eitaa logo
داستان و حکایت | روایت پند حدیث معجزه الهی قرآنی اسلامی
261 دنبال‌کننده
21 عکس
18 ویدیو
0 فایل
🕊به نام الله 💚مبلغ سبک زندگےاسلامےباشیم💚 🌷زندگی بدون طعم گناه🌷 -------♥️------- . 💚 لطفا کپی باذکر صلوات🙏🌹 . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅با غصه ها قصه میشود... ⚘ناامیدی از ؟ قطعا بسیار همیشه ✅خیالت راحت...... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅ حکایتی از آیت‌الله بروجردی که دل‌ها را تکان می‌دهد آیت‌الله بروجردی در اواخر عمر خود، با وجود خدمات بسیار، از خالی بودن دست خود در پیشگاه خدا ابراز نگرانی می‌کنند. حکایتی تأمل‌برانگیز از آیت‌الله بروجردی (رضوان الله علیه) پرده از دغدغه‌ای عمیق در دل یک عالم بزرگ برمی‌دارد. ایشان با وجود خدمات فراوان، همواره نگران خلوص اعمال خود بوده‌اند و در احوالات ایشان آمده است: مرحوم آقای زاهدی که هم مباحثه‌ی حضرت امام و آیت‌الله‌ سید احمد زنجانی بودند و این‌ چند نفر با هم رفیق بودند، می‌بینند مرحوم آقای بروجردی کنار کرسی زمستان نشسته‌اند و مغموم هستند. خدمت‌ ایشان عرض می‌کنند: چرا؟ ایشان می‌فرمایند که اواخر عمر من است و دستم خالی است و چیزی ندارم. این‌ آقایان عرض می‌کنند: آقا! شما این‌همه خدمات در ایران و خارج از ایران انجام دادید. ایشان می‌فرمایند «وَأخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ»؛ آن کسی که بناست این اعمال را بپذیرد و ناقد این اعمال هست بصیر و دقیق است. ناقد همان است که فلزات را بررسی و عیارش را مشخص می‌کند که چقدر ناخالصی دارد. در روایات ‌هست‌ که‌ گاهی‌ اعمال انسان ‌تا آسمان هفتم می‌رود، ولی ملائکه‌ای که در آنجا هستند، آن‌ها را به‌ سبب ناخالصی که دارد، بر می‌گردانند. البته این‌ها مراتب عالیه‌ هست و دشواری کار نباید ما را مأیوس کند. ↶【به ما بپیوندید 】↷ 💚 @Mojezeh_Elaahi
زندگی موقعی سخت میشه که آدما فکر می‌کنن باید همه چیز رو باهم داشته باشن... قدر داشته هامون رو تا دیر نشده بدونيم! 💚 @Mojezeh_Elaahi
*•سالروز بعثت پیامبر اعظم حضرت محمد (ص)💚 پیام آور صلح و دوستی و عید مبعث مبارک باد🌱🎉* 💚 @Mojezeh_Elaahi
۰ ‹اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ› بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید✨ 🌸 مبعث رسول مهربانی ها بر همه شما عزیزان همراهم مبارک باد❤️ 💚 @Mojezeh_Elaahi
. خدایا ! شکرت ، که در اين صبح زيبا به من فرصت خلق كردن را دادى‌ 🌟 كمكم كن تا زيباترين ارتعاشات را در مسير رسالت و روياهایم را به جهان هستی ارسال كنم 🌟 معبودم ! اگر راهم اشتباه بوده و اگر انتخابم غلط بوده ودر این میانه به آن چیزی که میخواهم نرسیدم‌، هرگز ناراحت نیستم ، چون همیشه فرصت دوباره وازنوشروع کردن وتغییر مدار وجود دارد و از همه بالاتر " امید " به تو ♥️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 💚 @Mojezeh_Elaahi
. 🔸داستان فرهاد میرزا و عنایت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام حاج فرهاد میرزا، پسر عباس میرزا -ولیعهد فتحعلی شاه و عموی ناصرالدین شاه- از دانشمندان نامی اسلامی است. وی در سال ۱۳۰۰ هجری قمری صحن و رواق و گنبد و تزئینات حرم و صحن مقدس حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را به هزینه خود تعمیر و تهیه نمود. بعضی به او اشکال کردند که شما از جمله‌ی علما و مؤلف کتب قمقام و جام جم و غیره می‏باشید؛ چرا یکصد هزار تومان (معادل یکصد هزار مثقال طلا) از اموال خود را در راه ساخت حرم، مصرف نمودید؟ در پاسخ گفت: ثروتمندان، دارایی خود را در صندوق‌ها ذخیره می‌کنند و من دارایی خود را در صندوق حضرت موسی بن جعفر و حضرت جواد علیهما السلام و در صندوق حضرت سید الشهدا علیه السلام و در کتاب قمقام، پس انداز کرده‌ام. فرهاد میرزا در سال ۱۳۰۵ در تهران بیمار شد و چون در وقت احتضارِش، اکثر بزرگان در اطراف او جمع شدند، فرمان سکوت داد و گفت: از جمله وصایای من این است که پس از مرگم، مرا غسل و کفن کنید و به هر تشریفاتی که مایلید در تهران و شهرهای دیگر تشییع نمایید و مرا در کاظمین، در حجره‌ی شخصی‏ای که در صحن حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام برای خود ساخته‏ام دفن نمایید. به فرزندانش گفت: می‏دانم که اگر مردم مطلع شوند، در بغداد برای من تشییع بی‏نظیری بر پا خواهد شد، در این صورت من از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام خجالت می‏کشم و دوست دارم تشییع من مثل تشییع موسی بن جعفر علیهما السلام غریبانه باشد! ●هنگامی که به نزدیک بغداد رسیدید،جنازه‌‌ام را بر روی تخته پاره‏ای بگذارید و آن را چهار نفر حمال بدون هیچ تشریفاتی بردارند و به صورت غریبانه دفنم کنید. فرزندان به دستور او عمل کردند، اما همین‌که به بغداد رسیدند، دیدند که به یک‌باره از سمت کاظمین جمعیت زیادی با تابوت و پرچم‌ها به استقبال جنازه آمدند. فرزندانِ آن مرحوم سفارش آن بزرگوار را به مردم گفتند، اما متولی باشی(متولی حرم) گفت: این دستور حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام است. آن حضرت در خواب به من امر کردند که با جمعیت و تشریفات بروید و جنازه حاج فرهاد را بگیرید و با عزت تمام تشییع کنید. ---------------- (منبع: مردان علم در میدان عمل، ج۲، سید نعمت‌الله حسینی [با اندکی تلخیص] ستارگان درخشان، ج ۹ص ۱۱ منتخب التواریخ و زندگانی چهارده معصوم عماد زاده، ص ۳۶۶؛ رجال اسلام، ص ۲۹۹ احسن الودیعه و فارسنامه، علی فلسفی، ج ۲، ص۱۱۸) اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 💚 @Mojezeh_Elaahi
. طنزجبهه می روم حلیم بخرم😊 آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمی‌خندید. هر چی به بابا و ننه ام می‌گفتم می‌خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی‌گذاشتند. حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشته ام خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم که حتما باید بروم جبهه، آخر سر کفری شد و فریاد زد: «به بچه که رو بدهی سوارت می‌شود. آخه تو نیم وجبی می‌خواهی بروی جبهه چه گِلی به سرت بگیری.» دست آخر که دید من مثل کنه به او چسبیده ام رو کرد به طویله مان و فریاد زد: «آهای نورعلی! بیا این را ببر صحرا و تا می‌خورد کتکش بزن! و بعد آن قدر ازش کار بکش تا جانش در بیاید.» قربان خدا بروم که یک برادر غول پیکر بهم داده بود که فقط جان می‌داد برای کتک زدن. یک بار الاغ مان را چنان زد که بدبخت سه روز صدایش در نیامد. نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آن قدر کتکم زد که مثل نرمتنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم! به خاطر اینکه ده ما مدرسه راهنمایی نداشت، بابام من و برادر کوچکم را که کلاس اول راهنمایی بود آورد شهر و یک اتاق در خانه فامیل اجاره کرد و برگشت. چند مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازی کردم تا اینکه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت. روزی که قرار بود اعزام شویم صبح زود به برادر کوچکم گفتم: «من می‌روم حلیم بخرم و زودی بر می‌گردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه آن را زمین گذاشتم و یا علی مدد! رفتم که رفتم. درست سه ماه بعد از جبهه برگشتم در حالی که این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. در زدم. برادر کوچکترم در را باز کرد و وقتی حلیم را دید با طعنه گفت: چه زود حلیم خریدی و برگشتی!» خنده ام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی! بیا که احمد آمده» با شنیدن اسم نور علی چنان فرار کردم که کفشم دم در خانه جا ماند. ! اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 💚 @Mojezeh_Elaahi
. بیست سال بعد شما از کارهایی که انجام نداده‌اید ناراحت می‌شوید نه کارهایی که انجام داده‌اید، پس طناب قایق‌تان را از ساحل باز کنید و از ساحل امن خود به سوی آب‌های آزاد برانید و خطر کنید. جستجو کنید، رویا بسازید و کشف کنید اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 💚 @Mojezeh_Elaahi
آوای رود را گوش کن زندگی جاریست لحظه ها را لبخند بزن تا آوای زندگی در قلبت به صدا درآید 💡 هرگز از یک روز زندگیت هم پشیمان نباش روزهای خوب شادی بخشند، روزهای بد تجربه آورند، روزهای بدتر درس میدهند، و روزهای بهتر خاطره آورند  The day that broke you In the end, the day will come They make you . . روزایی که تو رو درهم شکست در نهایت همون روزایی میشن که تو رو میسازن . . .🌸 سلام روز بخیر🌤 ▣ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
‍ سه دستور اخلاقی یکی از بازاریان که از شاگردان مرحوم شاه آبادی بود، نقل می کرد که ایشان، یک شب در یکی از سخنرانی هایشان، با ناراحتی اظهار داشتند: . « چرا افرادی که در اطراف ایشان هستند، حرکتی از خود در جنبه های معنوی نشان نمی دهند؟ می فرمودند: آخر، مگر شماها نمی خواهید آدم شوید؟ اگر نمی خواهید من این قدر به زحمت نیفتم.» . همین فرد می گوید: « بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که آقا ما می خواهیم آدم بشویم. چه کنیم؟ ایشان فرمودند: من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید، و اگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.» . سه دستور ایشان چنین بود: . 🔶️1- مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود. . 🔶️2- در کاسبی تان انصاف به خرج دهید، و واقعا" اقل منفعتی را که می توانید، همان را در نظر بگیرید . در معاملات، چشم هایتان را ببندید و بین دوست و آشنا و غریبه و شهری و غیر شهری فرق نگذارید. همان اقل منفعت در نظرتان باشد. . 🔶️3- از نظر حقوق الهی، گر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبر کنید و امام معصوم علیه السلام به شما مهلت داده اند، اما شما ماه به ماه حق و حقوق الهی را ادا کنید. . همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان در بازار پاچنار می آمدم که، صدای اذان بلند شد. خود را به مسجد نایب رساندم و پشت سر مرحوم حجت الاسلام سید عباس آیت الله زاده مشغول نماز شدم. . در نماز دیدم که ایشان گاهی تشریف دارند و گاهی ندارند. در قرائت نیستند ولی در سجده و رکوع هستند. پس از نماز به ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید. ایشان متحیر شد. تعجب کرد و فرمود که معذرت می خواهم. من از مسجد و منزل ناراحت شدم، لذا در نماز، گاهی می رفتم دنبال آن اوقات تلخی و بعد از مدتی، متوجه می شدم و بر می گشتم. . این اولین مشاهده ی من بود که در اثر دستورات آیه الله شاه آبادی برایم حاصل شده بود. در اثر دو ماه و نیم التزام من به این سه دستور، دید ما باز شد و برنامه را هم چنان ادامه دادم که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 💚 @Mojezeh_Elaahi