سلااام رفیـــق
صبح چهارشنبه ماه رمضونت بخیـــــــــــــر🌤
میدونی چیه؟
توی مـــاه رمضون
خــدا برای نفسای مهموناش هم ثواب مینویسه
میدونـــــی این یعنی چی؟
میخواد بگه:
قربــون نفسات برم بنـــده ی من؛❤️
آره دیگه
این شکلی دوسمون داره😍
آخخخخخ دورت بگردم خدا جونم😘
🌕 فضیلت و ثواب روز شانزدهم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم :
🌺 روز شانزدهم، خداوند این پاداش را به شما مى دهد که وقتى از قبر بیرون آمدید، شصت حلّه به شما عطا مى کند که بپوشید و ناقه اى مى فرستد که بر آن سوار شوید و ابرى را روانه مى کند که در برابر گرماى آن روز بر سر شما سایه افکند.
📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۹
نکته روز:
رفقا داریم به روزهای حساسی نزدیک میشیم
روزهایی که احتمال شب قدر در اونها زیاده
یعنی اوج میهمانی خدا
اگه تا الان نتونستیم بهره ای از این ماه بزرگ ببریم بیایید دست به دامن خودش بشیم چون خودش فرموده :
فَفِرُّوا إِلَى اللَّـهِ
بیایید از دست خودمون ، از دست گناهانمون به سوی خدا فرار کنیم که بزرگترین پناهگاه ما خود خداست
یه جایی تو مناجات شعبانیه به خدا میگیم
خدایا من از غضبت به سمت خودت فرار میکنم و هیچ پناهی جز خودت ندارم
هر کاری میتونید بکنید داره دیر میشه
چشم به هم بزنی تموم شده هااااا
فضائل علوی:
بنازم به آقایی که محبتش با حلال زادگی آدمها گره خورده و عداوتش با حرامزادگی
پیامبر اعظم ص فرمودن :
یا علی ، با تو مخالفت و دشمنی نمیکند الا حرامزاده
یه شخصی به پیامبر ص مراجعه کرد و گفت : من مدتی نبودم و وقتی برگشتم دیدم همسرم زاییده
الان نمیدانم این فرزند برای من است یا حرامزاده است
پیامبر فرمود به سر گذری برو که علی از آنجا رد میشود ، او را به فرزندت نشان بده اگر از او خوشش آمد بدان فرزندت حلال زاده است و با علی مخالفت و دشمنی نمیکند الا حرامزاده
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۵۴ 🎬 بالاخره ناریه امد ،صبحانه ای باهم خوردیم و
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط _حسینی
#قسمت۵۷ 🎬
گفتم:عدنان,توخوب میدانی که ازدواج ما وجه المصالحه بوده پس اگر توانتحارکنی,یعنی مرا کشتی ,چون پدروعشیره ات مرگ تورا از چشم من میدانند وبی شک دشمنی ها دوباره شروع میشود وقصاص خون تو میشود ریخته شدن خون من وجوانان عشیره ی بنی ساعد...
عدنان:زور الکی نزن ناریه ,من بهشت را میخواهم ,بعدش دولت اسلامی عراق وشام ومجاهدانش,امنیت تورا تضمین میکنند همانطور که قصرزیبای مرا دربهشت تضمین کرده اند....
وای من, که چگونه مغز همسرنابغه ام را شستشوداده اند...انوقت بود که ازکرده ی خودم از عمق جان پشیمان شدم وارزو میکردم کاش زمان به عقب برمیگشت....
هرچه کردم که منصرفش کنم نشد که نشد وروز بعد خبر حمله ی انتحاری قهرمان ومجاهد ازجان گذشته ی دولت اسلامی درهمه جا پیچید....احترام به من وفیصل صدبرابر شده بود...مدرک پزشک ویژه به من داده شد وخیلی کارهای دیگر اما غم از دست دادن عدنان برایم خیلی سنگین بود وبااین کارها قابل جبران نبود..
تااینکه صبح روز بعداز انتحار عدنان ,پدرم با من تماس گرفت...تماسی که سراغاز اوارگیم شد....
اینجا که رسید,اشکهایش را که با به خاطراوردن اتفاقات تلخ زندگیش,جاری شده بود پاک کردوگفت:سلماجان,بخواب,
بقیه اش باشد برای فردا شب....
شبت خوش...
درفکر نخودمغزانی بودم که باریسمان پوسیده ی مولویهای داعشی به عمق چاه جهنم نزول کردند که به خواب رفتم....
هم اکنون هفت روز است که در اردوگاه تموز مستقرشده ام,این روزها ناریه راخیلی کم میبینم,وقتی هم که باماست اغلب درفکراست وکم حرف میزند گاهی فکرمیکنم مشکل جدی برایش پیش امده وبعضی وقتها فکرمیکنم دارد تصمیم مهمی میگیرد وامروز به سرم زده نکند درفکر نقشه ای برای من وعماداست؟؟
نه نه امکان ندارد من که جزبامحبت بااووفصیل برخوردنکردم وبارها وبارها برایش از ارادتم به دولت داعش گفته ام تا به شیعه بودنم شک نکند....هرچه هست ,سخت کارمیکند واغلب داخل شهراست وبچه ها پیش من خوشند ومنم پیش عمادم,از کانکس خیلی کم بیرون میروم,مگربرای گذاشتن قفس خرگوشها کنار کانکس......
امروز ناریه نهار رابا ماخورد وهمانطور که غذا میخوردگفت:دیشب مجاهدان حمله ی غافلگیرانه ای به روستاهای اطراف موصل کرده اند وچندتا از روستاهایی را که نیروهای حشدالشعبی عراق ازدستشان دراورده بودند دوباره تحت تصرف خود گرفته اندوچندتایی هم اسیرگرفتند وامشب به همین مناسبت مجلس جشن ونورافشانی درپایگاه کنار مسجد برقراراست..من امشب جایی کاردارم و نمیرسم بروم,اگر تودوست داری,ماشین رابرایت میگذارم بچه ها راببر وخوش باشید....
فیصل:اخ جون دوباره اتیش بازی...بریم....بریم ...
خیلی دلم میخواست بفهمم ناریه کجا میرود اما جرات پرسیدن نداشتم وبرای همین گفتم:باشه,اگه فیصل دوست داره بریم ,میبرمش.
نهار را که خوردیم ,ناریه ساعتی استراحت کرد,سویچ ماشین رابه من داد وکلی سفارش فیصل راکرد وگفت:سلما جان ,احتمالا تا وقت خواب نمیایم,فعلا....
ناریه که رفت ,بچه ها هم اجازه گرفتند تا بیرون کانکس با خرگوشهاشون بازی کنند ومن ازعماد وفیصل قول گرفتم تاازیک متری کانکس دورتر نروند وبرای همین با چوبی روی خاک اطراف کانکس محدوده ای را مشخص کردم تا ازاین محدوده دورتر نروند وخودم امدم داخل کانکس ودوباره پناه اوردم به ایات قران.
مشغول خواندن قران بودم که عماد به شدت در را بازکرد وبا فریادهای نامفهومی دستم را میکشید انگار میخواست چیز مهمی بگوید,چادرم رامرتب کردم وهمراهش بیرون رفتم وبه جایی که عماداشاره میکرد نگاه کردم ,وای خدای من باورم نمیشدازانچه که میدیدم...
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط _حسینی #قسمت۵۷ 🎬 گفتم:عدنان,توخوب میدانی که ازدواج ما وجه
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۵۸ 🎬
خدای من درست میدیدم؟؟!!نفس درسینه ام حبس شد وخم شدم واهسته درگوش عماد گفتم:برو داخل کانکس ممکنه ابواسحاق,تورا بشناسد...عماد وفیصل را هل دادم داخل کانکس به بهانه ی اوردن قفس خرگوشها به ابواسحاق که گویا سه اسیر اورده بود نزدیکترشدم ودرست خیره شدم،حقیقتا درست میدیدم بله این طارق بود,برادر بزرگم،انگار ابواسحاق وارد داعش شده بود که خانواده ی مرا بکشد وبه اسیری ببرد،تمام وجودم راهیجان گرفته بود,ابواسحاق داشت بایک مردداعشی دیگرصحبت میکرد گوشهایم راتیز کردم تا ببینم چه میگویند.
مردداعشی:برادر ,اینجا جایی برای نگهداری این اسیران کافرنداریم,چه کسی گفته اینها رابه اینجا بیاوری؟
ابواسحاق که نیشش تابنا گوش بازشده بود گفت:میدانم...لازم نیست خیلی نگران باشی,این رافضی ها تا طلوع افتاب بیشتر میهمانت نیستند,قراراست به مناسبت این پیروزی اخیر فردا صبح اینها راقربانی کنیم وباسرشان فوتبال بازی کنیم.
مردداعشی اشاره ای به طرف یکی از چادرها کردوگفت:دست وپاهایشان رامحکم ببندداخل ان چادر بیاندازشان,چون جای خالی نداریم دوتا مجاهد هم برای نگهبانی جلوی چادر بگذار,البته لازم نیست چون اینجا ازهمه طرف نگهبان دارد که اگرموفق به بازکردن خودشان بشوند باز موفق به فرار نخواهندشد.....
دردی عمق قلبم رافراگرفت,خدای من,طارق، برادرم فردا قربانی میشود...باید کاری کنم....باید نجاتش دهم حتی اگر به قیمت ازدست دادن جانم تمام شود.
امشب درشهرموصل اتش بازی دارند,احتمالا اردوگاه کمی خلوت ترمیشود.
فکری به خاطرم رسید وبه سرعت خودم رابه کانکس رساندم.
داخل کانکس دنبال یک چاقو بودم...اره دیدمش ,چاقوهای مجاهدان معمولا خیلی تیزوبرنده بود،باید تااذان مغرب صبر میکردم وقتی داعشیها به نماز میرفتند بهترین زمانش بود باید دست وپاهایشان رابازمیکردم وبه شکلی که توجه کسی راجلب نکند از اردوگاه خارجشان میکردم,اما چطور؟؟
اره درسته باچادر.......درسته که فرار با چادر خوشایندیک رزمنده ی شجاع نیست اما حفظ جان واجبتراست،چمدان بزرگ لباسی را دیده بودم که ناریه داخل ان چادرهایش رامیگذاشت...
چمدان راباز کردم ,پنج,شش تا چادربود ,همینطور که میخواستم سه تاچادر انتخاب کنم ،دیدم زیرچادرها قاب عکسی بود که احتمالا متعلق به ابوفیصل است .....
خدایا شکررررت،زیر قاب عکس,لباسهای مردانه ای مرتب وتازده بود,لباسهای سیاهرنگی باشالهای سیاه که نشانه ی خونخواران داعشی بود... احتمالا این لباسها هم متعلق به ابوفیصل است حتما برای یادگاری نگهداشته ,مثل من که چادرلیلا وشال مادرم را باخودم اوردم.
سه دست لباس کامل باسربندهایی که نشان میداد طرف داعشی است,برداشتم.
چمدان رامرتب کردم ودرش رابستم وبه انتظار نشستم تا غروب شود...
وای یادم رفت...ناریه دوتا اسلحه داشت یک اسلحه کوچک کمری که همیشه همراهش بود ویک اسلحه بزرگتر که نمیدانم اسمش چه بود اما بارها وبارها پشت رختخوابها دیده بودمش,نگاه کردم به بچه ها ببینم حواسشان به من هست یانه؟
فیصل مشغول بازی با خرگوشها وغذا دادنشان بود اما عماد کاملا معلوم بود که حواسش به من است ونگرانی ازصورتش میبارید,چشمکی بهش زدم ورفتم طرف رختخوابها,بااحتیاط اسلحه رابرداشتم وداخل لباسها پنهانش کردم وهمه را داخل شال عربی مادرم گذاشتم تا چیزی مشخص نشود.
اینقدنگران طارق بودم که اصلا برایم اهمیت نداشت اگرناریه میفهمید که اسلحه گم وگورشده ویا لباسهای شوهر بیچاره,اش ناپدیدشده,چه چیزی باید جوابش میدادم
صدای اذان بلند شد روبه بچه ها گفتم:من میرم بیرون,بچه های خوبی باشید تا امدم باهم میریم مراسم اتش بازی...
چاقورا زیرلباسم پنهان کردم وبقچه ای راکه بسته بودم برداشتم وبااحتیاط بیرون امدم.
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
با ما همراه باشید🌹🌹🌹
شه شناس جلسه ۵۳.mp3
22.36M
📝برای امیرالمؤمنین جانها فدایش
شه شناس
🔹 جلسه ۵۳
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔈#سخنرانی
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
ملکوت فریب در خرید و فروش.mp3
2.72M
🌅 ملکوت اعمال 1⃣1⃣
◀️ ملکوت فریب در خرید و فروش
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔹 جلسه هشتم
🔈#پادکست
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
♦️یک آیه یک ختم
🌐 https://leageketab.ir/khatme-quran
📌 فقط کافیه بزنید رو لینک ایه رو بخونید و درثواب اون ختم شریک بشید
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۵۸ 🎬 خدای من درست میدیدم؟؟!!نفس درسینه ام حبس ش
با سلام قسمتهای جدید داستان اصلاح شد
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
📌 آمادگی برای شب قدر 1⃣
♦️ شب قدر ارزش و اهمیت فراوانی در آیات و روایات دارد.
🔸 در سوره مبارکه قدر داریم:
💌 لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ (۳)
🕯 شب قدر بهتر از هزار ماه است.
🚩 پیامبر خدا صلی الله در تفسیر سوره «قدر» فرمودند: هر کس شب قدر را احیا بدارد و مؤمن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، تمامی گناهانش آمرزیده می شود.
🌀 https://b2n.ir/h18984
2⃣ شب قدر دقیقا مشخص نیست کدام شب ماه رمضان است، اما به احتمال فراوان شب بیست و سوم این ماه مبارک باشد.
3⃣ بهتر است از ذکرهای معتبر که در کتب ادعیه و حدیث آمده است استفاده کنیم، چرا که معصومین علیهم السلام بهتر از ما می دانند گفتن چه ذکری و به چه شکلی صحیح و مؤثر است.
4⃣ قبل از شب قدر بهترین کار توبه و استغفار واقعی است یعنی اینکه انسان ترک گناه کند
5⃣ گفتن ذکر استغفار
6⃣ ذکر صلوات قلب انسان را نورانی نموده و آمادگی بیشتری در دل انسان ایجاد می کند.
7⃣ قبل از فرا رسیدن شب قدر برای عبادت و کسب خیر و رحمت و مغفرت، دعا کنیم و از خدا توفیق بهره بردن از این شب را درخواست کنیم.
8⃣ استاد پناهیان در منبع ذیل مطالب خوبی راجع به روش استفاده از شب قدر بیان نموده اند.
🌀 https://b2n.ir/z61632
نقش انسان در تقدیرات شب قدر اثر استاد شجاعی.pdf
1.79M
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
💠 آمادگی برای شب قدر 2⃣
📒 کتاب نقش انسان در تقدیرات شب قدر
🖌 نوشته ی استاد محمدشجاعی
تلاوت یک صفحه قران روزانه به همراه
#ترتیل استاد دباغ
#ترجمه استاد مومیوند
#تفسیر از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
#تفسیر-صوتی-استاد-قرائتی
⬇️⬇️⬇️⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1808859220C947b72c6cd
حجت السلام وحيدپور 7-1-403.mp3
3.29M
💠💠🔸زمزم احکام
🔸با موضوع:فقیر
🔸سعی کنیم این احکام کوتاه دو سه دقیقه ای که هر روز در حرم مطهر و منور حضرت معصومه سلام الله علیها بیان می شود را گوش کنیم تا بیشتر و بهتر با تکلیف شرعی خود آشنا شویم انشاء الله
⏱ 7 فروردین ۱۴۰۳
#احکام
💠نماز شب هفدهم ماه مبارک رمضان 💠
🔹هر کس در شب هفدهم ماه مبارک رمضان
◽️دو رکعت نماز بجا بیاورد
🔹⇦در رکعت اول
بعد از «سورهى حمد» هر سوره ای که دوست داشتی یکبار بخوان
🔹⇦ در رکعت دوم بعد از حمد صد مرتبه « سوره توحید » بخوان
🔹⇦بعد از تمام شدن نماز، صد مرتبه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه »بخواند
💢ثـواب وفضیـلت نمــاز:
🔻خداوند به او پاداش هزار هزار حج، هزار هزار عمره و هزار هزار جنگ را عطا می کند
❇️وقت خواندن این نماز در کل شب است(یعنی از بعد از خواندن نماز مغرب تا قبل از اذان صبح)
✅ از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز را به همه ما عنایت فرماید ان شاء الله
🍀به نیت تعجیل در فرج صلواتی هدیه کنید بنده های خوب خدا
#نماز_شبهای_ماه_رمضان
#رمضان
╲\╭┓
╭ 🌺
┗╯\