام (عليه السلام) است که درباره نکوهش دنيا ايراد فرموده است. (بخش دوم):
🔺هيچ کس از دنيا شادمانى نديده، جز اين که به دنبال آن او را با اشک و آه روبرو مى سازد، و هنوز با خوشى هايش روبرو نشده که او را به ناراحتى هاى پشت کردن (نعمت ها)، مبتلا مى کند و هنوز باران لطيف و ملايم راحتى و آسايش بر او نباريده که بلاها را سيل آسا بر سرش فرو مى بارد (به همين دليل) جاى تعجب نيست که هرگاه صبحگاهان به يارى کسى برخيزد شامگاهان خودرا ناشناس وبيگانه نشان دهد و اگر در يک طرف، شيرينى و گوارايى داشته باشد در سوى ديگر تلخى به بار آورد و مرگ بيافريند. هيچ کس از طريق نعمت هاو لذّات دنيا به آنچه خواسته است نمى رسد مگر اين که (به زودى) مشکلات و سختى هايش او را به رنج مى افکند، و شبى را در زير بال وپر امنيّت به سر نمى برد، جز اين که صبحگاهان روى شهپرهاى لغزنده خوف قرار مى گيرد. (آرى!) دنيا بسيار فريبنده است و آنچه در آن است فريب و نيرنگ است، فناپذير است و هرکس نيز در آن است فانى مى شود، و همه زاد و توشه هاى آن، جز زاد وتوشه تقوا بيهوده است. هرکس به مقدار کفايت از مواهب دنيا قانع شود، آرامش بيشترى به دست مى آورد و آن کس که از آن بسيار بطلبد، وسيله نابودى خود را بيشتر فراهم ساخته است وآنچه به دست آورده، به زودى از دستش مى رود.
🏴
📚#خطبه_۱۱۱ نهج البلاغه: بخش سوم: اعتماد به دنیا
🔸ومِن خُطبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السِّلام في ذَمِّ الدُّنَيْا:
🔺كَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ، وَ ذِي طُمَأْنِينَةٍ إِلَيْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ، وَ ذِي أُبَّهَةٍ قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً، وَ ذِي نَخْوَةٍ قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلًا؛ سُلْطَانُهَا دُوَّلٌ وَ عَيْشُهَا [رَنَقٌ] رَنِقٌ وَ عَذْبُهَا أُجَاجٌ وَ حُلْوُهَا صَبِرٌ وَ غِذَاؤُهَا سِمَامٌ وَ أَسْبَابُهَا رِمَامٌ؛ حَيُّهَا بِعَرَضِ مَوْتٍ وَ صَحِيحُهَا بِعَرَضِ سُقْمٍ، مُلْكُهَا مَسْلُوبٌ وَ عَزِيزُهَا مَغْلُوبٌ وَ مَوْفُورُهَا مَنْكُوبٌ وَ جَارُهَا مَحْرُوبٌ.
🔸از خطبه هاى امام (عليه السلام) است که درباره نکوهش دنيا ايراد فرموده است. (بخش سوم):
🔺چه بسيار کسانى که بر آن (دنيا) تکيه کردند ناگهان آنها را به درد و رنج افکند، و چه بسيار افرادى که به آن اطمينان نمودند ولى آنها را بر زمين کوبيد. چه افراد صاحب جاه و جلال که دنيا آنها را حقير و کوچک ساخت، ومتکبران فخر فروشى که بر خاک مذلّتشان افکند، حکومتش ناپايدار و همواره دست به دست مى گردد، زندگى گوارايش ناگوار، شيرينى آن تلخ، غذاى آن مسموم، و طنابهايش کهنه و پوسيده است زندگانش همواره در معرض مرگند، و تندرستانش در معرض بيمارى، حکومتش بر باد است، نيرومندانش مغلوب، صاحبان نعمتش رو به فنا، و همسايگانش غارت زده اند.
🏴
📚#خطبه_۱۱۱ نهج البلاغه: بخش چهارم: عبرت از گذشتگان
🔸ومِن خُطبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السِّلام في ذَمِّ الدُّنَيْا:
🔺أَلَسْتُمْ فِي مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً وَ أَبْقَى آثَاراً وَ أَبْعَدَ آمَالًا وَ أَعَدَّ عَدِيداً وَ أَكْثَفَ جُنُوداً؟ تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعَبُّدٍ وَ آثَرُوهَا أَيَّ إِيْثَارٍ، ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيْرِ زَادٍ مُبَلِّغٍ وَ لَا ظَهْرٍ قَاطِعٍ؛ فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ الدُّنْيَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْيَةٍ أَوْ أَعَانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً، بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَادِحِ وَ أَوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ وَ ضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ وَ عَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ وَ وَطِئَتْهُمْ بِالْمَنَاسِمِ وَ أَعَانَتْ عَلَيْهِمْ رَيْبَ الْمَنُونِ؛ فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَكُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا وَ آثَرَهَا وَ أَخْلَدَ إِلَيْهَا حِينَ ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ الْأَبَدِ، وَ هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلَّا السَّغَبَ أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إِلَّا الضَّنْكَ أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلَّا الظُّلْمَةَ أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلَّا النَّدَامَةَ؟ أَ فَهَذِهِ تُؤْثِرُونَ، أَمْ إِلَيْهَا تَطْمَئِنُّونَ أَمْ عَلَيْهَا تَحْرِصُونَ؟ فَبِئْسَتِ الدَّارُ لِمَنْ لَمْ يَتَّهِمْهَا وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا عَلَى وَجَلٍ مِنْهَا.
🔸از خطبه هاى امام (عليه السلام) است که درباره نکوهش دنيا ايراد فرموده است. (بخش چهارم):
🔺مگر شما در جايگاه پيشينيان خود زندگى نمى کنيد همانها که عمرشان از شما طولانى تر و آثارشان پا بر جاتر و آرزوهاى شان درازتر، نفراتشان فزونتر و لشکرهايشان انبوه تر بود؟
آنها دنيا را پرستيدند، چه پرستيدنى! و آن را بر همه چيز مقدّم داشتند چه مقدّم داشتنى!، اما سرانجام بدون زاد و توشه اى که آنها را به منزلگاه (ابدى شان) برساند، و بدون مرکبى که با آن اين راه (پر خوف و خطر) را بپيمايند از آن کوچ کردند.
آيا هرگز به شما خبر رسيده که دنيا فديه اى براى يکى از آنها داده باشد (تا او را از مرگ يا سکرات آن) رهايى ببخشد؟ يا کمکى به آنها در اين مسير کند؟ يا حدّ اقل هم نشين خوبى براى آنان باشد؟ (نه، هرگز کمکى به فداييان خود نکرده) بلکه به عکس آنها را زير آفتهاى گوناگون پوشانيد و طوق حوادث دردناک کوبنده را بر گردنشان افکند و با انواع شدائد و مشکلات ذليلشان نمود، و به صورت به خاک افکند و پايمالشان کرد، و به يارى گردش روزگار بر ضدّ آنها برخاست.
شما با چشم خود ديديد (و در تواريخ خوانديد) که دنيا در برابر دنياپرستان و کسانى که آن را بر همه چيز مقدّم مى داشتند و بر آن تکيه مى کردند هنگام کوچ هميشگى از آن چهره در هم کشيد و خودرا کاملاً نا آشنا جلوه داد.
آيا دنيا براى دنياپرستان زاد و توشه اى جز گرسنگى فراهم کرد؟ و جز فشار و تنگى محلّى براى آنها آماده ساخت؟ و جز ظلمت و تاريکى براى آنها نورى مهيّا نمود؟ (نه، هرگز، بلکه آنها را در گورهاى تاريک و تنگ و وحشتناک جاى داد) و آيا سرانجام جز ندامت چيزى براى آنها ببارآورد؟ آيا چنين دنيايى را بر همه چيز مقدّم مى شمريد؟ و بر آن تکيه مى کنيد؟ و نسبت به آن حرص مى ورزيد؟! چه بد خانه اى است اين دنيا براى کسى که نسبت به آن خوش بين باشد و در آن آسوده خاطر زندگى کند!
🏴
📚#خطبه_۱۱۱ نهج البلاغه: بخش پنجم: عالم مردگان
🔸ومِن خُطبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السِّلام في ذَمِّ الدُّنَيْا:
🔺فَاعْلَمُوا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ بِأَنَّكُمْ تَارِكُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْهَا، وَ اتَّعِظُوا فِيهَا بِالَّذِينَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً، حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ فَلَا يُدْعَوْنَ رُكْبَاناً، وَ أُنْزِلُوا الْأَجْدَاثَ فَلَا يُدْعَوْنَ ضِيفَاناً، وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِيحِ أَجْنَانٌ وَ مِنَ التُّرَابِ أَكْفَانٌ وَ مِنَ الرُّفَاتِ جِيرَانٌ، فَهُمْ جِيرَةٌ لَا يُجِيبُونَ دَاعِياً وَ لَا يَمْنَعُونَ ضَيْماً وَ لَا يُبَالُونَ مَنْدَبَةً، إِنْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا، جَمِيعٌ وَ هُمْ آحَادٌ وَ جِيرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ، مُتَدَانُونَ لَا يَتَزَاوَرُونَ وَ قَرِيبُونَ لَا يَتَقَارَبُونَ، حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ وَ جُهَلَاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ، لَا يُخْشَى فَجْعُهُمْ وَ لَا يُرْجَى دَفْعُهُمْ، اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الْأَرْضِ بَطْناً وَ بِالسَّعَةِ ضِيقاً وَ بِالْأَهْلِ غُرْبَةً وَ بِالنُّورِ ظُلْمَةً، فَجَاءُوهَا كَمَا فَارَقُوهَا حُفَاةً عُرَاةً، قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إِلَى الْحَيَاةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقِيَةِ، كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى: «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِين».
🔸از خطبه هاى امام (عليه السلام) است که درباره نکوهش دنيا ايراد فرموده است. (بخش پنجم):
🔺بدانيد ـ وبه يقين مى دانيد ـ که سرانجام، همه شما دنيا را ترک مى گوييد و از آن کوچ مى کنيد، از کسانى که (پيش از شما در دنيا بودند و) مى گفتند: «چه کسى از ما نيرومندتر است»، پند گيريد (آرى) آنها را به سوى قبرشان بردند، در حالى که اختيارى از خود نداشتند، و در درون قبرهايشان جاى دادند، در حالى که مهمان نبودند در دل سنگهاى گسترده، خانه هاى قبر براى آنان ساخته شد، و از خاک کفنهايى، و از استخوانهاى پوسيده همسايگانى داشتند، همسايگانى که هيچ ندايى را پاسخ نمى گويند و در برابر هجوم ستمگران کمکى به همسايه خود نمى کنند و به گريه ها اعتنايى ندارند، نه از بارش باران خوشحال مى شوند، نه از قحطى مأيوس و ناراحت، همه گِرد هم هستند ولى تنهايند همسايگان نزديکند ولى از هم دورند، در کنار همند ولى هيچ گاه به ديدار هم نمى روند نزديکند امّا با هم تماس نمى گيرند.
عاقلانى هستند که دشمنى ها از دل آنها رخت بربسته، و جاهلانى که آتش کينه در دل آنها فرو مرده، نه از زيان آنها ترسى است و نه به دفاع آنها اميدى، برون زمين را به درون آن تبديل کرده اند، و خانه تنگ و تاريک را به جاى خانه هاى وسيع، غربت را به جاى ديدار اهل و عيال و ظلمت را به جاى نور، پذيرفته اند (آرى در قيامت) آنها به سوى زمين باز مى گردند، همان گونه که در آغاز از زمين (وخاک) جدا شدند. اين در حالى است که همگى پا برهنه و عريانند آنها از روى زمين با اعمال خويش به سوى حيات ابدى و سراى جاودانى کوچ کرده اند، آن گونه که خداوند فرموده: «همان طور که آفرينش را آغاز کرديم، آن را باز مى گردانيم، اين وعده اى است قطعى که آن را انجام مى دهيم».
🏴
📚#خطبه_۱۱۲ نهج البلاغه: عجز انسان از وصف خدا
🔸و من خطبة له (علیه السلام) ذكر فيها ملك الموت و توفية النفس و عجز الخلق عن وصف اللّه:
🔺هَلْ تُحِسُّ [يُحَسُ] بِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا، أَمْ هَلْ تَرَاهُ إِذَا تَوَفَّى أَحَداً؟ بَلْ كَيْفَ يَتَوَفَّى الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ؟ أَ يَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا، أَمْ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإِذْنِ رَبِّهَا، أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ فِي أَحْشَائِهَا؟ كَيْفَ يَصِفُ إِلَهَهُ مَنْ يَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوقٍ مِثْلِهِ؟
🔸امام عليه السلام در اين خطبه پيرامون فرشته مرگ، و قبض روح توسط او، و ناتوانى بندگان از وصف خداوند سخن مى گويد:
🔺آيا هنگامى که (فرشته مرگ) وارد منزلى مى شود، احساس مى کنيد؟ و آيا وقتى کسى را قبض روح مى کند وى را مى بينيد؟ از آن بالاتر (آيا مى دانيد) چگونه (گاهى) جنين را در شکم مادر، قبض روح مى کند؟ آيا وارد شکم مادر از طريق بعضى اعضاء مى شود يا از برون، روح جنين را به سوى خود فرا مى خواند؟ و او به اذن پروردگار اجابت مى کند، يا با او در شکم مادر همراه است؟! چگونه کسى که از توصيف و تعريف مخلوقى همانند خود، ناتوان است، مى تواند خالق و معبودش را توصيف کند؟!
🔹خطبه در يك نگاه: سایه فرشته مرگ در همه جا
اين خطبه، كه قرائن نشان مى دهد بخشى از خطبه مفصّل ترى بوده، در واقع براى بيان اين نكته است كه: انسانها قادر به درك كنه ذات و صفات خدا نيستند زيرا هنگامى كه آنها نتوانند فرشته مرگ و صفات و كارهاى او را دقيقاً بشناسند چگونه مى توان انتظار داشت كه ذات و صفات خالق را آن گونه كه هست بدانند.
از كتاب تمام نهج البلاغه چنين استفاده مى شود كه، اين خطبه، بخشى از خطبه معروف اشباح است كه امام عليه السلام آن را درباره عجز انسان از درك كنه صفات الهى ايراد فرموده است و به يقين تعبيرات اين خطبه، با تعبيرات خطبه اشباح متناسب است و هر گاه هر دو خطبه در كنار هم قرار گيرند، انسان مى تواند باور كند كه امكان دارد خطبه مورد بحث، بخشى از آن باشد.
🔹
🏴
📚#خطبه_۱۱۳ نهج البلاغه: بخش اول: دنیای ناپایدار
🔸و من خطبة له (علیه السلام) في ذمّ الدنيا:
🔺وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا، فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ، قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا. [دَارٌ] دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا، لَمْ يُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا [عَنْ] عَلَى أَعْدَائِهِ. خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ، فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ. اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ مِنْ [طَلِبَتِكُمْ] طَلَبِكُمْ وَ اسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ [كَمَا] مَا سَأَلَكُمْ وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ.
🔸از خطبه هاى امام عليه السلام است كه در نكوهش دنيا (ودنياپرستى) ايراد فرموده است (بخش اول):
🔺شما را از دل بستگى به دنيا سخت بر حذر مى دارم که منزلگاهى است کوچ کردنى و جاى اقامت نيست. خود را با مکر و نيرنگ آراسته و با زرق و برق خود، مردم را مى فريبد! سرايى است که در نظر صاحب اصليش بى مقدار است، لذا حلالش را با حرام، و خيرش را با شرّ، و زندگيش را با مرگ، و شيرينيش را با تلخى، آميخته است (به همين دليل) خداوند آن را مخصوص اوليايش نساخته، و از دشمنانش دريغ نداشته است. خوبى هايش کم، و شرّ آن آماده (و فراوان)، جمعش رو به فنا و ملک و حکومتش رو به زوال، و آباديش رو به ويرانى است.
چه ارزش دارد سرايى که همچون عمارتهاى فرسوده در حال فروريختن است؟ و چه خوبى دارد عمرهايى که همچون زاد و توشه (مختصر) پايان مى گيرد؟ و زندگى هايى که همچون ايّام سفر به آخر مى رسد؟ (بنابراين) آنچه را خداوند بر شما واجب کرده است جزءِ خواسته هاى خويش قرار دهيد و از او بخواهيد که براى اداى حقوقى که از شما طلب کرده ياريتان کند و پيش از آن که به سوى مرگ فراخوانده شويد دعوت مرگ را به گوش هاى خويش برسانيد (و آماده شويد).
🔹خطبه در يك نگاه: شما را از دلبستگى به دنيا بر حذر مى دارم
امام عليه السلام در اين خطبه از چند مسأله مهم سخن مى گويد كه همه به يكديگر مرتبطند. نخست مردم را از دنياپرستى باز مى دارد و عيوب و مشكلات دنيا را بازگو مى كند و آن را به خانه اى تشبيه مى نمايد كه رو به ويرانى است و نبايد دل به آن بست. در بخش ديگرى براى تكميل اين سخن، توصيه مى فرمايد كه مرگ را فراموش نكنيد و همچون زاهدان در دنيا باشيد كه دل به آن نبستند. و سرانجام در بخش ديگرى به پراكندگى و اختلاف مسلمانان، اشاره كرده و آن را ناشى از دل بستگى به دنيا مى شمرد و اصلاح آن را مايه پيشرفت جامعه معرفى مى فرمايد.
🔹
🏴
📚#خطبه_۱۱۳ نهج البلاغه: بخش دوم: غفلت از آخرت
🔸و من خطبة له (علیه السلام) في ذمّ الدنيا:
🔺إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا. قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجَالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الْآمَالِ فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الْآخِرَةِ وَ الْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الْآجِلَةِ. وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ، مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ فَلَا تَوَازَرُونَ وَ لَا تَنَاصَحُونَ وَ لَا تَبَاذَلُونَ وَ لَا تَوَادُّونَ.
🔸از خطبه هاى امام عليه السلام است كه در نكوهش دنيا (ودنياپرستى) ايراد فرموده است (بخش دوم):
🔺زاهدان در دنيا، قلوبشان مى گريد گر چه ظاهراً بخندند، سخت محزون و غمگين اند گر چه ظاهراً شادمانى کنند، و نسبت به خود (و وضع اخلاقى و کمى طاعات خويش) سخت خشمگين اند هر چند به خاطر روزى هاى فراوانى که به آنها داده شده در پيشگاه خدا شاکرند.
ياد مرگ از دل هايتان پنهان شده و آمال و آرزوهاى دروغين در برابر شما حاضر گشته، از اين رو سلطه دنيا بر شما بيش از آخرت شده و زندگانى زودرس دنيا شما را از حيات جاودانى آخرت بيرون برده است. شما همگى در اسلام و دين خدا برادر (و برابر) هستيد و تفرقه و اختلاف در ميان شما تنها به سبب آلودگى درون و سوء نيت هاست به همين دليل نه به يکديگر کمک مى کنيد، و نه همديگر را نصيحت، و نه بذل و بخشش به هم داريد، و نه به يکديگر مهر مى ورزيد!
🏴