از پیامبر اکرم ﷺ پرسیدند:
در شب قدر از خداوند چه بخواهیم؟
پیامبر اکرم ﷺ فرمودند:
« عافیت بخواهید»
نکته روز:
روز قدر هم همانند شب قدر عظیم است مبادا از دستش بدید
در این روز هر عملی هزار برابر نوشته میشه و درب رحمت الهی بازه
آیت الله فاطمی نیا یه عملی رو در لیلة القدر میفرمایند که سرّی در اون وجود داره
خوندن سوره واقعه و بعد از اون یک قل هوالله و بعد از اون هفت بار یا الله و بعد از اون هر حاجتی که میخواهید از خدا بخوهید ان شاالله مستجاب میشه
فضائل علوی:
رفقا
اگرعبادت جن و انس رو داشته باشیم ولی ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام رو قبول نداشته باشیم پشیزی نمیارزه
هر عملی بدون ولایت امیرالمومنین علی ع بی ارزشه (در این حرف سری است که هر کسی درک اون رو نداره)
در روز قیامت اولین چیزی که از انسان سوال میشه نمازه ، نماز بدون ولایت هم ارزشی نداره
نکته مهدوی :
من نمیدونم الان امام زمان عج کجا قرآن سر گرفته ولی میدونم بیشترین چیزی که ایشان میخوان اینه که هر چه زودتر ظهور کنند تا به داد شیعیانشون و مظلومین عالم برسند
بیایید ما هم در این شب و روز عظیم الشأن امام زمان عج رو یاری کنیم و از خدا بخواهیم در فرجشون تعجیل کنند که فرج ما در فرج مولامونه
اگه شما هم دوست دارید اسمتون در لیست نذر کنندگان مهدوی در شب و روز قدر نوشته بشه
بسم الله
بزن رو لینک و اسمت رو ثبت کن
https://ppng.ir/d/3VxA
💖یارانِ #امام_زمان عجل الله فرجه
🌹عزیزان خوش ذوق
برای خواندن نماز قضا ؛دفترچه🗒️ آماده کردی🤔
قرار شد خیلی آهسته و پیوسته نماز قضاهامون رو بخونیم
📋با برنامه ما همراه باشید
شنبه = قضای یک نماز صبح🌸
یکشنبه =قضای یک نمازظهر
دوشنبه=قضای یک نمازعصر
سه شنبه=قضای یک نمازمغرب
چهارشنبه=قضای یک نمازعشاء
پنج شنبه= جامانده در هفته یا نماز والدین یا نماز آیات
🍃🌷🍃______🍃🌷🍃
‼️طرح خواندن نماز قضا ‼️
عزیز دل شنبه ها قراره یه
قضای نماز صبح
به جا بیاریم .
باماهمراه باش خیلی وقت نمیبره😌
#نماز_قضا #شنبه
حجت الاسلام وحيد پور 9-1-403.mp3
2.91M
💠💠🔸زمزم احکام
🔸با موضوع:روزه جلسه دهم
🔸سعی کنیم این احکام کوتاه دو سه دقیقه ای که هر روز در حرم مطهر و منور حضرت معصومه سلام الله علیها بیان می شود را گوش کنیم تا بیشتر و بهتر با تکلیف شرعی خود آشنا شویم انشاء الله
⏱ ۹ فروردین ۱۴۰۳
#احکام
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۶۰🎬 زیرلب بسم الله گفتم وروبه طارق:خیلی عادی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۶۱ 🎬
برگشتم پشت سرم ناریه را دیدم که گفت:چیه؟؟توخودت غرقی،غذا برای بچه ها دادم متوجه نشدی ,این برای تو ...
باتعجب نگاهش کردم وگفتم:توهم اینجا بودی؟گفتی اخرشب میای..
ناریه:کارم زود تموم شد وچون حدس میزدم شما اومده باشید اینجا,منم اومدم...الانم غذاتون رابخورید وبریم که کلی کارداریم.
من:کار داریم؟؟
اخه پیش خودم فکرکردم شایدازماجرای فرار اسیرها باخبر شده ویک برنامه چیده برای پیداکردنشان.
ناریه :اره,خیلی کار دارم,امشب به اندازه تمام عمرم خوشحالم...
من:یعنی به خاطر پیروزی داعش وگرفتن چندتاروستا اینقدرخوشحالی؟؟!
خنده ی بلندی کردواهسته گفت:گوربابای دولت اسلامی وداعش,بریم بالاخره میفهمی..
خیلی کنجکاوشده بودم ,اخه فحش به داعش میداد ,این خیلی جای تعجب داشت..داشتیم حرکت میکردیم که به طرف اردوگاه بریم که ناگهان از گوشه ای صدای همهمه ای بلند شد وبعضی از داعشیها باچوب وچماق به جان مردمی که برای تماشا امده بودند افتادند ومدام ناسزا میگفتند که:خائن را باید گرفت...جاسوسا...بی پدرومادرا و....
ناریه رفت جلو تاببینه چه خبره,بعداز چنددقیقه اومدوگفت:مثل اینکه یک نفر سریک مجاهدراگوش تاگوش بریده,اینا هم داغ کردن ناجور بریم بریم که اینا سزلی کاراشون رامیبینن...وقتی خودشون سرمیبرند حرفی نیست ولی,وقتی سریکی ازاینا بریده میشه,طرف مقابل راوحشی ترین ادم معرفی میکنند..
تودلم خنده ای کردم وگفتم:دستت طلا طارق جان که انتقام پدرومادرمون راگرفتی،شک نداشتم که ابواسحاق به درک واصل شده پس طارق ازمهلکه به سلامت فرارکرده,اخه اگر یکی ازاینا بهشون شک کرده بود یا گرفته بودنشان الان توبوق وکرنا به همه اعلام میکردند.
حرکت کردیم طرف اردوگاه اما ذهنم پراز سوالات کوچک وبزرگ بود...
نزدیک اردوگاه رسیدیم..
ناریه:یا الله...اینجا چه خبره؟!چرا نگهبانها اینقدزیاد شدن؟
با دیدن ورودی اردوگاه وتعداد داعشیها,قلبم به شدت میتپید واگر کسی میتونست روبنده ام را بالا بزنه وچهره ام راببینه میفهمید که کار کارخودمن است,اهسته نگاهی به عقب وبه فیصل وعمادکردم,میترسیدم که فیصل حرفی بزنه وکارها خراب بشه اما وقتی دیدم,فیصل درحال چرت زدنه خیالم راحت شد.
میخواستیم داخل اردوگاه بشیم که یکی ازداعشیا امدجلو,ناریه روبنده اش را داد بالا وگفت:سلام برادر چه خبره؟
داعشی:سلام ام فیصل...شما کی از اردوگاه خارج شدید؟
ام فیصل:من ظهر بعدازنهار رفتم,الانم ازجشن میام,طوری شده؟؟
داعشی:آهان پس شما درجریان نیستید,عصر سه تا اسیررافضی را اوردند وقراربود فردا قربانیشون کنیم که امشب فرارکردند.
ناریه:عجبببب ,خیالتون راحت حتما داخل اردوگاه هستند ,بااینهمه نگهبانی که اطراف اردوگاه هست,محاله توانسته باشند,خارج بشن...
داعشی:خودمان هم همین را حدس میزنیم,مجاهدان دارن همه جا رامیگردندوراه راباز کرد تا ما داخل برویم.
خداراشکر کردم که ناریه نگفت که ما غروب باماشینش رفتیم وگرنه شاید به من مشکوک میشدند...
نفس راحتی کشیدم که از دست اینا جستم اما نمیدانستم ،من در چنگ عقربی کشنده وماری خوش خط وخال هستم وخودم خبرندارم...
#ادامه دارد....
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
با ما همراه باشید🌹🌹🌹
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۶۱ 🎬 برگشتم پشت سرم ناریه را دیدم که گفت:چیه؟؟
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۶۲ 🎬
وارد کانکس شدیم سریع رفتم طرف تشکها تا خودم پهنشون کنم وناریه از نبودن اسلحه ,باخبرنشه...
ناریه مشکوکانه نگاهم کرد وگفت:میخواستیم یه قهوه درست کنیم وبخوریم,کلی حرف دارم برات بزنم.
من:بچه ها خوابشونه,بخوابند ,من وتوتاصبح بیدارمیمونیم😊
بچه ها خیلی زود خوابیدند ومنم قهوه به دست امدم کنار ناریه که دوباره توفکربود,قهوه را گرفتم طرفش که گفت:سلما,یه سوال ازت میپرسم دوست دارم راستش رابگی,برام خیلی مهمه خیلی...اصلا هم نترس ,من نه جاسوسم که میزان ارادتت به داعش راگزارش کنم ونه اینکه اگه بفهمم از داعش نفرت داری,بخوام کلکت رابکنم ,من فقط میخوام واقعیت رابگی...
بانگرانی گفتم:بپرس جواب میدم..
ناریه:توبه دولت اسلامی اعتقاد داری؟؟بهشون وفاداری یا از سرناچاری یاترس و.. بهشون معتقدی؟؟
با خودم فکر کردم احتمالا ناریه برام فیلم بازی کرده که ازفرار اسیرا خبرنداره,الانم بهش گفتن که به من مشکوکن واین میخوادبااین سوال از زیرزبونم یه چیزایی بکشه بیرون بنابراین مصلحت دیدم و خیلی مطمین گفتم:ببین ناریه جان ،شوهر من از شهدای دولت هست گرچه من مثل شما در دولت اسلامی فعال نبودم اما ادامه دهنده راه ابوعماد هستم ودوست دارم مثل شما ترقی کنم وخدمت بنمایم...
ناریه متفکرانه سرش راتکان دادوگفت:که اینطور....منم تورا مثل خودم میکنم،اصلا یه ام فیصل دیگه....به زودی......
ازاین حرفش احساس بدی بهم دست داد ویک حس ناشناخته بهم میگفت همین الان ازناریه دور بشم.
ناریه:بزار بقیه ی سرگذشتم رابرات بگم ,حاضری؟
من:بله.. بله...البته.
ناریه:تااونجا گفتم که عدنان باحمله ی انتحاری خودش راکشت ,فرداصبحش پدرم به من زنگ زد وگفت که ابوعدنان کلی خط ونشان کشیده وگفته تاخون ناریه رانریزد ارام نمینشیند,چون پیوستنش به داعش رااز چشم تومیدانند وازاین بدتر فکرمیکنند که توترغیبش کردی تا کمربند انفجاری به خودش ببندد.....پدرم خیلی سفارش کرد که مراقب خودم باشم وهشدار داد که احتمال قوی ابوعدنان افرادی را میفرستد تا من رابکشند.
درست ازوقت مردن عدنان انگار ارامش من هم مرد مدام میترسیدم که کسی تعقیبم کند واینقدرهول هراس داشتم که حتی ازسایه ی خودم هم میترسیدم تااینکه...
تااینکه یک روز ازماموریت امربه معروف برمیگشتم ،به من حمله شد منتها,حمله شان نافرجام بود وتیرازبغل گوشم رد شد ومجاهدینی که همراهم بودند ,سریع ازمهلکه دورم کردند واین اتفاق همزمان با ورود داعش به عراق برام افتاد،من ازترس اینکه دوباره مورد حمله قراربگیرم,مجبورشدم تقاضای انتقال ازسوریه به عراق بدهم,فکرمیکردم که دراینجا درامنیت هستم ولی متوجه شدم ابوعدنان تا جسم بی جان من رانبینه وخون من رانریزه آرام نمینشینه.من همه ی اینها را ازچشم داعش میدونم,لعنت به دولت اسلامی عراق وشام,لعنت به مولویهای داعشی,لعنت به من که چشم بسته خودم راانداختم داخل اتش....اهی کشید وگفت:بهترین راه رفتن ازاین مهلکه است,ترک این دولت خبیث است,دیگه طاقت ندارم....
چندوقت پیش مدارک جعلی برای خودم وفیصل جورکردم،اینقدر پول از دولت اسلامی به جیب زدم وخون بهای عدنان هم روش که تااخرعمر خودم وفیصل راحت میتونیم زندگی کنیم.
چندروز پیش بهم خبردادند که یک هلیکوپتربزرگ برای جابه جای افراد، قراره از موصل به سمت ترکیه پرواز کند واینقدر این درو ان در زدم تا یه جاهم برای من فیصل بازکنند وما باگذرنامه ومدارک جعلی ونام مستعارازاینجا فرارمیکنیم وارزوی کشتن خودم رابردل ابوعدنان میگذارم وبا دستش زد روی شانه ام وگفت:سلما جان گفتم مهمونتم،فردا شب این موقع من اینجا نیستم ,طوری برنامه ریختم که.....هیچی بماند...
ذهنم درگیرشد,اگر ناریه برود من چکارکنم؟قول داده بود برام مدارک شناسایی جورکند,کاش باطارق رفته بودم فوقش کشته میشدم امااینجا......
ناریه:چیه سلما,رفتی توفکر؟ناراحت شدی که من میرم؟
من:اره خیلی,اخه من تنها چکارکنم؟؟
ناریه خنده ای بلندکردوگفت:فکر توهم کردم،فردا قبل از رفتن مدارک تووعماد را توبغلت میزارم ,اول تورا راهی میکنم وبعدخودم میرم..
باخودم فکرکردم,من را راهی میکنه؟؟!!اخه کجا؟؟منظورش چیه؟؟؟
ناریه بلند شد وگفت:برو بخواب من هم میرم ببینم اسرای فراری را گرفتند یانه؟
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
AudioCutter_حجت الاسلام رفیعی 03-1-10.mp3
34.89M
📝 موضوع : شب قدر
🎤 حجت الاسلام #استاد_رفیعی
💠شب نوزدهم ماه مبارک رمضان
🕌حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله
📆 11 فروردین 1403
🌻|↫#ماه_رمضان #رمضان
🔈#سخنرانی
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
ملکوت کتمان حق.mp3
3.75M
🌅 ملکوت اعمال 3⃣1⃣
◀️ ملکوت کتمان حق
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔹 جلسه نهم
🔈#پادکست
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
💠نماز شب بیستم ماه مبارک رمضان 💠
🔹هر کس در شب بیستم ماه مبارک رمضان
◽️هشت رکعت نماز بجا بیاور
{چهار تا دو رکعتی }
🔹⇦در هر رکعت یکبار «سورهى حمد»
🔹⇦به هر سوره میسر می شود
💢ثـواب وفضیـلت نمــاز:
🔻خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد
❇️وقت خواندن این نماز در کل شب است(از بعد از خواندن نماز مغرب تا قبل از اذان صبح)
به نیت تعجیل در فرج صلواتی هدیه کنید بنده های خوب خدا
#نماز_شبهای_ماه_رمضان
#رمضان
╲\╭┓
╭ 🌺
┗╯\
سورۀ قدر_ آیه 4.mp3
11.52M
🌸 #هر_روز_یک_آیه_یک_نکته
🔊 بشنوید | شرح یک آیه از قرآن کریم با بیان آیت الله حائری شیرازی
🔰چگونه در شب قدر، ثواب اَعمال، معادل بیش از هزار ماه است؟!
🔰چطور میتوانیم «وارد» شب قدر شویم؟
🔰همین الآن این تعهد را در ذهنتان انجام بدهید!
💎ليْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ | سورۀ قدر، آیۀ 4💎
#ماه_رمضان
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
📚 جالب است بدانید که
🏮 التماس دعا
🎍 ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺎ ﺯﺑﺎنی ﺩﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩﺍی ﺗﺎ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﻮﺩ !
🔸ﻣﻮسی: ﭼﮕﻮﻧﻪ؟
🎍ﺧﺪﺍ فرمود: ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﻋﺎﻛﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩﺍی !!
🙏 التماس دعا درخواست دعای خیر از دیگران است.
👈 التماس دعا معمولاً از کسی که به مکانهای زیارتی میرود یا عبادتی انجام میدهد، خواسته میشود
👌 التماس دعایِ عیادتکننده از مریض مستحب است
👌 سفارش شده که پس از کمک به فقیر، از او درخواست دعای خیر شود؛ زیرا دعای فقیر در حق کسی که به او کمک کرده، مستجاب است.
🤲🏻 درخواست دعای خیر از مؤمنان مستحب است.
💯 اجابتِ درخواستِ کسی که التماس دعا گفته، واجب نیست.
💢 بر اساس آیه ۹۷ سوره یوسف، التماس دعا را شامل درخواست آمرزش از خدا نیز دانستهاند
🚫عالمان شیعه معتقدند مردگان صدای زندگان را به اذن خدا میشنوند و صحابه پس از رحلت پیامبر صلوات الله از او طلب دعای خیر میکردند پس در التماس دعا تفاوتی بین مرده و زنده نیست و درخواست دعا از مردگان هم جایز است.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐