eitaa logo
معجزه های الهی | مطالب تکان دهنده قرآن قیامت و آخرت شب اول قبر عالم برزخ عجایب خلقت حکایت
8.9هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
6هزار ویدیو
20 فایل
🕊به نام الله 💚مبلغ سبک زندگےاسلامےباشیم💚 🌷زندگی بدون طعم گناه🌷 -------♥️------- . 💚 لطفا کپی باذکر صلوات🙏🌹 . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه تایید و نه رد میشوند . .
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅ پاداش یک گواهی ✍حضرت یوسف(علیه السلام) در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد. یوسف(ع) گفت: عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباس‌های پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند. جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟ جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟! 📚پندهای جاویدان، ص٢٢٠ ↶【به ما بپیوندید 】↷ __________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
زلال باشیم زیبایی در زلالیست اگر زلال باشیم دنیا با تمام زیبایی و خدا با تمام عظمتش در ما منعکس و متجلی میشود این اصل انسانیت است 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 _________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅آیا هر تفکری عبادت است؟ ✍براساس روایات اسلامی یک ساعت تفکر و اندیشه کردن بهتر از یک سال عبادت کردن است. اما این پرسش مطرح می شود که تفکر در چه موضوعی؟ آیا هر تفکر با هر نتیجه ای را می توان برتر از یک سال عبادت خدا دانست؟ ظاهرا این گونه نیست، بلکه مراد تفکر و اندیشه ای است که بر معرفت الهی، خداشناسی، عبودیت انسان و خضوع و خشوع وی در برابر خداوند و اصلاح رفتار و کردار وی بیفزاید و او را به خداوند نزدیکتر کند. آقای قدس نقل می گوید: « روزی آقا می فرمود: یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب، پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت: برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم. آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقا زاده بر نخاست. مجدداً آقا او را صدا زد که: پسرم، پا شو چند رکعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم. آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمی خیزد، برای بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فکر می کنم، همان فکری که درباره آن امام صادق علیه السلام می فرماید: « تفکر ساعة خیر من عباده سنه: یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است. » آیت الله بهجت فرمودند : آقا پرخاش کرد و فرمود: ... !! خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جاری نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالی کند. »  ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❖ زندگی مانند قطار 🌺 شهربازی است پر از 🍃 پستی و بلندی‌های فراوان .. اما اين تو هستی كه انتخاب میکنی:كه بترسی و با نگرانی فرياد بزنی، و يا اينكه بخندی 🌺 و از آن لذت ببری🍃 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌_____________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅عفت و غيرت، دو فضيلت فراموش شده در جامعه كنونی! ✍ عفت زنان و غيرت مردان دو فضيلت پسنديده و دو ميوه و ثمره درخت بزرگ حيا هستند كه در عصر حاضر دچار خدشه شده‌اند و اگر وضعيت به همين صورت ادامه يابد، در آينده شاهد نهادينه شدن بی‌عفتی و بی‌غيرتی در جامعه خواهيم بود كه تبعات و خسارات فراوانی به همراه خواهد داشت. یک مسلمان ايرانی، علاوه بر غيرت فردی و محافظت از حجاب و عفاف محارم خود، بايد غيرت اجتماعی داشته باشد و حافظ عفت و پاكدامنی همه زنان جامعه باشد. مرد با غيرت كسی است كه همه زنان جامعه را به مثابه نواميس خود بداند و نسبت به عفت آنان، حساسيت دينی داشته باشد و علاوه بر پرهيز از نگاه يا رفتار آلوده نسبت به زنان جامعه، با نگاه شهوت‌آميز و رفتار خلاف شئونات ساير مردان كه از بی‌غيرتی آنان سرچشمه می‌گيرد، نيز برخورد نمايد. بی‌غيرت كسی است كه نسبت به حجاب و عفاف و نحوه گفت‌وگو و معاشرت همسر و محارم خود با مردان بيگانه و نامحرم و همچنين نسبت به عفت ساير زنان جامعه، حساسيت نداشته باشد. انسان بی‌غيرت، قسیّ‌القلب می‌شود و از آثار سوء قساوت قلب می‌توان به گرفتاری و برخورداری از زندگی ناآرام و توأم با غم، غصه، اضطراب و نگرانی در دنيا اشاره كرد. در آخرت نيز افراد بی‌غيرت با همان سيرتی كه در دنيا داشته‌اند، مورد خطاب ملكوتيان قرار می‌گيرند و پس از ورود به محضر خداوند متعال، مغضوب ذات باری‌تعالی شده و به جهنم فرستاده خواهند شد. نسل كنونی بايد حافظ عفت و غيرت نياكان خود باشد و بيش از اين اجازه رخنه مفاسد اخلاقی را به درون خانواده‌ها و اجتماع ندهد، وگرنه بايد منتظر عواقب خطرناكی در اين زمينه باشيم. 📚گزیده‌ای از جلسات درس اخلاق حضرت آيت‌الله مظاهری در خصوص عفت و غيرت و فضيلت‌های فراموش شده جامعه امروز، ۲۵ مرداد ۱۳۹۰  ↶【به ما بپیوندید 】↷ _____________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍پیامبر خدا صل الله و علیه و آله: جبرئیل و اسرافیل و عزرائیل و میکائیل نزدم آمدند. جبرئیل فرمود: ای پیامبرخداﷺ هر کس از امتت ده صلوات بر تو بفرستد،من بر پل صراط دستش را خواهم گرفت و او را عبور می‌دهم. میکائیل فرمود: من هم از آب حوض کوثر به او می‌نوشانم. اسرافیل هم فرمود: منم سر به سجده می‌گذارم و سر را بلند نخواهم کرد تا خداوند همه‌ی گناهان اورا نبخشاید. عزرائیل هم گفت: منم روح او را همانند روح پیامبران قبض می‌کنم. 📚:درةالناصحین 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌷
📕 👌بسیار قابل تأمل در روزگاران قدیم باغبانی بعد از چندین سال خشکسالی ؛ باران فراوانی داشت و در نتیجه با زحمت و رسیدگی بسیار توانست محصول خوبی بدست بیاورد . بگونه ای که در تمام روستا ؛ آوازه پرباری محصولش دهان به دهان میگشت . یک روز که برای سرکشی به باغش رفته بود ؛ متوجه شد سه دزد در حالیکه هر کدام کیسه ای بر دوش دارند مشغول دزدیدن میوه های او و پر کردن کیسه هایشان هستند . نخست تصمیم گرفت سر و صدا براه اندازد تا مردم به کمکش بیایند ؛ اما دید تا آنموقع دزدان فرار کرده اند . بعد تصمیم گرفت با چوب به آنها حمله کند ؛ ولی دید آنها سه نفرند و او یکنفر . پس حریف نمیشود . بعد از اینکه تمامی راهها را با خود سبک سنگین کرد ؛ چاره ای بذهنش رسید . به آرامی به دزدان نزدیک شد و سلام کرد . دزدها ؛ متوجه شدند که وی صاحب باغ میباشد اما با پررویی ؛ به روی خود نیاوردند . با خونسردی جواب سلام باغدار را دادند . دزد اول گفت ؛ من مردی فقیرم و پولی ندارم تا برای خانواده ام میوه ای تهیه کنم . آمده ام کمی میوه برایشان ببرم . باغدار لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی راحت باش . دزد دوم گفت من درویشم و روضه میخوانم و انعامی میگیرم . وقتی به شهر شما آمدم خیلی گرسنه بودم ؛ آمدم کمی میوه بچینم و بروم . باغدار باو هم لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی تو هم راحت باش .‌ از دزد سوم پرسید تو چرا آمده ای ؟ دزد گفت ؛ من مامور مالیاتم . آمده ام مالیات میوه ات را بگیرم . باغدار با احترام گفت ؛ شما چرا میوه میچینید ؟ بیایید برویم ته باغ از میوه های دست چین مخصوص خودم بشما بدهم . دزد سوم که باورش شده بود با خوشحالی با باغداز همراه شد و به انباری ته باغ رفت تا میوه های دست چین بگیرد . باغدار در آنجا با ترکه اناری که داشت کتک مفصلی به او زد و دست و پایش را بست و در گوشه ای رها کرد و بسراغ دو دزد دیگر رفت . به دزدی که ادعای درویشی میکرد گفت ؛ کمی چای دم کرده ایم . خسته شدی بیا با ما چای بخور و دعایی هم در حقمان انجام بده ثواب دارد . دزد دوم هم حرف باغدار را پذیرفت و با او به ته باغ رفت . باغدار او را هم با ترکه انار کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و رهایش کرد و بسراغ دزد سوم رفت . او را هم در همان جا کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و گوشه ای رها کرد و خود بسراغ قاضی رفت و با آوردن قاضی آنها را بدست قانون سپرد . همسایگان که ماجرا را نمیدانستند با تعجب او را دوره کردند و پرسیدند : تو چگونه به تنهایی توانستی سه دزد را گرفتار کنی ؟؟ باغبان تبسمی کرد و گفت ؛ مگر نشنیده اید که میگویند : تفرقه بیانداز و حکومت کن... 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
مسيح (ع) از مسيري مي‌گذشت، يك نفر با او برخورد نمود به محض ديدن مسيح به او فحاشي كرد و گفت: «اي پسر حرامزادۀ بي‌اصل و نسب» مسيح در پاسخ گفت: «سلام اي انسان باشرافت و ارزشمند.» اطرافيان از مسيح پرسيدند: «او به تو فحاشي كرد، چه طور شما به او اين قدر احترام مي‌گذاريد؟» مسيح پاسخ داد: «هر كسي آنچه را دارد خرج مي‌كند چون سرمايۀ او اين بود، به من بد گفت و چون در ضمير من جز نيكويي نبود از من جز نيكويي در وجود نمي‌آيد ما فقط آنچه را كه در درون داريم مي‌توانيم از خود نشان دهيم.👌🏻👌🏻👌🏻 .
✨﷽✨ ✅حكمت های خدا ✍حضرت موسی عليه السلام فقيری را ديد كه ازشدت تهيدستی، برهنه روی ريگ‌بيابان خوابيده. چون نزديك آمد او عـرض كرد : ای موسی ! دعا كن تا خداوند معاش اندكی به من بدهد كه از بی تابی، جانم به لب رسيده است. حضـرت بـرای او دعا كـرد و از آنجا برای مناجات به كوه طور رفت . چند روز بعد ، حضرت موسی عليه السلام از همان مسير باز می‌گشت ديد همان فقير را دستگير كردند و جمعيتی هم اجتماع نموده انـد، پرسيد: چه حادثه ای رخ داده است؟ گفتند: تا به‌ حال پولی نداشت، تازگی مالی بـدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويی نمـوده و شخصی را كشتـه. اكنون اورا دستگير كرده‌اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند خداوند در قرآن می فرمايد: اگر خدا رزق را برای بنـدگانش وسعت بخشد، در زمـين طغيان و ستـم می‌كنند. ولو بسط الله الرزق لعباده فی‌الارض. آیه ۲۷ سوره مبارکه شوری. پس حضرت موسی عليـه‌ السلام به حكمت الهی اقرار واز خواهش خود استغفار نمود 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍ پیامبر اکرم(ص): اگر آنقدر گناه کرده‌اید که تا به بلندی آسمان رسیده سپس از کرده خود پشیمان شدید خداوند توبه شما رامی‌پذیرد. 📚 لئالی‌الاخبار، ج 1، ص364 💠: 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
💚 ڪمڪ خدا✌️ فقط بهـ اندازه یڪ دعا❣ از ما فاصله دارد.. این ڪمڪ رو از خودمون دریغ نڪنیم😇 شبتون آروم در پناه خدا 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋
💕"سلطان دلها" باش , اما دل نشکن بگذار همه عاشقت باشن اما تو عاشق یک نفر باش پله بساز اما از کسی بالا نرو دورت راشلوغ کن اما در شلوغی ها خودت را گم نکن "طلا" باش اما خاکی روزتون در پناه امن الهی💚 🦋💞💦💞🦋
📝مفهوم عبارت یا کریم الصفح در جوشن کبیر یک عبارتی هست که می گوییم: " یا کٓریمٓ الصَّفْح " معناش خیلی جالبه : یه وقتی یک کسی تو رو می بخشه ، اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یه جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته ، یه جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره. ولی یه وقتی ، یه کسی تو رو می بخشه و یه طوری فراموش می کنه ، انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی! اصلا هم به روت نمیاره، به این نوع بخشش میگن "صَفح" و خدای ما اینگونه است ، از صمیم قلب می گویم یا کٓریمٓ الصَّفْح در بدترین ما آنقدر خوبی هست ، و در بهترین ما آنقدر بدی هست ، که هیچ یک از ما را شایسته نیست که از دیگران عیب جویی کنیم. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩ ، ﺍﮔﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﺎﺩﺭﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﮑﻨﻢ ، دنیا ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ ، ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ. 💠 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍امام خمینی (ره)میفرماید: در جوانى که قدرت بیشتر دارى به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست- جلّ وعلا- بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر- اگر پیوندى دارى- محکم‏تر کن؛ و اگر خداى نخواسته ندارى، تحصیل کن و در تقویتش همّت گمار، که هیچ موجودى جز او- جلّ و علا- سزاوار پیوند نیست. و پیوند با اولیاى او اگر براى پیوند به او نباشد، حیله شیطانى است که از هر طریق سدّ راه حق کند. هیچ گاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیاى خُلّص چنین بودند و خود را لاشى‏ء مى‏ دیدند؛ و گاهى حسنات خود را از سیّئات می ‏شمردند. پسرم! هر چه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزى غیر او- جلّ و علا- بیشتر شود. 📚صحیفه نور، ج 20،ص155 💠: 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚نماز امام حسن عسگری در میان درندگان حضرت امام حسن عسگری علیه السلام از طرف حکومت عباسی به دست مأموری سپرده شده بود. او از حکومت عباسی اجازه داشت امام را میان درندگان بیندازد. همسرش به او گفت:« تقوای خداوند را پیشه کن. تو متوجه نیستی چه کسی در منزل توست؟» آن گاه عبادت، پاکی و نیکوکاری امام را به شوهرش یادآور شد و گفت:« من برای تو می ترسم. می‌ترسم حق او را رعایت نکنی و گرفتار عذاب بشوی.» اما مرد زیر بار نرفت و امام حسن عسگری علیه السلام را میان درندگان انداخت. هیچ کس تردیدی نداشت که درندگان، امام را طعمه خود خواهند کرد. اما وقتی پس از مدتی برای تماشا آمدند، دیدند امام حسن عسگری علیه السلام ایستاده و در حال نماز است، و درندگان نیز دور او را گرفته اند. با دیدن این منظره، امام را از میان درندگان خارج کردند. منبع: بحار الانوار، ج 50، ص 268، ح ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✅ دارندگی و برازندگی ✍امام علی علیه السلام: هرگاه خداوند، نعمت زیادی به کسی بدهد، وظیفه‌ی او در برآوردن نیازهای مردم نیز سنگین می‌شود. پس هر کسی که بار نیازهای مردم را به دوش نکشد و از آنچه خداوند به او داده، مردم را بهره‌مند نکند، بی‌تردید نعمت خداوند را در معرض نابودی قرار داده است. 📚مستدرک‌عوالم العلوم،ج ۲۳، ص۲۵۷ 💠: 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚جراح قلب روزی جراح قلبی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد. تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر می کنم. در حقیقت من آن را زنده می کنم. حال چطور درآمد سالانه ی من یک صدم شماست. جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت: اگر می خواهی درآمدت صد برابر شود این بار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی رحمتت را شاملم کن. سراپا عیب ونقصم؛کاملم کن کمال آدمیت حق نخستین منزل کوی تو تقواست الهی ساکن این منزلم کن 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‌🍁 هرگز زنت را تحقیر نکن، چون بار بیماریِ‌اش را سال‌ها باید به دوش بکشی... هرگز به زنت بی اعتنایی نکن، چون سال‌ها باید بی‌توجهی‌اش را تحمل کنی... هرگز به زنت پرخاش نکن، چون سال‌ها سکوت مرگبارش را باید طاقت بیاوری... هرگز از محبت به روح او غافل نباش، چون سال‌ها باید در بستری سرد بخوابی... هرگز او را مقابل دیگران کوچک مکن، چون به بزرگی یاد کردن از تو را فراموش می‌کند... هرگز نقص‌هایش را بازگو نکن، چون از تو در نهان متنفر خواهد شد... هرگز انتقاد و شکایت او را مسخره نکن، چون از تو برای همیشه ناامید می‌شود... هرگز به رویاهایش نخند اگر نمی‌توانی برآورده‌شان کنی، چون افسرده می‌شود و اگر شهامت داشته باشد خودکشی می‌کند... هرگز زنت را اسیر خانه و فرزند نکن، چون این‌گونه او را بی‌صدا کشته‌ای و فقط قانون تو را مجرم نمی‌داند... خود را با زنت برابر بدان، در همه چیز، وگرنه فرقی با یک زندانبان نخواهی داشت... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
بـهترین دوست، خداست❤ او آن قـدر خوب است ڪہ اگر یڪ گل بہ او تقدیم ڪنید دستہ گلے تقدیمتان مےڪند و خوب تر از آن است ڪہ اگر دسته گلی بہ آب دادیم دستہ گل هایش را پس بگیرد ... 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅افسوس شیخ طوسی ✍ملّا محسن فیض کاشانی، آن عارف بالله، صاحب کتاب کلمات­ مکنونه و کتب عرفانی و اخلاقی و علمی دیگر، در عالم رؤیا یا مکاشفه، شیخ الطائفه، شیخ طوسی را می­‌بیند به شیخ طوسی عرضه می­‌دارد که آقا! آن­جا چه خبر است؟شیخ طوسی می­‌فرماید: آن­جا چه خبر است؟ این­جا خبری نیست، خبرها آن­جاست، ملّا محسن فیض کاشانی تعجّب می­‌کند و می­‌گوید من عرض کردم: آقا! خبر آن‌ طرف است، این‌ طرف که خبری نیست، شیخ طوسی می­‌گوید: خیر، اتّفاقاً بر عکس متوجّه شدید، خبر آن­جاست و این‌ طرف، خبری نیست، هر چه این‌ طرف هست از آن­جا آمده است. فقط به تو بگویم: ای محسن! بدان، هر چه هست در دنیاست و من امروز مغموم هستم و افسوس می­‌خورم که می­‌توانستم کار بیشتری انجام بدهم و انجام ندادم، تعبیر عجیبی دارد ✨ می­‌فرماید: اگر می­‌دانستید که این­جا، فقط یک ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد(ص) چقدر ارزش دارد، آن‌ وقت می­‌فهمیدید، چرا در ماه مبارک رمضان، اوّ‌لین دعا، این است «اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور» ↶【به ما بپیوندید 】↷ _________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شب و آرامشی دیگر 🍃خداوند کنار توست ✨و آماده برای شنیدن 🍃آرزوهایت را با عشق ✨و نیاز برایش تعریف کن 🍃به خدای مهربانمان اعتماد کن ⭐️شبـ🌙ـتون غرق در آرامش ⭐️ 🦋💞💦💞🦋
سلام ان شاءللہ امروز از آسمان و زمین هر چی خوشبختی سلامتی،شادی و هر چہ مهربانی ست چون باران رحمت بر زندگی تان ببارد🌼🍃 روزتون زیبا
✨﷽✨ ✅امانت داری ✍عبدالرحمن بن سیابه می گوید: هنگامی که پدرم از دنیا رفت، یکی از دوستان پدرم به منزل ما آمد و بعد از تسلیت گفت: آیا از پدرت ارثی باقی مانده است تا بتوانی به وسیله آن امرار معاش کنی؟ گفتم: نه. او کیسه ای که محتوی هزار درهم بود، به من تحویل داد و گفت: این پول را بگیر و از سود آن زندگی خود را اداره کن. بعدا اصل پول را به من برگردان! من با خوشحالی پیش مادرم دویدم و این خبر را به وی رساندم. هنگام شب پیش یکی دیگر از دوستان پدرم رفتم و او زمینه تجارت را برایم فراهم کرد. به این ترتیب که با یاری او مقداری پارچه تهیه کرده، در مغازه ای به تجارت پرداختم. به فضل الهی کار معامله رونق گرفت و من در اندک زمانی مستطیع شدم و آماده اعزام به سفر حج گردیدم. قبل از عزیمت پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او در میان گذاشتم. مادر به من سفارش کرد که پسرم! قرضهای فلانی را (دوست پدرم) اول بپرداز، بعد به سفر برو! من نیز چنین کردم. با پرداخت وجه، صاحب پول چنان خوشحال شد که گویا من آن پولها را از جیب خودم به وی بخشیدم و به من گفت: چرا این وجوه را پس می دهی، شاید کم بوده؟ گفتم: نه، بلکه چون می خواهم به سفر حج بروم، دوست ندارم پول کسی نزدم باشد. عازم مکه شدم و بعد از انجام اعمال حج در مدینه به حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم. آن روز خانه امام(علیه السلام) خیلی شلوغ بود. من که در آن موقع جوان بودم، در انتهای جمعیت ایستادم. مردم نزدیک رفته و بعد از زیارت آن حضرت، پاسخ پرسشهایشان را نیز دریافت می کردند. هنگامی که مجلس خلوت شد، امام به من اشاره کرد و من نزدیک رفتم. فرمود: آیا با من کاری داری؟ عرض کردم: قربانت گردم من عبدالرحمن بن سیابه هستم. به من فرمود: پدرت چه کار می کند؟ گفتم: او از دنیا رفت. حضرت ناراحت شد و به من تسلیت گفت و به پدرم رحمت فرستاد. آن گاه از من پرسید: آیا از مال دنیا برای تو چیزی به ارث گذاشت؟ گفتم: نه. فرمود: پس چگونه به مکه مشرف شدی؟ من نیز داستان آن مرد نیکوکار و تجارت خود را برای آن بزرگوار شرح دادم. هنوز سخن من تمام نشده بود که امام پرسید: هزار درهم امانتی آن مرد را چه کردی؟ گفتم: یابن رسول الله! آن را قبل از سفر به صاحبش برگرداندم. امام با خوشحالی گفت: احسنت! سپس فرمود: آیا سفارشی به تو بکنم؟ گفتم: جانم به فدایت! البته که راهنماییم کنید! امام فرمود: عَلَیک بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ تَشْرَک النَّاسَ فِی أَمْوَالِهِمْ هَکذَا وَ جَمَعَ بَینَ أَصَابِعِه؛ بر تو باد راستگویی و امانت داری، که در این صورت شریک مال مردم خواهی شد. سپس امام انگشتان دستانش را در هم فرو برد و فرمود: این چنین. عبدالرحمن بن سیابه می گوید: در اثر عمل به سفارش امام، آن چنان وضع مالی من خوب شد که در مدتی کوتاه سیصد هزار درهم زکات مالم را به اهلش پرداختم. 📚 کتاب بحارالانوار،ج 47، ص 384 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
سلامتی خدا... هر موقع دلم واسش تنگ شه خودشو نمیگیره... قهر نمیکنه... به حرفام گوش میده... اذیتم نمیکنه... بهونه نمیگیره.. و از همه مهمتر ، ترس از دست دادنشو ندارم.. خدایا عاشقتم❤️ 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✍استاد فاطمی نيا مي گويد :علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان. به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم. 💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.» ↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
در داروخانه ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ با زبان ساده ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ... ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ .... ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ .. تو ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ،ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﯾﺦ ﺯﺩ .. ﭼــﻪ ﺣﻘﯿــﺮ ﻭ ﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳــﺖ ﺁﻥ ﮐﺴــﯽ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻐــﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ ! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚به خودم بدهکارم کلاس اول دبستان، شیفت بعداز ظهر بودم، باران تندی میبارید. یک چتر هفت رنگ دسته آبی داشتم. وقتی به مدرسه رفتم، دلم می خواست با همان چتر زیبایم، زیر باران بازی کنم، اما زنگ خورد. هر عقل سالمی تشخيص میداد که کلاس درس، واجب تر از بازی زیر باران است. یادم نیست آن روز چه درسی داشتیم، اما دلم هنوز زیر همان باران، توی حیاط مدرسه مانده. بعد از آن روز، شاید هزار بار دیگر باران باریده باشد، و من صد بار دیگر چتر نو خریده باشم، اما آن حال خوب هفت سالگی، هرگز تکرار نخواهد شد. این اولین بدهکاری من، به دلم بود که در خاطرم مانده. بعد از آن، هر روز به اندازه ی تک تک ساعت های عمرم، به دلم بدهکار ماندم. به بهانه ی عقل و منطق، از هزار و یک لذت چشم پوشیدم. از ترس آنکه مبادا آنچه دلم ميخواهد، پشیمانی به بار بیاورد، خیلی وقت ها سکوت اختیار کردم. اما حالا بعضی شب ها، فکر میکنم اگر قرار بر این شود که من آمدن صبح فردا را نبینم، چقدر پشیمانم از انجام ندادن کارهایی که به بهانه ی منطق، حماقت نامیدمشان. من خیلی به خودم بدهکارم، خیلی … حالا می دانم هر حال خوبی، سن مخصوص به خودش را دارد. ﻣﻦ ﯾﮏ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ "ﺧﻮﺩﻡ" ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﻡ. شما چطور؟ … 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✅وصیت امام علی (ع) به پسرشان امام حسن مجتبی (ع) ✍پسرم هرگز ازتاخیردعا ناامید مباش زیرابخشش الهی به اندازه نیت است چه بسادراجابت دعاتاخیر می شود تاپاداش درخواست کننده بیشتر وجزای آرزومندکامل تر شود.گاهی چیزی خواسته ای ولی آن رابه تونداده اندودرعوض بهترازآن رادرجهان یاآن جهان به توداده اند وگاهی دعایت به اجابت نرسیده است زیراچیزی طلب کرده ای که اگرداده شودمایه تباهی دین توخواهدبود.پس چیزی بخواه که نیکی وزیبایی اش برایت ماندگارباشد ورنج سختی اش ازتوبرکنار. 📚 نهج البلاغه 💠: 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
خیلی خوبه این حتما بخونید ❗️ جوانی به حکیمی گفت : وقتی همسرم را انتخاب کردم ، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است ! وقتی نامزد شدیم ، بسیاری را دیدم که مثل او بودند . وقتی ازدواج کردیم ، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم چند سالی را که را با هم زندگی کردیم ، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند ! حکیم گفت : آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست ؟ جوان گفت : آری . حکیم گفت : اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی ، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند...!! جوان با تعجب پرسید : چرا چنین سخنی می‌گویی ؟حکیم گفت : چون مشکل در همسر تو نیست . مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد ، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند . آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد ؟ جوان گفت: آری حکیم گفت : مراقب چشمانت باش.... ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi