eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم‌المحسن: @Bisimchi_hojaji فروش‌کتاب‌سربلند: @Atfe_M84 #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
!! خدا بھ همگۍ خیࢪ بده !! و ان شاءاللہ امࢪوز یڪ هدیہ ویژه از آقامحسن بگیࢪید استقبالتون بی نهایت عالۍ بود :))
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
محڪمتࢪین تڪیہ گاه زندگیم ﴿توݪدت مباࢪڪ﴾ #شادی_روح_شهدا_صلوات
🌙✨ هر روز تو زیباتر اتفاق مےافتے🍃 و من دوست داشتنت را از نو شروع مےڪنم...♥️(: 💔 تولدت مبارک همه ی ماهایی باشه که ماه شبای تارمون شدے برادر🖐🏻🙃✨ تولدت مبارک🎈
بک گراند شهید حججی 🥺🥀
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
بک گراند شهید حججی 🥺🥀
محسن حُجَجی (۲۱ تیر ۱۳۷۰ – ۱۸ مرداد ۱۳۹۶) یک نظامی از نیروهای ایرانی موسوم به مدافع حرم بود که در مرداد ۱۳۹۶ در عملیاتی در گذرگاه مرزی الولید —منطقهٔ مرزیِ بین سوریه و عراق — توسط نیروهای داعش به اسارت درآمد و پس از دو روز به وسیله بریدن سر به شهادت رسید.
سلام لایو مزار آقا محسن
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقامحسن حججی عزیز! دوس شهید من ، سلام! حس خیلی خوبی دارم از اینکِ برات مینویسم. این حس خوب از همون لحظه ای که تصویر شهادتت و سرِبریده ت رو دیدم ، در من به وجود اومده و امروز میخام شهادت پرغرورت رو ب تصویر بکشونم و هنر این کار رو از خودت میخام. داداش گلم! میدونم از اولم آسمونی بودی و تعلقی ب این زمین خاکی نداشتی! ولی ب من بگو چجور زندگی کردی ک : با شهادتت ، تو این سن وسال کم، دنیا رو زیر و رو کردی؟ حواسها رو جمع کردی و غافلان رو از خاب غفلت بیدار؟ تو شهادت رو معنا و مفهوم تازه ای بخشیدی! بقول استاد رحیم پور: " سری دادی و خاب رو از سر تمام غفلت زده های عالم پراندی. نظم و قاعده عالم رو ب هم ریختی! همه رو خجالت زده حساب و کتاب و اعمال و رفتار خودت کردی! آدم رو شک برمی‌داره، نکنه صاحب نفس زکیه خودت باشی!" خبر شهادتت ، خبر اول رسانه ها شد و هر کسی ب نحوی در راه قرار گرفتن تو مسیر سیر و سلوک عارفانت قدمی برداشت. چ نوزادانی ک اسمشون " محسن" شد! چ عروس ، دامادایی ک عکس تو رو رو ماشینشون زدن. چ مادرایی حتی تو خارج کشور ک آرزو کردن کاش ما هم پسری مث آقا محسن می‌داشتیم. شعرها سروده شد، مرثیه ها خونده شد، کلیپها و انیمیشنها و فیلم‌های کوتاه ساخته شد و روی پرده اِکران رفت. درسته بعد از رحلت امام عزیزمونم اوضاع همین بود ، ولی او رهبر کبیر انقلاب و عارف بزرگ قرن بود ، تو راه صدساله رو میون بُر زدی عزیزم! ب من بگو چکار کردی خدا عاشقت شد؟ و تونسی خودتو ب قافله کربلا برسونی؟ آره، فرق ما با تو، زمین تا آسمونه! بقول عطار نیشابوری: "هفت شهر عشق رو گشته ایم و هنوز اندر خم یک کوچه ایم. " رفیق آسمونی من! از آخرین پیامکی ک ب رفیقت دادی فهمیدم چ هدف مقدسی تو سر داشتی: " دعا کن رفیق ! مانده بی سر شدنم در رهِ زینب جانش!" چ سعادتی بالاتر از اینک ،موقع شهادت ،سرت تو دامن مولات باشه. من شنیدم سر عشاق ب زانوی شماست و از آنروز ، سرم میل بریدن دارد آقا محسن! جانم ب قربان مظلومیتت! تو برای همیشه بر تارک تاریخ خاهی درخشید، همچون حسین فهمیده ها و دیگر شهدای غیور ایران زمین! وصیتنامه هاتو خوندم، صدای موندگارتم بارها گوش کردم. چقد خوب ک ، جمله معروف حضرت آقا ک فرمودن: شهید حججی حجتی بود برهمگان! رو روی سنگ قبرت حک کردن. آقا برات گفتن: این دل کندن اگر در زمانی غیر از زمان ما بود و برامون تعریف میکردن، باورمون نمیشد ! درود بر تو ک آتش ب اختیار حرف آقا رو گوش کردی بش ثابت کردی سرباز داره. ما هنوز درگیر و گرفتار اون نگاه و عکست هسیم . نویسنده ای درمورد نگاهت ب لنز دوربین دشمن میگف: "تو جبروت مرگ رو فقط با نگاهت ب بازی گرفتی! " آقامحسن! آدم یا گُل میشه، یا خار! تو گل شدی و ما خار! زمانی ک عطرت عالم گیر شد در میون مشغله های دنیایی ما، سلفی بگیران مجلس هم خار شدن! نمیدونم چ رازی تو پیاده روی اربعین آخرین سال عمرت نهفته بود و چ رازی در پیاده روی قم تا جمکران داشتی ک اینجوری ب دنیا پشت کردی و امام حسین مشتاق دیدارت شد؟ شنیدم " اخلاص و تلاشت " از صفات برجسته و بارز تو بوده! هر روز از نجف آباد تا حسینیه اصفهان ( ۴۰ روز ، روزی ۶۰ کیلومتر) میرفتی و آخر شب برمیگشتی. میگفتی : سخت ترین کار ک در انظار عمومی نباشه رو ب من بدین. وقتی بت پیشنهاد دادن: کار آسونتر ! گفتی : برا حسین فقط باید سر داد. شهید حججی خوشگل من! خاسی کسی نفهمه چ زحمتی میکشی، خدا گف: دردونه خودمی، میذارمت پشت ویترین ، همه ی عالم خوشگلیتو ببینن! حس غرور میکنم از اینک تو رو دارم. خیلی دوست دارم. قربان اسارتت! قربان دستهای بسته !و نگاه پرصلابت ! و قدمهای استوار! و گلوی بریدت ! ک عاشورا رو برامون زنده کردی! قربان صبر زینب وار مادر و همسر و خاهرت! ک غیر از زیبایی چیزی ندیدن! وقتی از همسرت پرسیدن: چطور آقامحسن، عافیت رو، خونواده رو و فرزند دوساله رو رها میکنن و میون آتش میرن؟ ایشون فرمودن:" اقامحسن دل کندن! چیزی زیباتر از زندگیشون دیده بودن! شهادت و خدا و زیبایی رو دیده بودن " آقامحسن میخاسی بری سوریه ، گفتی : غرق دنیا شده رو جام شهادت ندهند. بزرگترین درسی ک از شهادتت گرفتم اینه ک لذت‌های شیطونی و هواهای نفسانی رو باید از خودم دور کنم تا ب زیبایی های ملکوتی دس پیدا کنم. ب من یاد دادی همونجور ک شیر پاک وخالص از درون خون آلوده میاد بیرون، باید دامن خودمونو از ناپاکیای دنیا مصون نگه داریم. کاش همونجور ک تو خابم زیارتت میکنم ، ی روز بیام آرامگاهت رو از نزدیک ببویم و ببوسم و آروم شم. من و جدایی از شهدا ، خدا نکند. التماس شفاعت ، رفیق شهیدم!
یه خاطره دارم از پیاده روی اربعین درمورد شهیدم:👇 دوس داشتم رو کوله پشتیم یه عکسی از شهیدم داشته باشم؛ تا همونجور ک تک تک قدمهامو نذر ظهور آقا کردم ، بیاد شهیدحججی عزیزم هم کاری کرده باشم. همون ساعات اولیه ک از نجف حرکت کردیم، اولین موکب ک حسینیه بود رو برا استراحت انتخاب کردیم. تو صحن نشسه بودیم و دلم میخاس لااقل یه پوستری، عکسی از شهیدم میداشتم تا هر کی میبینه بیاد شهیدم بیفته! لحظه ای بعد یه دختر کوچولو رو دیدم ک رو لباسش پیکسل شهیدم رو سنجاق کرده بود. دلم رفت ب این عکس! باورم نمیشد، فقط شهیدم ازین راز خبر داشت ک چ ولوله ای تو دلمه بخاطر یه عکس! ب خاهر اون دختر بچه گفتم: من از خیر عکس شهید حججی نمیتونم بگذرم . گف: بچس ، قبول نمیکنه. یه تسبیح نارنجیِ" نو و خوشگل " از کیفم درآوردم دادم ب خاهرش، گفتم در ازای این تسبیح ک بت هدیه میدم تو یه چیزی ب آبجیت بده ، پیکسلو ازش بگیر ! خاهرش ک برق شادی از نگاهش پیدا بود، یه تسبیح پاره از کیفش درآورد و نشونم داد و گف: " خانووم ! میشه ب من بگی از کجا میدونسی تسبیح من الان پاره شده و داشتم غصه میخوردم ک حالا تا آخر پیاده روی بدون تسبیح چکار کنم؟" بش گفتم:" من نمیدونسم ولی قطعا شهید حججی زنده هسن و از دل من و شما خبر داشتن و دقیقا تنها سرمایه من دو تا تسبیح بود ک بفکرم رسید یکیشو در ازای اون پیکسل بت هدیه بدم." ایشون قبول کرد و پیکسل خودشو ب لباس آبجیش سنجاق کرد و اینجوری تا پایان پیاده روی، عکس خوشگل شهیدم رو کوله پشتیم بود. و من خیلی آروم و راضی بودم . و از شهیدم خیلی تشکر کردم ک ب این زودی آرزوی منو ک هنوز از دلم ب زبونم جاری نشده بود رو برآورده کرد.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
یه خاطره دارم از پیاده روی اربعین درمورد شهیدم:👇 دوس داشتم رو کوله پشتیم یه عکسی از شهیدم داشته باش
یبارم از خاب ک بیدار شدم میدونسم تو خابم بچه ها داشتن سرود میخوندن و فقط این جمله از اون سرود تو ذهنم بود ک: خانه ای بر بام دنیا ساختی!
قبول باشه ان شاءالله
بعداز نماز ان شاءالله حاضر باشید مراسم هست لایو میزاریم ان شاءالله بازم
کمکی دیگ از شهید حججی :( هفته گذشته) با اینک شبا زود میخابم ولی اونشب از فکر وخیال نکوهشی ک شده بودم، خاب نداشتم. یاد حدیثی افتادم ک:در دوره آخرالزمان مؤمنان واقعی را ابله و بی عقل می‌خوانند. و رفتم لیست نمرات رو ورداشتم تا نمره های مستمر رو وارد کنم. بعدشم نماز خوندم و خوابیدم. ساعت ۲ نصف شب بود. با اون حال خوش ب شهید حججی حرفامو زدم: میخام بات درد دل کنم ، ولی ایندفه با دفه های قبلی فرق داره. نمیخام گریه کنم، چون دلم آرومه. ولی سر دوراهی هسم ، خودت راهو ب من نشون بده. میدونی ک من هر جا میرم تو هر محفلی و مجلسی، دوستانه باشه یا خونوادگی یا کلاس و فضای مجازی؛ فرقی نمیکنه ، همش دارم از آقا، ظهور، رهبر، انقلاب و ... حرف میزنم با ادلّه و حدیث و روایت . میبینی ک بعضی وقتا نمیذارن حرفم تموم شه، بعضیا با تمسخر ، ضایعم میکنن، ولی دیروز ، یکی با پرخاشگری بم گف، اگ دوباره حرفی بزنم ، فحش ب امام زمان میده. دیدی سکوت کردم و الانم میدونی امروز تنها روزی بود ک از آقا حرف نزدم با اینک میتونسم و زمینه فراهم بود. اگ بگم زیاده روی میکنم ک حرف شیطونه ، چون من هیچ کاری برا آقا نکردم ، پس تو خودت ب من بگو چکار کنم؟ ساعت ۲:۳۰ با صدای زنگ هشدار گوشی از خاب بیدار شدم . چیزی ب اذان نمونده بود. یاد خابم افتادم. من تو خاب از اون بالا داشتم صحنه هایی رو میدیدم. جای بلندی نشسه بودم ک آخری فهمیدم اونجا کجاس؟ اول دکه روزنامه فروشی ک اقلام فرهنگی داشت رو ب من نشون دادن. دور این دکه، تقریبا دو صف نیم‌دایره چن نفر ایساده بودن. بیشتر جوان بودن و من توجهم رف ب دختر محجبه ای ک حواسش ب صحبتای صاحب اونجا بود. از اون بالا صدای داخل کلیپها رو می‌شنیدم. همونایی ک خودم گوش میکردم درمورد ظهور و .. اصلا حفظ بودم و همراه اون آقا تکرار میکردم هرچی میگف. اونطرفتر یه صحن بسیار زیباو باشکوه ک فک نکنم تو دنیای واقعی اینجور باشه از مسجدالحرام رو دیدم. تو دلم گفتم: امسال برادرشوهرم حج رفته ولی عجیبه چیزی در توصیف این مسجد نگفته . بعد از همون بالا ، جلو و پایین، رو میدیدم ک خلوت بود ،مکان طواف خونه خدا ! یه لحظه ب خودم اومدم نکنه اینجا مکه ، و من روی بام کعبه هسم؟ کمی خم شدم و دیدم درسته این دیوار با سنگهای سیاه ، دیوار خونه خداس و من و دو سه نفر دیگ با هم تبادل نظر میکردیم.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
کمکی دیگ از شهید حججی :( هفته گذشته) با اینک شبا زود میخابم ولی اونشب از فکر وخیال نکوهشی ک شده بود
منم فرداش این ویسو👇 واسه اون جوون پاک ک میخاس ب امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) بد وبیراه بگ فرسادم و گفتم: اگ از حرفایی ک زدی ، توبه نکنی، تو سپاه شمر هستی.