شهید متولد چه تاریخی بودند؟
۲۲ دی ماه ۱۳۷۸
بیستو دو سالشون بود
چگونه با هم آشنا شدید؟
ما هیچوقت همدیگه رو ندیده بودیم با اینکه توی یه محله زندگی میکردیم اولین باری که دیدمش همون روز خواستگاری بود
محمد خودش همیشه میگفت واقعا برام عجیبه که چرا من اینهمه سال تورو ندیدم روز خواستگاری اولین دیدارمون بود
ببخشید مراسم ازدواجتون چطور برگزار شد؟
زمان عقدمون محمد آموزشی مشهد بود برای کارای عقد یه هفته بهش مرخصی داده بودند ما تا کارای خونگیری رو انجام دادیم یه هفته تمام شد محمد یه روز قبل رفتنش به محل خدمتش رفت به محضر و کاراشو انجام داد و روز بعدش من به همراه خانوادم رفتم عقدمون رو هم جشن نگرفتیم
زمانی که میخواستیم مراسم ازدواج برگزار کنیم اوج کرونا بود محمد اصلا راضی نبود بخاطر خوشی یه شبه خیلیا این بیماری رو مبتلا بشن
به من گفت میدونم دوست داری این مراسم برگزار بشه ولی الان شرایطش نیست باید به فکر بقیه هم باشیم
این شد که ما بجای گرفتن مراسم عروسی قرار شد بعد از اینکه کرونا کمتر بشه بریم حرم امام رضا (ع)
و بجای هزینه ی اضافه مراسم ازدواج ما همه زندگیمون تکمیل کردیم
ملاک همسر آینده شون چی بوده؟
به من همیشه میگفتن دنبال یه دختر خوب و محجبه بودن
ملاکش بیشتر روی حجاب و چادری بودن بود
و اینکه خانواده خوبی داشته باشه
وقتی جهیزیه میخریدید، چیز خاصی راجع به اینکه تولید داخل باشه یا خارج نگفته بودند؟
در این مورد نه چیزی نگفتن
اما قطعا تولید داخلی رو حمایت میکردن
آقا محمد تو کارهای خونه بهتون کمک میکردند؟
محمد آنقدر فروتن بود و تو کارها بهم کمک میکرد و میگفت نمیخوام اذیت باشی
لباسشو همیشه خودش میشست با اینکه ماشین لباسشویی هم داشتیم اما میگفت این کار اساسی هست و خودش اتو میکرد و تا میزد و میگذاشت تو کیفش
حتی من یادمه یک بار غذام سوخت محمد خودش بلند شد رفت و از اول آشپزی کرد
هیچوقت ندیدم کسی بتونه مثل محمد آنقدر مهربون باشه که هم بره سرکار هم خسته موند بیاد کارای خونه رو انجام بده
دعای خاصی میخوندند؟
اکثرا قرآن میخوندن ولی شب ها قبل خواب همیشه صوت ایته الکرسی رو از روی گوشی گوش میکرد حتی وقتی سرکار بود وقتی بهم پیام میداد میگفت گوش دادی ایته الکرسی رو براش شده بود بود مثل یه عادت که اگه گوش نمیکرد خوابش نمیبرد
ایام ولادت و شهادت ائمه (ع) و محرم و صفر چه کارهایی انجام میدادند؟
ایام بعضی ولادت ها نذر میدادن
محرم و صفر هم همیشه مسجد بودند
قبل از اینکه مرزبان بشه عضو فعال بسیج بود و در این ایام همیشه در محل هیئت ها حاظر بودن به عنوان یک بسیجی
اهل کتاب بودند؟ چه کتابی رو توصیه میکردند؟
کتاب زیاد مطالعه نمیکرد چون هیچوقت فرصتش پیش نیومده بود همش درگیر کار بود
نظرشون راجع به امر به معروف چی بود؟ تا حالا امر به معروفی انجام دادن که شما هم در جریان باشید؟
بله خیلی زیاد همیشه کلامی به بقیه محترمانه راه درست رو نشون میداد و سعی میکرد قانع شون کنه
کربلا رفته بودید؟ خاطرهای از سفرهاتون هست که بخواید تعریف کنید.
خیر نرفته بود
فقط مشهد و شلمچه خودشون تنها رفته بودند
ما هیچوقت نتونستیم بریم به سفر های زیارتی
دفعه آخری که رفته بود محل کارش داشتیم برنامه میچیدیم که وقتی اومد بریم به مشهد مقدس دقیقا ششم برجچهار ۱۴۰۱
اما سرنوشت این اجازه رو به ما نداد
و روز بعدش محمد شهید شد
برنامه تلویزیونی خاصی رو میدیدند؟
خیر اصلا به تلویزیون علاقه ی خاصی نداشتند هیچوقت ندیدم بخواد تلویزیون ببینه همیشه مشغول به یه کاری بود
ولی وقتایی که از حضرت آقا سخنرانی بود نگاه میکرد و گاهی هم اخبار رو میدید.
اوایل که فقط منو محمد بودیم وقتایی بیکارمون رو با بازی و نقاشی پر میکردیم
با هم مسابقه نقاشی میزاشتیم یه طرحی رو اول من میکشیدم بعد محمد و به هم نمره میدادیم هنوزم نقاشیاشو دارم
یا تمرین دست خط داشتیم محمد خیلی دست خطش قشنگ بود همیشه سعی میکرد یادم بده که چطور زیبا بنویسیم اما من هیچوقت یاد نگرفتم😄
یه وقتایی دوتایی اسم فامیل بازی میکردیم
کلا بازی زیاد داشتیم باهم
شما که اوقات بیکاری تون رو اینجوری پر میکردین، وقتایی که با هم بودین چیکار میکردین؟
منظورم مثلاً اردو جهادی، خادمی شهدا ازین مدل برنامه خاصی داشتین؟ مثل قرآن خوندن
اردوی جهادی و خادمی شهدا نبودیم
قرآن خوندن رو هم گاهی اوقات تو خونه میخوندیم البته بیشتر محمد میخوند
محرم مسجد وهیئت با هم میرفتیم
دستنوشته ای ازشون دارین که بخواین ببینیم؟
بله دست نوشته داشتند دست مادرشون
نوشته بودند (مادر قدم در راهی گذاشتم که شاید جوانی ام را نبینی)
نحوه رفتارشون با پدر و مادر شما چطور بود؟
رفتار محمد انقدر محترمانه و مهربون بود که پدر و مادر من رو مثل پدرو مادر خودش دوست داشت توی بعضی مسایل اختلاف نظر بود اما هیچوقت ندیدم محمد بخواهد بی احترامی بکنه
محبتی که به خانواده من داشت شاید من هیچوقت نمیتونستم مثل اون به خانوادش داشته باشم
دخترتون اسمشون هلیا جان دیگه؟ کی بدنیا اومدند؟
شهید چه حسی داشتند؟
بله اسمش هلیاس
۱۴اذر ۱۴۰۰
وقتی باباش شهید شد هشت ماهش بود
قطعا فرزند اول ذوق زیاد قشنگی های خودشو داره من همیشه دعا میکردم دختر باشه اما محمد میگفت برام فرقی نداره مهم اینکه به سلامتی بدنیا بیاد
یکبار گفت خدا کنه قبل از بدنیا اومدنش نمیرم حداقل دخترمونو ببینم
آخه همکارشم بهش گفته بود تو بچتو نمی بینی چون مرز زابل و افغانستان خیلی خطرناک بود و مدام درگیری داشتند
راجع به تربیت فرزند، چیز خاصی مدنظرشون بوده؟
تربیت هلیا رو سپرده بود به من و همیشه میگفت دختر از مادر بیشتر یاد میگیره
حتی بعضی وقتا به شوخی به هلیا میگفت روسریت کجاس مثلا دختر نظامی هستی
برای آیندش دوست داشت اونجوری که در شأن یه دختر هست رفتار کنه
نظرشون راجع به فضای مجازی چی بود؟
فضای مجازی زیاد نمیرفت معموالا اوقات فراغتش هم میرفت سراغ موبایلش و یه بازی میکرد
هیچ برنامه خارجی نصب نبود روی موبایلش
فقط روبیکا داشت که از اونم زیاد استفاده نمیکرد
برای سرکارش یه نوکیای ساده میبرد تو خونه هم که میومد بعضی وقتا هردو رو خاموش میکرد میگفت آنقدر خستم فقط میخوام کنار شما باشم حتی یکبار سه روز تمام تلفن همراهشو خاموش نگه میداشت
بیشتر وقتشو با هلیا در میکرد
قبل از اون من یکبار براش واستاپ رو نصب کردم گفتم برنامه خوبیه برای تماس تصویری
از اونجا به بعدش هر چند روز یکبار با اون تماس میگرفت
نظرشون راجع به حضرت آقا (حفظه الله) چی بود؟
ما هردمون نسبت به ایشون ارادت خاصی داشتیم
در مورد حضرت آقا میگفتن هیچوقت مردی با اینهمه ابهت در هیچ کجای دنیا وجود ندارع
و همیشه هم میگفت اگر ایشون نبودن قطعا الان ایرانی هم وجود نداشت
راجع به ظهور چی میگفتند؟
اکثر مواقع از امام زمان صحبت میکردیم و نظرات مختلفی داشتیم و هر بار که باهم در این باره صحبت میکردیم بحثمون داغ بود و همیشه چیزای جدیدتری میفهمیدیم از ظهور ایشون
علاقه ایشون به امام زمان عج و امام حسین ع خیلی شدید بود
تکه کلامی داشتند؟
همیشه وقتی کاری انجام میداد میگفت مهم نیت و قلب آدمه که پاک باشه
الان فقط اینو یادمه 😄 میگفت مهم نیته
یا وقتی میخواست به یه شخص خاصی کمک کنه میگفتم اینهمه آدم چرا به اون کمک میکنی
و در جوابم میگفت من این کارو برای خدا انجام میدم
تا حالا حرفی از شهادت زده بودند؟
محمد پارسال عکس شهید علی شیخی کبیر رو نگا میکردن و خیلی ازشون تعریف میکردن و میگفتن مرد مومن و مهربون بود و خیلی باهم رابطه خوبی داشتن و هردوشون محل کارشون یک جا بود محمد ناراحت بود در همین عین گفتن یعنی یه روز میشه منم شهید بشم من تعجب نگاه کردم اما
محمد با لبخند نگاهم میکرد
یکبار دیگه هم وقتی توی اون منطقه درگیری شده بود محمد اومده بود بازم با شوخی و خنده میگفت نزدیک بود شهید بشما تیر از بالا سرم رد شد
وصیتشون چی بوده؟
وصیت نامه؟
ایشون وصیت نامه خاصی نداشتند اما همیشه بهم میگفت از هلیا مراقبت کن وقتی من نیستم حواست بهش خیلی باشه میگفت تربیت و اخلاق اون به تو برمیگرده که چتور تربیتش میکنی
و اینکه از همون اول ازدواج تا اخرین روزی کنه رفت سرکار هر صبح منو بیدار میکرد و باهامون خداحافظی میکرد
گاهی وقتا که هلیا رو نوازش میکرد و خیلی بوسش میکردد میگفتم محمد اینقدر خداحافظی نکن سه روز دیگه برمیکردی
من چندین بار اینو بهش میگفتم و اون میگفت خب خانم کاری که من دارم از یک ساعت بعدش خبر ندارم چه میدونم اگه برم شب برمیگردم یانه میخوام وقتی برم دیگه حسرتی داشته باشم
و اینکه یکی از اعضا گفتن یه حاجتی دارن، لطفاً براشون دعا کنین
ان شاالله به حق سیدالشهدا حاجتروا بشن حتما براشون دعا میکنم هرچی خیر باشه
#پیام_شما
سلام وقت بخیر، عیدتون مبارک ببخشید ۲ رزق شهدایی برای من و دوستم میدید
سلام چشم🦋✨
برای خودتون⇩
حتی اگه خسته ای یا حۅصله نداری؛
نمازهات رۅ عاشقۅنه بخۅن!
تکرار هیچ چیز جُز نماز
تۅاین دنیا قشنگ نیست...!
-شھیدمصطفۍٰچمران
#رزق_شهدایی
برای دوستتون⇩
ابراهیم میگفت :
دنیا همین است تا آدم عاشقِ دنیاست
وَ به این دنیا چسبیده ،
حال و روزش همین است .
اما اگر انسان سرش را به سمتِ آسمان
بالا بیاورد و کارهایش را برای رضای ِ
خدا انجام دهد ، مطمئن باش زندگیش
عوض میشود و تازه معنی زندگی کردن
را میفهمد :))🌱
#شهیدابراهیمهادی
#رزق_شهدایی
#پیام_شما
سلام علیکم ببخشید من دیشب خواب شهید حججی و علی آقا رو دیدم، یه شخصی تو خوابم میگفتن که محتوای کودکانه برای بیتابی های علی آقا تولید نشده. بنظرتون تعبیرش چی میتونه باشه؟ ممنون از کانال خوبتون
سلام ممنونم لطف دارید٠٠٠
بنظر بنده اگر خودتون میتونید یا کسی رو میشناسید که بتونه این کار رو انجام بده پیگیر باشید و درباره بیتابی و سختی های فرزندان شهید و الخصوص علی اقا تولید محتوا کنین
موفق باشید