eitaa logo
محبان مهدی
1.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
129 فایل
یا بن الحسن دستانمان به سوی تو دراز شده با لطفت دستگیرمان باش✨ ما منتظران حضرت یار هستیم 🪷 اللهم بارک لمولانا یا صاحب الزمان 💚 «کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج بلامانع هستش » نظرات و سوالهای خود رو به آیدی زیر بفرست https://eitaa.com/zlotfi80
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا❗☝🏻 به جای‌ آنچه شیطان به من القاء می‌‌کند از قبیل آرزوهای‌ دور و دراز و بدگمانی‌ و حسد یاد عظمت خودت را به من القاء کن🤲🏻 و تفکر در قدرتت را🤲🏻 و تدبیر بر دشمنانت را🤲🏻 و به جای‌ آنچه شیطان بر زبانم جاری‌ می‌‌کند؛ مثل ناسزاگویی‌ و هرزه گویی و پرده دری‌ یا غیبت مؤمنی‌ که نیست یا دشنام به مخاطبی‌ که هست و یا هر چه از این دست، تو بر زبانم حمد خودت را جاری‌ کن!🤲🏻 وجاری کن ستایش بی‌‌حدّ و مرز خودت را و تمجید پیوسته وجودت را و شکرگزاری‌ نعمت‌هایت را و اعتراف به هدایا و خوبی‌‌هایت را و بر شمردن کرامت‌هایت را.🤲🏻 📚فرازی از دعای مکارم الاخلاق 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 زیباتر از صبح🌥️ سـلام✋🏻 صبحگاهے است خدایا☝🏻 به امیـد تو اے یگانہ معبودم💕 🍃زندگی  ســـلام✋🏻 صبحتون عالی پراز نور الهی✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بسْم اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌷 الهی به امید رحمت تو🤲🤲 سلام عرض ادب و احترام ❤️امروز پنج شنبه متعلق است به امام حسن عسکری روزمان را با ۵ شاخه گل به محضر مبارکشان معطر می کنیم . ❤️اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ... 🌱رگ خشک احکام الهی جز با خون گرم حضور تو جان تازه نمی گیرد! 🌱سلام بر تو ای گنج ودیعه شده در خزائن الهی. و سلام بر روزی که به یُمن جاری شدن احکام خدا، درخت شادی انسان شکوفه خواهد زد. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
015.mp3
15.65M
🟣📝خانواده موفق 💠قسمت سیزدهم 🎤دکتر سعید 📌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبان مهدی
🌺سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂 در برابر شایعه پراکنان که جامعه اسلامی را متزلزل می‌کنند، بی تفاوت نباشید. 🍂
🌺سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂 مهریه مناسب قرار دهید. 🍂 🔶قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَي أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (قصص /٢٧) ⚡️ ترجمه : حضرت شعيب به موسى گفت: من قصد دارم تا يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم بر اين (شرط) كه هشت سال براى من كار كنى و اگر (اين مدّت را) به ده سال تمام كردى، پس (بسته به خواست و محبّت) از ناحيه توست و من نمى خواهم كه بر تو سخت گيرم، بزودى به خواست خداوند، مرا از صالحان خواهى يافت. ❌مهریه باید بر اساس توان داماد باشد. حضرت موسی، در آن روز هیچ چیزی نداشت که بتواند مهریه قرار گیرد، اما قدرت بدنی و زور بازو داشت. بنابراین؛ حضرت شعیب، مهریه دخترش را هشت سال کار قرار داد. 🍁و در تعیین مهریه نیز سخت گیری ننمود، حدّاقلِ مورد قبول را انتخاب كرد و پذيرش بيشتر را به اختيار داماد گذاشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکمت های ۱۶۲ و ۱۶۳.mp3
15.45M
📌 📒با موضوع: 📆 ۲۱ آذر ۱۴۰۲ 🎤 با سخنرانی: ❇️روزانه 15 دقیقه از کلام امیر لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم.🌺 👇👇لیـــــــــنک دعوت 👇 📤 https://eitaa.com/mahdavi_arfae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟✤ 🔰 دعاها و زیارت روزانه 🎬(جهت مشاهده صوت و متن و پی دی اف دعاها و زیارت نامه ها لینک‌های آبی‌رنگ زیر را انتخاب نمایید) 1⃣متن و صوت زیارت روز پنج شنبه https://eitaa.com/delneshinha/18353 2⃣ متن و صوت دعای روز پنج شنبه https://eitaa.com/delneshinha/18347 3⃣ مجموع صوت دعاهای عهد https://eitaa.com/delneshinha/21637 4⃣ متن و مجموعه صوت های زیارت عاشورا https://eitaa.com/delneshinha/25009 5⃣ متن و مجموعه صوت های حدیث کساء https://eitaa.com/delneshinha/17177 6⃣متن و ترتیل و تحدیر سوره یاسین https://eitaa.com/delneshinha/21402 7⃣ متن ،ترجمه و مجموعه صوت های دعای هفتم صحیفه سجادیه https://eitaa.com/delneshinha/18438 8⃣مجموع دعاها و نماز امام زمان عجل الله https://eitaa.com/delneshinha/22432 9⃣ متن و تحدیر و ترتیل و ترجمه سی جز قران قاریان بین المللی https://eitaa.com/delneshinha/21182 💠فهرست تحدیر (تندخوانی) ، ترتیل و متن و ترجمه صوتی سوره های با صدای قاریان بین اللملی در کانال صوتهای دلنشین https://eitaa.com/delneshinha/28127 0⃣1⃣متن و صوت و ترجمه دعای کمیل https://eitaa.com/delneshinha/29693 1⃣1⃣متن و صوت آیت الکرسی و چرایی خواندن آیت الکرسی برای اموات https://eitaa.com/delneshinha/22533 2⃣1⃣زیارت نامه ، نماز و صلوات خاصه امام حسن عسکری علیه السلام https://eitaa.com/delneshinha/16563 3⃣1⃣ترتیل و تحدیر و متن سوره واقعه https://eitaa.com/delneshinha/22810 4⃣1⃣نماز روز پنج شنبه https://eitaa.com/Mohebannemahdi/16278 5⃣1⃣لیست مجموعه سخنرانی های اساتید https://eitaa.com/delneshinha/26316 6⃣1⃣لیست مجموعه دعاهای صحیفه سجادیه (متن و صوت و ترجمه فارسی) https://eitaa.com/delneshinha/29109 📌با نشر لینکهای گذاشته شده در‌ گروه هاتون در ثواب نشر دعاها شریک باشین ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ 🌍صوتهای دلنشین کوثر https://eitaa.com/delneshinha
Panahian-Clip-MerabanTarAzMadar.mp3
727.4K
🎵مهربان‌تر از مادر 🔹اکثر کسانی که به دوزخ می‌روند، به خاطر نفهمیدن این حقیقت است! 👶مجموعه کلیپ‌های تربیت فرزند (قسمت ۳) 👈 کیفیت بهتر + متن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤️🌨️🌤️🌨️🌤️ بنده خوب خدا 🦋 در طرح خواندن نماز قضا همراه ما باش و قدم به قدم پیش بریم ☺️ پنج شنبه ها قراره *🖤نماز والدین یا نماز آیات🖤* رو بخونیم.
محبان مهدی
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عشق پایدار♥️ #قسمت_بیست_و_هفتم با شور وشوقی زیاد به خانه رسیدم,از فکر به مستانه وعکس الع
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عشق پایدار♥️ مستانه درحالیکه محکم تواغوشش بودم کنار گوشم گفت :حاضر شو ,مادرم حکم کرده همین الان ببینتت گفتم:وای کاردارم,زهراخانم اجازه نمیده مستانه گفت :میدونی که تا نبرمت دست بردارنیستم,اجازه زهراخانمم من میگیرم,ناچارپذیرفتم به شرطی که زود برگردم. با کالسکه به خانه ی مستانه رفتیم,خدای من خانه نبود که قصربود سردر خانه مثل در قلعه ای بزرگ بود,وارد حیاط که شدیم همه جا چمن کاری با حوض اب وفواره ای دروسط ودرختان مختلف,گویی اینجا قسمتی ازبهشت است. برای من که کل عمرم رادر دواتاق کوچک,سرکرده بودم,خانه ی مستانه به قصرباشکوهی میماند. وارد ساختمان شدیم,حال خانه با قالیهای دستباف کرمان ومبلهای سلطنتی پرشده بود,چلچراغ وسط خانه زیبایی خیره کننده ای داشت. همینطور که محو بررسی اطرافم بودم باصدای (سلام)مردی جوان از عالم خود بیرون آمدم. روبه رویم مردی جوان با لباسی بسیارخوش دوخت(چون خیاط بودم اولین چیزی که نظرم راجلب میکرد دوخت لباس طرف بود وقیافه ای دلنشین ,دیدم مستانه روبه من گفت:معرفی میکنم,محمود,پسردایی ام,فارغ تحصیل پزشکی,تازه ازفرنگ برگشته.. محمودجان,ایشون مریم دوست هنرمند من واااا بلا به دور ,پسره خیره به صورتم اصلا پلک هم نمیزد مستانه متوجه بهت پسردایی اش شد وگفت:آقامحمود چشا درویش ,دختر مردم راخوردی من از خجالت سرم رابه زیرانداختم ومحمود با دستپاچگی معذرت خواهی کرد وازساختمان بیرون رفت. مادرمستانه از اتاقش بیرون امد واستقبال گرمی ازمن کرد وگفت خیلی خوشحالم مستانه با دخترفهمیده ای مثل تو دوست شده, پروین خانم زن مهربان وشیرین زبانی بود,یک ساعتی نشستیم وازهردری حرف زدیم واقعا با پروین خانم ومستانه مثل فاطمه خاله ام ,راحت بودم. دیگه داشت دیرمیشد ,بااجازه ای گفتم وخداحافظی کردم خسته وکوفته یک راست به خانه رفتم وکل اتفاقات امروز را به جز برخوردم بامحمود,برای مادرم تعریف کردم,مادرم که مستانه رابا تعاریف من میشناخت,حساسیتی نشان نداد,فکرم درگیر اتفاقات امروز بود که به خواب عمیقی فرو رفتم..... ادامه دارد.... واقعیت 🌿🍁🍂🍁🌿
محبان مهدی
💦⛈💦⛈💦⛈ #قسمت_بیست_و_هشتم ♥️عشق پایدار♥️ مستانه درحالیکه محکم تواغوشش بودم کنار گوشم گفت :حاضر شو
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عشق پایدار♥️ امروز خواب افتادم,هل هلمی یه لقمه که مامان برام گرفته بود خوردم وحرکت کردم دیرتراز همیشه به خیاط خانه رسیدم,جلوی در خیاطی,مستانه عصبانی قدم میزد,رفتم جلو گفتم یاپیغمبر!!!چی شده؟! مستانه:چرا اینقدر دیرکردی؟چه وقت اومدنه خااااانوم؟! من باخنده:چی شده؟؟جا زهرا خانم راگرفتی؟! مستانه:از دست تو واون پسره ی عجول.. من:پسره ی عجول؟!!! مستانه:ب ب ب بله,آقا مثل اینکه مهرتو گلوگیرش شده,میخواد دراسرع وقت ببینتت. کلی سرخ وسفید شدم وگفتم:مستانه,من نمیتونم,نمیام,میترسم,بابام مامانم و.. مستانه:میای,خوبم میای,پسره راه نداشت دیشب کل خونه های کرمان رابگرده تاپیدات کنه والاااا میخواد یه صحبت کوتاه کنه ونظرت رابدونه ,منم باهات میام دیگه... مستانه نگذاشت برم داخل خیاط خونه,دستم را گرفت وبه زور من را کشان کشان دنبال,خودش برد ویک راست رفتیم یه کافه درهمون نزدیکیا,دیدم ببببله آقا محمود منتظر نشسته.... کل بدنم میلرزید,رنگ میدادم ورنگ میگرفتم. آقا محمود بی توجه به حال نزارم با پررویی تمام گفت:هیچ کس بهت گفته وقتی خجالت میکشی ,خوشگل ترمیشی؟؟! وای خدای من قلبم داشت از دهنم میزد بیرون.اخه منی که در کل عمرم بایه نامحرم اینجور رودر رو حرف نزده بودم الان فکر میکردم بزرگترین جنایت قرن را انجام میدم,اما ازایوان روی میز,کمی اب خوردم,مسلط برخود وباسری,پایین به حرفهاشون گوش میکردم. آقامحمود بعداز معرفی خودش وآبا واجدادش ووضعیت زندگیشان ,ازم خواست به پیشنهاد ازدواجش فکرکنم. خداییش ازنظرمن جوان خوب,مودب,تحصیلکرده وزیبایی بود اما از عکس العمل پدرومادرم میترسیدم. یک دفعه یاد خاله وپسراش,افتادم خدای من جلال راکجای دلم بزارم...اون اگه بفهمه که درجا خفه ام میکنه من لام تاکام حرف نزدم,فقط شنونده بودم واقا محمود بود که نطقش گل کرده بود وهرچه بیشتر,حرف میزد,من بیشتر محو باطن ساده وبی تکلفش میشدم ,باطنی که برخلاف ظاهر اتوکشیده وفرنگیش,مملواز صداقت ویکرنگی بود.بللاخره بعداز ساعتی با نارضایتی,قلبی اش اجازه داد تا مرخص بشم قرارشد هرچه زودتر با خانوادم صحبت کنم وخبرش رابه مستانه بدهم. ازکافه زدم بیرون,حالم خوش نبودکه به خیاط خانه بروم.مستقیم رفتم خونه, مادرم از برگشتن بی موقع ورنگ برافروخته ام زد توسرش وگفت:خدامرگم بده طوریت شده؟ گفتم :نه مادر اتفاقی نیافتاده بزار یه اب به سروصورتم بزنم ,برات تعریف میکنم اومدم تواتاق,مادر منتظر نشسته بود وبی صبرانه گفت حالا بگو ببینم چی شده؟ با من ومن وکلی خجالت وسرخ وسفید شدن برا مادرم گفتم. مادرم با طمأنیه گفت:این اتفاقی هست که یه روز برا هر دختری میافته,ان شاالله خیره,هرچی خداصلاح بداند فقط فعلا به خاله ات نگو که شربه پا میشه... بزارظهرپدرت اومد به بابات بگو,نظر من,نظر باباته... دل توی دلم نبود ,درسته با بابا راحت بودم اما بازم روم نمیشد.... ادامه دارد.... واقعیت ▪کُپی بدون نام نویسنده حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ نویسنده 🌿🍁🍂🍁
محبان مهدی
💦⛈💦⛈💦⛈ #قسمت_بیست_و_نهم ♥️عشق پایدار♥️ امروز خواب افتادم,هل هلمی یه لقمه که مامان برام گرفته بود خ
💦⛈💦⛈💦⛈ ام ♥️عشق پایدار♥️ برای امدن بابا لحظه شماری میکردم, بعضی وقتا از, حس عشقی پنهان سرشار میشدم وگاهی نگرانی نهفته ای به دلم چنگ میزد.. بالاخره بابا آمد,نهار ابگوشت داشتیم که درآرامشی کذایی صرف شد,بعد ازنهار,بااشاره ی مادرم مشغول جمع کردن سفره شدم,ازپچ پچ های مادرفهمیدم ,داره خبرها رامیرسونه,گوشه ی لب بابا بالا پرید وچشاش برق زد,احساس کردم اوضاع بروفق مراد است. اخه این نهایت ارزوی یک پدر, است که خوشبختی وسروسامان گرفتن تنها فرزندش را ببیند, آن هم درآن دوره, پسری تحصیل کرده ودرسخوانده ودکتر... عنوانی دهن پرکن وبسیار سنگین وبا افتخار بود.. پدرم درحالیکه که انگار محو افکار مختلف بود صدایم کرد وگفت:دخترم, مادرت یه چیزایی میگه, تواین جوان راازکجا میشناسی؟اون تورا از کجا میشناسه؟ گفتم:نمیشناسم ,پسردایی دوستم ,مستانه است.دیروز من را با مستانه دیده... بابا:حتما از خانواده ی اعیونی هستند که فرهنگ رفته هست,اوضاع زندگی مارامیدونن؟؟میدونن که تحصیلکرده خانواده ما تویی انهم فقط تا, یه مقطع خاص؟ پدرومادرش,اصل ونسبش کین؟؟ گفتم ,من که نمیشناسم ,ولی اونجوری که میگفتند, اسم باباش یوسف میرزا ست الان خارج ازکشوره,مادرش تهرانه,اینجا هم اومده به اقوامش وپدربزرگش که فکر کنم, اسمش باقر خان...... یک دفعه پدرم که باهرحرف من سرخ شده بود,نعره ای زد که تابه حال نشنیده بودم وگفت:بس کن دیگه نمیخوام بشنوم ,ساکت شوو وای خدای من, مگه من چی گفتم؟چه بی احترامی کردم, چرا اینجوری, شد؟بابا که از چند لحظه قبل کلی ذوق زده شده یود چرا یکهو اینجور داد وهوار سرم کرد, اخه این اولین بار بود که بابام اینجور برخورد میکرد, نا خوداگاه گریه ام بلند شد نگاه به مادرکردم ,حالش بدتر از بابا بود ,رفتم کنارش تااومدم حرفی بزنم ,سیلی مادر به گونه ام خورد... مامان چی,شده؟؟!! مگه من چکارکردم؟؟ بابام دادزد:دیگه حق نداری ازخونه بیرون بری,خیاط خونه هم مرد میفهمی مررررد درک نمیکردم اینهمه خشونت ونامهربانی برای چیه؟؟اینها که از وقتی فهمیدن گل وبلبل بودن حالا چرا یکدفعه اینجوری شد؟ رفتم اون یکی اتاق,درک نمیکردم که چه کارخلافی کردم که مستوجب سیلی مادری,شدم که نازکتر ازگل بهم نمیگفت وحکم زندان رااز پدر گرفتم؟؟؟ خاله کبری همراه دخترش فاطمه از سرصدا خودشون رابه اتاق ما رسونده بودند وسیرتاپیاز ماجرا رافهمیدن.... ادامه دارد... واقعیت ▪کُپی بدون نام نویسنده حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ نویسنده 🌿🍁🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوثرانه جلسه پنجم.mp3
16.6M
📝 کوثرانه 💠 جلسه پنجم 🎤حجت الاسلام 🌻|↫‌ 🔈 ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ ‌‎‎@Mohebannemahdi ╚══🌸🕊═════════╝