. گفتہبود:
. اگردرماهرمضانشهیدشوم
. زحمتتشییعپیڪرمرا
. بہمردمنمےدهم
. درماهرمضانشهیدشد
. اماطبققرارےڪہباخداداشت
. پیڪرشبعدازماهمبارڪ
. تفحصوتشییعشد... :)
#شهید_جواد_محمدی..
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 102
✅ فصل نوزدهم
💥 💥 بچه ها داشتند تلویزیون نگاه میکردند. خدیجه مشغول خواندن درسهایش بود، گفت: « مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمسالله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکسهای بابا را با خودش برد. »
💥 ناراحت شدم. پرسیدم: « چرا زودتر نگفتی؟!... »
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: « یادم رفت. »
اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمسالله آمده بود خانهی ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
💥 بچهها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: « بابا!... بابا آمد... »
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راهپله.
از چیزی که میدیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم امین، هم با او بود.
بهتزده پرسیدم: « با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟! »
پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاکآلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: « نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه. »
پرسیدم: « چهطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید! »
پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «...کلید...! آره کلید نداریم، اما در باز بود. »
گفتم: « نه. در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم. »
پدرشوهرم کلافه بود. گفت: « حتماً حواست نبوده؛ بچهها رفتنهاند بیرون در را باز گذاشتهاند. »
هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: « پس صمد کجاست؟! »
با بیحوصلگی گفت: « جبهه! »
گفتم: « مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه. »
گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.»
ادامه دارد...
🌷 #دختر_شینا – قسمت 103
✅ فصل نوزدهم
💥 فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، اینقدر ناراحت است. تعارفشان کردم بیایند تو اما ته دلم شور میزد.
با خودم گفتم اگر راست میگوید، چطور با برادرم آمده! امین که قایش بود! خبر دارم که قایش بوده. نکند اتفاقی افتاده!
دوباره پرسیدم: « راست میگویید از صمد خبر ندارید؟! حالش خوب است؟! »
پدرشوهرم با اوقاتتلخی گفت: « گفتم که خبر ندارم. خیلی خستهام. جایم را بینداز بخوابم. »
با تعجب پرسیدم: « میخواهید بخوابید؟! هنوز سرشب است. بگذارید شام درست کنم. »
گفت: « گرسنه نیستم. خیلی خوابم میآید. جای من و برادرت را بینداز بخوابیم. »
💥 بچهها داییشان را دوره کرده بودند. احوال شینا را از او پرسیدم. جواب درست و حسابی نداد. توی دلم گفتم: « نکند برای شینا اتفاقی افتاده. »
برادرم را قسم دادم. گفتم: « جان حاجآقا راست بگو، شینا چیزی شده؟! »
💥 امین هم مثل پدرشوهرم کلافه بود، گفت: « به والله طوری نشده، حالش خوب است. میخواهی بروم فردا بیاورمش، خیالت راحت شود؟! »
دیگر چیزی نگفتم و رفتم جای پدرشوهرم را انداختم. او که رفت بخوابد، من هم بچهها را به برادرم سپردم و رفتم خانهی خانم دارابی. جریان را برایش تعریف کردم و گفتم: « میخواهم زنگ بزنم سپاه و از صمد خبری بگیرم. »
💥 خانم دارابی که همیشه با دستودلبازی تلفن را پیشم میگذاشت و خودش از اتاق بیرون میرفت تا من بدون رودربایستی تلفن بزنم، این بار نشست کنار تلفن و گفت: « بگذار من شماره بگیرم. »
نشستم روبهرویش. هی شماره میگرفت و هی قطع میکرد. میگفت: « مشغول است، نمیگیرد. انگار خطها خراب است. »
💥 نیم ساعت نشستم و به شماره گرفتنش نگاه کردم. انگار حواسش جای دیگری بود. زیرلب با خودش حرف میزد. هنوز یکی دو شماره نگرفته، قطع میکرد. گفتم: «اگر نمیگیرد، میروم دوباره میآیم. بچهها پیش برادرم هستند. شامشان را میدهم و برمیگردم..»
برگشتم خانه. برادرم پیش بچهها نبود. رفته بود آن یکی اتاق پیش پدرشوهرم. داشتند با صدای آهسته با هم حرف میزدند، تا مرا دیدند ساکت شدند.
💥 دلشورهام بیشتر شد. گفتم: « چرا نخوابیدید؟! طوری شده؟! تو را به روح ستار، اگر چیزی شده به من هم بگویید. دلم شور میزند.
پدرشوهرم رفت توی جایش دراز کشید و گفت: « نه عروسجان، چیزی نشده. داریم دو سه کلام حرف مردانه میزنیم. تعریف خانوادگی است. چی قرار است بشود. اگر اتفاقی افتاده بود که حتماً به تو هم میگفتیم. »
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛💚🌼💚🌼💚🌼•°•○
؛💚🌼💚 •°•○
؛🌼💚
؛🌼
.🌼•﷽•💚
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
᪥࿐࿇✶﷽✶࿇࿐᪥
#سحریازدهم
#ياصاحبالزمانعج❤️
یازده بار مدد،ناله ی ممتد ...آقا
بارها لطف تو شد شامل این بد، آقا
یازده مرتبه هر دفعه سحر یاد توام
یازده بار #سحر گشت نیامد آقا
࿇࿐᪥✧᪥࿐࿇
السّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🌼https://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6
🌼💚
💚🌼💚 •°•○
💚🌼💚🌼💚🌼•°•○
#آیات_انقلابی ۱۰
#تفسیر آیه ای از قرآن کریم
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️
👈مرزبندی صحیح و صریح با جبههی دشمن از شاخصه های جبهه مومنان انقلابی است
[سوره آلعمران : آيه 146]
👈وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (146)
و چه بسيار پيامبرانى كه همراه آنان خداپرستان بسيارى جنگيدند
پس براى آنچه در راه خدا به آنان رسيد، نه سستى كردند و نه ناتوان شدند و تن به ذلّت ندادند و خداوند صابران را دوست دارد.✅
نكتهها:
«رِبِّيُّونَ» جمع «ربى» بر وزن «ملّى» به كسى گفته مىشود كه ارتباط و پيوند او با خدا محكم و در دين، دانشمند و مقاوم و با اخلاص باشد👌
پيامها:
۱. تاريخ انبيا همراه با مبارزه است. «وَ كَأَيِّنْ ...»
۲. هنگام احساس ضعف، از زندگى راد مردان تاريخ و مقاومت آنان درس بگيريد. «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ»
۳. جنگ و جهادى حقّ است كه زير نظر رهبر الهى باشد. «قاتَلَ مَعَهُ»
۴. تعداد مجاهدان عالم و عارف در تاريخ بسيار است. «كَأَيِّنْ»، «رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ»
۵. گرچه همهى مجاهدان عزيزند، ولى رزمندگان عارف و عالم حساب ديگرى دارند. «رِبِّيُّونَ»
۶. ايمان به خدا، سرچشمهى مقاومت است. «رِبِّيُّونَ»، «فَما وَهَنُوا»
۷. مشكلات نبايد عامل سستى و ضعف شود، بلكه بايد عامل حركت و تلاش جديدى گردد. «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ»
۸. آنچه به انسان روحيّه مىدهد و تحمّل مشكلات را آسان مىكند، در راه خدا بودن آنهاست. «فِي سَبِيلِ اللَّهِ»
۹. فشارها، مردان خدا را وادار به تسليم نمىكند. «وَ مَا اسْتَكانُوا»
۱۰. هر چند در بدر پيروز شديد، ولى راه آيندهى شما مسلمانان، راه جهاد و مبارزه است، پس بايد صبور و مقاوم باشيد
۱۱. رزمندگانِ بصير، نه از درون روحيّه خود را مىبازند «فَما وَهَنُوا» و نه توان رزمى خود را از دست مىدهند «وَ ما ضَعُفُوا» و نه در اثر فشارها تسليم مىشوند. «وَ مَا اسْتَكانُوا»
۱۲. انجام وظيفه و پايدارى بر حقّ مهم است، پيروز بشويم يا نشويم. آيه مىفرمايد: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ» و نفرمود: «يحب الفاتحين»
بیانات امام خامنه ای در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری۱۳۹۲/۱۲/۱۵
یک وظیفهی دیگری که من اینجا یادداشت کردهام که همیشه باید مورد نظرمان باشد بخصوص امروز، وظیفهی مرزبندی صحیح و صریح با جبههی دشمن است؛ مرزبندی.
آیهی شریفه میفرماید: قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءآؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ الله کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَةُ وَالبَغضآءُ [ابداً] حَتّی تُؤمِنوا بِاللهِ وَحدَه.
قرآن فقط تاریخ نگفته، تصریح میکند که این اسوهی حسنهای است برای شما - قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیم - یعنی باید اینجوری باشید، مرزبندی باید بکنید.
مرزبندی به معنای این نیست که ما رابطهمان را قطع بکنیم؛ توجه بکنید، مغالطه نکنند که شما میگویید ما با همهی دنیا دشمنیم؛ نه، مرزبندی کنید، مرزها مخلوط [نشود]. مثل مرز جغرافیایی؛ در مرز جغرافیایی شما بین کشور خودتان و کشورهای اطرافتان مرز معین میکنید؛ معنای این مرز این نیست که شما نمیروید آنجا، آنها نمیآیند اینجا؛ معنای این مرز این است که هر رفتوآمدی منضبط خواهد بود.
معلوم باشد کِی میرویم، چه کسی میرود، چهجور میرود؛ چه کسی میآید، کِی میآید، چهجور میآید، چرا میآید؛ مرزبندی در مرزهای جغرافیایی اینجور است؛ در مرزهای عقیدتی هم همینجور است. در همین آیهی شریفه، بعد از آنکه خدای متعال این اسوهی حسنه را و عمل ابراهیم را بیان میفرماید، بعد میفرماید: اِلّا قَولَ ابراهیمَ لِاَبیهِ لَاَستَغفِرَنَّ لَک؛
یعنی این مرزبندی، مانع این نیست که ابراهیم به پدرش بگوید که من به تو ترحم میکنم، برای تو استغفار میکنم؛ اینها همه هست. بنابراین معنای مرزبندی این است که
که مشخص باشد ما چه کسی هستیم، شما چه کسی هستید
🌹سلام مولاے من مهدے جان🌹
قربان لبـان روزه دارت آقـا
بی یار غریبانہ کجا می گردی؟
سـردار و امیر آسمانی آقـا
تنهـا و طرید در کجا می گردی؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و بیست و چهارم
┄┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه198 ، سفارش به تقوا
4⃣ بعثت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و سختی های جاهليت:
🔻سپس خداوند سبحان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را هنگامی مبعوث فرمود كه دنيا به پايان خود رسیده ، نشانه های آخرت نزديك و رونق آن به تاريكی گراييده و اهل خود را بپا داشته، جای آن ناهموار، آماده نيستی و نابودی ، زمانش در شرف پايان و نشانه های نابودی آن نزديك، موجودات در آستانه مرگ، حلقه زندگی آن شكسته و اسباب حيات درهم ريخته، پرچمهای دنيا پوسيده و پرده هايش دريده و عمرها به كوتاهی رسيده بود، در اين هنگام خداوند پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را ابلاغ كننده رسالت، افتخارآفرين امت، چونان باران بهاری برای تشنگان حقيقت آن روزگاران، مايه سربلندی مسلمانان و عزت و شرافت يارانش قرار داد.
5⃣ ارزش و ويژگيهای قرآن
🔻 سپس قرآن را بر او نازل فرمود. نوری است كه خاموشی ندارد، چراغی است كه درخشندگی آن زوال نپذيرد، دريایی است كه ژرفای آن درك نشود، راهی است كه رونده آن گمراه نگردد، شعله ای است كه نور آن تاريك نشود، جداكننده حق و باطلی است كه درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است كه ستونهای آن خراب نشود، شفادهنده ای است كه بيماريهای وحشت انگيز را بزدايد، قدرتی است كه ياورانش شكست ندارند و حقی است كه ياری كنندگانش مغلوب
نشوند. قرآن، معدن ايمان و اصل آن است. چشمه های دانش و درياهای علوم است. سرچشمه ی عدالت و نهرهای جاری عدل است. پايه های اسلام و ستونهای محكم آن است. نهرهای جاری زلال حقيقت و سرزمينهای آن است. دريایی است كه تشنگان آن، آبش را تمام نتوانند كشيد، و چشمه هایی است كه آبش كمی ندارد، محل برداشت آبی است كه هر چه از آن برگيرند كاهش نمی يابد، منزلهایی است كه مسافران راه آن را فراموش نخواهند كرد و نشانه هایی است كه روندگان از آن غفلت نمی كنند، كوهسار زيبایی است كه از آن نمی گذرند. خدا قرآن را فرو نشاننده عطش علمی دانشمندان و باران بهاری برای قلب فقيهان و راه گسترده و وسيع برای صالحان قرار داده است، قرآن دارویی است كه با آن بيماری وجود ندارد. نوری است كه با آن تاريكی يافت نمی شود. ريسماني است كه رشته هاي آن محكم، پناهگاهی است كه قله آن بلند و توان و قدرتی است برای آنكه قرآن را برگزيند، محل امنی است برای هر كس كه آنجا وارد شود، راهنمایی است برای آنكه از او پيروی كند، وسيله انجام وظيفه است برای آنكه قرآن را راه و رسم خود قرار دهد، برهانی است بر آن كس كه با آن سخن بگويد، عامل پيروزی است برای آن كس كه با آن استدلال كند، نجات دهنده است برای آن كس كه حافظ آن باشد و به آن عمل كند و راهبر آنكه آن را بكار گيرد و نشانه هدايت است برای آن كس كه در او بنگرد، سپر نگهدارنده است برای آن كس كه با آن خود را بپوشاند و دانش كسی است كه آن را به خاطر بسپارد و حديث كسی است كه از آن روايت كند و فرمان كسی است كه با آن قضاوت كند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄┄
27.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت الله مجتهدی ره
شرح مختصر دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان.....
#صلوات
🌸امام علی علیه السلام میفرمایند:
عظیم ترین گناهان، خوردن با ناحق و تجاوز به مال یک مسلمان است.
تحف العقول؛ص۲۱۷
🌟ابراهیم همیشه میگفت: توی زندگیت مراقب باش حق کسی گردنت نباشه و به مال مردم نزدیک نشی...
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
🌾میزنم سبزہ گرہ تاگرہ اے واگردد
🌾سالمان سال، ظهور گل زهراگردد
🌾میزنم سبزہ گرہ نیتم اینست خدا
🌾یوسف گمشدہ ارض وسمابرگردد
🌾میزنم سبزہ گرہ سبز شود دست دعا
🌾وانکه رفتست زدستم به دعا
برگردد
🌾غیبت یارسفرڪردہ بلایے ست عظیم
🌾عاشقان سبزہ ببندید بلا برگردد
#روز_طبیعت
#سخن_بزرگان
💢 امید بخش دلها
📝در دعای ابیحمزهی ثمالی: بِکَ عَرَفتُکَ وَ اَنتَ دَلَلتَنی عَلَیکَ وَ دَعَوتَنی اِلَیکَ وَ لَولا اَنتَ لَم اَدر ما اَنت؛ این ارتباط لطیفِ معنوی با حضرت حق، با مبدأ محبّت و عزّت؛ اینها خیلی با ارزش است، اینها خیلی مهم است؛ اینها دلهایی را که دارای حسّاسیّتند حقیقتاً گرم میکند، نگه میدارد، امید میبخشد، برای آنها پناه و تکیهگاه میشود.
👈من کاری ندارم مرحوم اخوان این شعر را برای چهکسی گفته و برای چه گفته؛ من این شعر را خطاب به صحیفهی سجّادیه میخوانم؛ من این شعر را خطاب به دعای ابیحمزهی ثمالی میخوانم؛ «ای تکیهگاه و پناه زیباترین لحظههای پرعصمت و پرشکوهِ تنهایی و خلوت من ای شطّ شیرین پرشوکت من». دعا این است. از این دست برندارید، از دعا رو برنگردانید؛ دعا خیلی با ارزش است. دعا همان اکسیری است که میتواند دلهایی را که آلودهی ناامیدی، آمیختهی به بدبینی، یا آلودهی به احساسات غلط هستند، منقلب کند، به راه راست هدایت کند؛ دعا یکچنین چیزی است.
#رهبر_معظم_انقلاب
#ماه_مبارک_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢عملی که در #ماه_رمضان جواز عبور از صراط است!
«حجة الاسلام فرحزاد»
🌷 #دختر_شینا – قسمت 104
✅ فصل نوزدهم
💥 از دلشوره داشتم میمردم. دل توی دلم نبود. از خیر شام درست کردن گذشتم. دوباره رفتم خانهی خانم دارابی. گفتم: « تو را به خدا یک زنگی بزن به حاجآقایتان، احوال صمد را از او بپرس. »
💥 خانم دارابی بیمعطلی گفت: « اتفاقاً همین چند دقیقه پیش با حاجآقا حرف میزدم. گفت حال حاجآقای شما خوبِ خوب است. گفت حاجی الان پیش ماست. »
از خوشحالی میخواستم بال درآورم. گفتم: « الهی خیر ببینی. قربان دستت. پس بیزحمت دوباره شمارهی حاج آقایتان را بگیر تا صمد نرفته با او حرف بزنم. »
خانم دارابی اول ایندست و آندست کرد. بعد دوباره خودش تلفن را برداشت و هی شماره گرفت و هی قطع کرد. گفت: « تلفنشان مشغول است. »
دست آخر هم گفت: « ای داد بیداد، انگار تلفنها قطع شد. »
💥 از دست خانم دارابی کفری شدم. خداحافظی کردم وآمدم خانهی خودمان. دیگر بد جوری به شک افتاده بودم. خانم دارابی مثل همیشه نبود. انگار تفاقی افتاده بود و او هم خبردار بود.
همین که به خانه رسیدم، دیدم پدرشوهر و برادرم نشستهاند توی هال و قرآنی را که روی طاقچه بود، برداشتهاند و دارند وصیتنامهی صمد رامیخوانند.
پدرشوهرم تا مرا دید، وصیتنامه را تا کرد و لای قرآن گذاشت و گفت: « خوابمان نمیآمد. آامدیم کمیقرآن بخوانیم. »
💥 لب گزیدم. از کارشان لجم گرفته بود. گفتم: « چی از من پنهان میکنید. اینکه صمد شهید شده. »
قرآن را از پدرشوهرم گرفتم و روی سینهام گذاشتم و گفتم: « صمد شهید شده میدانم. »
پدرشوهرم با تعجب نگاهم کرد و گفت: « کی گفته؟! »
💥 یکدفعه برادرم زد زیر گریه.
من هم به گریه افتادم. قرآن را باز کردم. وصیتنامه را برداشتم. بوسیدم و گفتم: «صمد جان! بچههایت هنوز کوچکاند، این چه وقت رفتن بود. بیمعرفت، بدون خداحافظی. یعنی من ارزش یک خداحافظی را نداشتم. »
💥 دستم را روی قرآن گذاشتم و گفتم: « خدایا! تو را قسم به این قرآنت، همه چیز دروغ باشد. صمدم دوباره برگردد. ای خدا! صمدم را برگردان. »
پدرشوهرم سرش را روی دیوار گذاشت. گریه میکرد و شانههایش میلرزید. خدیجه و معصومه هم انگار فهمیده بودند چه اتفاقی افتاده. آمدند کنارم نشستند. طفلیها پابهپای من گریه میکردند. سمیه روی پاهایم نشسته بود و اشکهایم را پاک میکرد. مهدی خیرهخیره نگاهم میکرد. زهرا بغض کرده بود.
💥 پدرشوهرم لابهلای هقهق گریههایش، صمد و ستار را صدا میزد. مهدی را بغل کرد. او را بوسید و شعرهای ترکی سوزناکی برایش خواند؛ اما یکدفعه ساکت شد و گفت: « صمد توی وصیتنامهاش نوشته به همسرم بگویید زینبوار زندگی کند. نوشته بعد از من، مرد خانهام مهدی است.
و دوباره به گریه افتاد.
💥 برادرم رفت قاب عکس صمد را از روی طاقچه پایین آورد. بچهها مثل همیشه به طرف عکس دویدند. یکی بوسش میکرد. آن یکی نازش میکرد. زهرا با شیرینزبانی بابا بابا میگفت.
برادرم دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: « خدایا! صبرمان بده. خدایا! چهطور طاقت بیاوریم؟! خدایا خواهرم چطور این بچههای یتیم را بزرگ کند؟! »
ادامه دارد...
🌷 #دختر_شینا – قسمت 105
✅ فصل نوزدهم
💥 کمی بعد همسایهها یکییکی از راه رسیدند. با گریه بغلم میکردند. بچههایم را میبوسیدند.
خانم دارابی که آمد، نالهام به هوا رفت. دستهایش را توی هوا تکان میداد و با حالت مویه و عزاداری میگفت: « جگرم را سوزاندی قدم خانم. تو و بچههایت آتشم زدید قدم خانم. غصهی تو کبابم کرد قدم خانم. »
💥 زار زدم: « تو زودتر از همه خبر داشتی بچههایم یتیم شدند. »
خانم دارابی گریه میکرد و دستها و سرش را تکان میداد. بنده خدا نفسش بالا نمیآمد. داشت از هوش میرفت.
آن شب تا صبح پرپر زدم. همین که بچهها میخوابیدند، میرفتم بالای سرشان و یکییکی میبوسیدمشان ومینالیدم. طفلیها با گریهی من از خواب بیدار میشدند.
💥 آن شب جگرم کباب شد. تا صبح زار زدم. گریه کردم. نالیدم و برای تنهایی بچههایم اشک ریختم.
از درون مثل یک پارهآتش بودم و از بیرون تنم یخ کرده بود. همسایهها تا صبح مثل پروانه دورم چرخیدند و پابهپایم گریه کردند.
نمیتوانستم زهرا را شیر بدهم. طفلکم گرسنه بود و جیغمیکشید. همسایهها زهرا و سمیه را بردند.
💥 فردا صبح، دوست و آشنا و فامیل با چندمینیبوس از قایش آمدند؛ با چشمهای سرخ و ورمکرده. دوستان صمد آمدند و گفتند: « صمد را آوردهاند سپاه.»
آماده شدیم و رفتیم دیدنش. صمدم را گذاشته بودند توی یک ماشین بزرگ یخچالی. با شهدای دیگر آمده بود. در ماشین را باز کردند. تابوتها روی هم چیده شده بودند. برادرشوهرم، تیمور،کنارم ایستاده بود. گفتم: « صمد! صمد مرا بیاورید. خیلی وقت است همدیگر را ندیدیم. »
💥 آقا تیمور از ماشین بالا رفت. چند تا تابوت را با کمک چند نفر دیگر پایین آورد. صمد بین آنها نبود. آقا تیمور تابوتی را گذاشت جلوی پایم و گفت: « داداش است. »
ادامه دارد...
⭕️ پناهیان: هنوز بیسوادهایی هستند که میگویند حجاب عقیده است و عقیده را تحمیل نکنید
🔹 چهل سال است نتوانستیم جا بیندازیم که دین، یک امر واقعی و احکامش تابع مصالح و مفاسد است. لذا خیلیها حجاب را یک امر ارزشی و غیرواقعی تلقی کرده و ضرورتش را درک نمیکنند.
🔹 بعضی از سیاسیون درجهیک این کشور که بعضاً آنها را برای ریاستجمهوری قبول میکنند، میروند حجاب را مسخره میکنند رأی میآورند. آیا کسی دندانپزشکی را مسخره میکند تا رأی بیاورد؟! نه؛ پس چرا حجاب را مسخره میکنند؟ چون حجاب را یک امر ارزشی میدانند و میگویند: حجاب به عقیده افراد بستگی دارد، عقیده را تحمیل نکنید! هنوز در این کشور بیسوادهایی هستند که میگویند حجاب عقیده است و عقیده را تحمیل نکنید.
#آیات_انقلابی ۱۱
#تفسیر آیه ای از قرآن کریم
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️
👈راهپیمایى های مسلمانان که موجب خشم کفّار مى گردد ، در نزد خدا پاداش دارد.
"لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْکُفَّارَوَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ( آیه 120 سوره توبه )"
در راه خدا تشنگى و رنج و گرسنگى به آنان نمىرسد، و در جايى كه كافران را به خشم آورد قدم نمىگذارند، و ضربهاى از دشمن نمىخورند، مگر آنكه به عوض آن براى ايشان عمل صالحى نويسند، كه خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند (120).
👈اصول انقلابی گری :
۱. مسلمان باید در راه عقیده، آمادهى تحمّل هر سختى و فشارى باشند. «ظمأ، نصب، مخمصة...»
۲. جامعه ى اسلامى باید کفرستیز باشد. «یغیظ الکفّار
۳. راهپیمایى ها و حرکات دسته جمعى مسلمانان که موجب خشم و هراس کفّار مىگردد، در نزد خدا پاداش دارد. «موطئاً یغیظ الکفّار»
۴. نه تنها دفاع ورزم، بلکه همهى حرکات، تلاشها ورنجهاى جبهه نزد خدا ثبت شده وموجب اَجر است. «لایصیبهم ظمأ ولانصب ولامخمصة... عمل صالح»
۵. نیکوکار واقعى، انقلابى و اهل جبهه است. «اجر المحسنین» (جان فشانى، نشانهى کمال نیکوکارى است)
۶. دریافت اجر الهى، در سایه ى تحمّل رنجهاست. نابرده رنج، گنج میسّر نمىشود. «ظمأ، نصب، مخمصة، ...اجر المحسنین»
۷. ایمان به رضایت وپاداش الهى، مشکلات را آسان مىکند. «ان اللّه لا یضیع اجر المحسنین»
💠السلام علیک فی آنآء لیلک و اطراف نهارک...
🌺سلام بر تو ای مولایی که در شب تیرهی غیبت، همه از تو نور می جویند؛
🌺و در روز ظهورت، همه با آفتاب تو راه بندگی را میپویند.
🌿سلام بر تو و بر روز ظهورت...
#سلام
#امام_زمان
#ماه_مبارک_رمضان
🌼📣امام مهدی منتظر ماست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله مجتهدی ره
شرح مختصر دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان.....
#صلوات
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و بیست و پنجم
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه197: این سخنرانی در شهر کوفه در دوران زمامداران آن حضرت ایراد شد.
1⃣ فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)
🔻اصحاب و ياران حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) كه حافظان اسرار او می باشند، می دانند كه من حتی برای يك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم. بلكه با جان خود پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را ياری كردم، در جاهایی كه شجاعان قدمهايشان می لرزيد و فرار می كردند، آن دليری و مردانگی را خدا به من عطا فرمود.
2⃣ در سوگ پيامبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)
🔻رسول خدا در حالی كه سرش بر روی سينه ام بود قبض روح گرديد و جان او در كف من روان شد و آن را بر چهره خويش كشيدم. متصدّی غسل پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) من بودم و فرشتگان مرا ياری می كردند، گويا در و ديوار خانه فرياد می زد. گروهی از فرشتگان فرود می آمدند و گروهی ديگر به آسمان پرواز می كردند. گوش من از صدای آهسته آنان كه بر آن حضرت نماز می خواندند پر بود، تا آنگاه كه او را در حجره اش دفن كرديم. چه كسی با آن حضرت در زندگی و لحظات مرگ از من سزاوارتر است؟ پس مردم با دل بينا حركت كنيد و نيّت خويش را در جهاد با دشمن راست بداريد، سوگند بخدایی كه جز او خدایی نيست، من بر جادّه حق می روم و دشمنان من بر پرتگاه باطلند، می گويم آنچه را می شنويد و برای خود و شما از خدا طلب آمرزش دارم.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه196 : بعثت پيامبر و تحقير دنيا
🔹هشدار از غفلت زدگی
🔻خداوند هنگامی پيامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) را مبعوث فرمود كه نه نشانه ای از دين الهی برپا و نه چراغ هدايتی روشن و نه راه حقی آشكار بود. ای بندگان خدا! شما را به ترس از خدا سفارش می كنم و از دنياپرستی شما را می ترسانم، زيرا دنيا خانه ای ناپايدار و جايگاه سختی و مشكلات است. ساكنان دنيا در حال كوچ كردن و اقامت گزيدگانش به جدایی محكومند، مردم را چنان می تكاند كه باد سخت كشتی را در دل درياها می لرزاند، برخی از آنان در دل آب مرده و برخی ديگر بر روی امواج جان سالم به در برده و بادها با وزيدن آنها را به اين سو و آن سو می كشاند و هر جا كه خواهد می برد، پس آن را كه در آب می ميرد نمی توان گرفت و آن را كه رهاشده، به سوی مرگ می رود.
ای بندگان خدا ! هم اكنون عمل كنيد كه زبانها آزاد و بدنها سالم و اعضا و جوارح آماده اند و راه بازگشت فراهم و فرصت زياد است، پيش از آنكه وقت از دست برود و مرگ فرا رسد، پس فرود آمدن مرگ را حتمی بشماريد و در انتظار آمدنش بسر نبريد.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
#سخن_بزرگان 🌼
عالمی را پرسیدند:
خوب بودن را کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود:
یک روز قبل از مرگ.
دیگران حیران شدند و گفتند:
ولی زمان مرگ را هیچ کس نمی داند
عالم فرمود:
پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن
و خوب باش شاید فردایی نباشد...
🌹 دعای غریق 🌹
دعای تثبیت ایمان درآخرالزمان
یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ
یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
ثبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک
امام زمان عج
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
https://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6