بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_اعراف_آیه۱۸۶
#هدایت_گر_حقیقی
خداوند هرکس را به خاطر اعمال زشت گمراه سازد، هیچ هدایت کننده ای وجود ندارد (که او را هدایت کنند)
و خداوند آنها را همچنان در طغیان و سرکشی رها می سازد تا حیران و سرگردان شوند
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و پنجاه و ششم
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه172 : (مطالب اين خطبه، بخشی از نوشته های افشاگرانهای است كه در سال ۴۰ هجری برای روشن شدن واقعيّتهای تاريخ اسلام به دستور امام نوشته شد)
1️⃣ گفتگو در روز شورا
♦️ ستايش خداوندی را سزاست که نه آسمانی مانع آگاهی او از آسمان ديگر و نه زمينی مانع او از زمين ديگر می شود.
شخصی در روز شورا به من گفت: «ای فرزند ابوطالب! نسبت به خلافت حريص می باشی.» در پاسخ او گفتم: به خدا سوگند! شما با اينکه از پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) دورتريد، حريص تر می باشيد، امّا من شايسته تر و نزديک تر به پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) هستم. همانا من تنها حقِّ خود را مطالبه می کنم که شما بين من و آن حائل شديد و دستِ رد بر سينه ام زديد. پس چون در جمع حاضران با برهان قاطع او را مغلوب کردم، درمانده و سرگردان شد و نمی دانست در پاسخم چه بگويد!."
2️⃣ شكوه از قريش
♦️بار خدايا! از قريش و از تمامی آنها که ياريشان کردند به پيشگاه تو شکايت می کنم، زيرا قريش پيوند خويشاوندی مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در غصب حقِّ من، با يکديگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخی از حق را بايد گرفت و برخی را بايد رها کرد. (يعنی خلافت حقّی است که بايد رهايش کنی.)
3️⃣ شكوه از ناكثين
♦️و آنها (طلحه و زبير و يارانشان) بر من خروج کردند و همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) - عايشه - را به همراه خود می کشيدند، چونان کنيزی را که به بازار بَرده فروشان می برند، به بصره روی آوردند در حالی که همسران خود را پشت پرده نگهداشتند. امّا پرده نشين حَرَم پيامبر(صلی الله علیه و آله) را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند. لشکری را گرد آوردند که همه آنها به اطاعت من گردن نهاده و بدون اکراه و با رضايت کامل با من بيعت کرده بودند. پس از ورود به بصره، به فرماندار من و خزانه داران بيت المال مسلمين و به مردم بصره حمله کردند، گروهی از آنان را شکنجه و گروه ديگر را با حيله کشتند. به خدا سوگند! اگر جز به يک نفر دست نمی يافتند و او را عمدآ بدون گناه می کشتند، کشتار همه آنها برای من حلال بود، زيرا همگان حضور داشتند و انکار نکردند و از مظلوم با دست و زبان دفاع نکردند، چه رسد به اينکه ناکثين به تعداد لشکريان خود از مردم بی دفاع بصره قتل عام کردند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه171 : دعای امام (علیه السلام) در آغاز نبرد صفين در نبرد با قاسطین در هفتم صفر در سال ٣٧ هجری
1️⃣ نيايش در آستانه جنگ
♦️ای خدای آسمانِ برافراشته و فضایِ نگاه داشته! که آن را زمينه پيدايش شب و روز و جريان گردش ماه و خورشيد و مسير آمد و شد ستارگان سيّار قرار داده ای و جايگاه گروهی از فرشتگانت ساخته ای که از عبادت تو خسته نمی گردند؛ ای پروردگار اين زمين! که آن را جايگاه سکونت انسان ها و مکان رفت و آمد حشرات و چارپايان و پديده های ديدنی و ناديدنی غيرقابل شمارش قرار داده ای و ای پروردگار کوه های بلند و پابرجا! که آن را برای زمين چونان ميخ های محکم و برای مخلوقات تکيه گاهی مطمئن ساخته ای. اگر بر دشمن پيروزمان ساختی، ما را از تجاوز بر کنار دار و بر راه حق استوار فرما و چنانچه آنها را بر ما پيروز گرداندی شهادت نصيب ما فرموده و از شرک و فساد و فتنه ها، ما را نگهدار!
2️⃣ روش بسيج نيروها در جنگ
♦️کجايند آزادمردانی که به حمايت مردم خويش برخيزند؟ کجايند غيور مردانی که به هنگام نزول بلا و مشکلات مبارزه می کنند؟ هان مردم!! ننگ و عار پشت سر شما و بهشت در پيش روی شماست.
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
📜#خطبه170
📣 (در آستانه جنگ بصره، گروهی از اعراب،《 کلیب جرمی》 شخصی را جهت آگاهی از حقيقت و دانستن علل مبارزه امام (علیه السلام ) با ناكثين به نمايندگی نزد حضرت علی (علیه السلام ) فرستادند، امام به گونه ای با آن شخص صحبت فرمود كه حقيقت را دريافت، آنگاه به او فرمود: بيعت كن! كليب جرمی گفت: من نماينده گروهی هستم و قبل از مراجعه به آنان به هيچ كاری اقدام نمی كنم امام علیه السلام فرمود:)
🔹روش هدايت كردن
♦️اگر آنها تو را می فرستادند که محلِّ ريزش باران را بيابی، سپس به سوی آنان باز می گشتی و از گياه و سبزه و آب خبر می دادی، اگر مخالفت می کردند و به سرزمين های خشک و بی آب روی می آوردند، تو چه می کردی؟ گفت: آنها را رها می کردم و به سوی آب و گياه می رفتم، امام فرمود: پس دستت را برای بيعت کردن بگشای. مرد گفت: سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق، توانايی مخالفت نداشتم و با امام(علیه السلام) بيعت کردم.
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
❣#سلام_امام_زمانم❣
🍃السَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ...
🌷سلام بر تو ای مولایی که در برابر کلام نافذت، همه دلیلها رنگ می بازد؛
سلام بر تو و بر روزی که برهان های محکمت، جایی برای تردید باقی نخواهند گذاشت...
📗صحیفه رضویه، ص541، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
💢آیت الله بهجت (ره) :
🔸اگر کسی طالب هدایت و معرفت خدا باشد و در طلب ، جدی و خالص باشد ، در و دیوار باذن الله ، هادی او خواهند بود .
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#شهید_نوید_صفری
🌷🌷🌷🌷🌷
دستنۅشتہيشھیدنویدصفری:
دۅسدارمدرمنتهاےِبیکسیباشم،
درمنتهایِگُمنامے :) دوسدارمبدنم،
درزیرِآفتابسہشبانهروزبمۅنه
دوسدارمبدنماززخمهایِجایِپایِدشمنانِ
خداودینپُرباشه!
دوسدارمسرمۅازپُشتِ
سَربِبُرند، همهاینهارودوستدارم
چۅننمیخوامفردایِقیامت، ڪهحضرت
زهرا(سلام الله علیه و آله)برایشفاعتِاُمّتپدرشظهور
میکنن منبااینجسمِڪمارزشِخودسالم
حاضرباشم
+اونقدرصادقانہطلبڪردی،ڪههمونطور
کهخواستے، فداییِاربابشدی🥀
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
مخاطب خاص خداست❤
#داستان_واقعی #نسل_سوخته #نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی #قسمت_۷ *═✧❁﷽❁✧═* توی همون حالت کیفم🧳 رو
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۸
*═✧❁﷽❁✧═*
بچه ها همه رفته بودن اما من پای👣 رفتن نداشتم توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم نه می تونستم برم
نه می تونستم
از یه طرف راه می رفتم و گریه 😭می کردم که خدایا من رو ببخش از یه طرف دیگه شیطان😈 وسوسه ام می کرد
- حالا مگه چی شده؟
همه اش 1/5 نمره بود تو که بالاخره قبول می شدی این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت
بالاخره تصمیمم رو گرفتم ...
- خدایا من می خواستم برای تو شهید 🌷 بشم قصدم مسیر تو بود اما حالامن رو ببخش
عزمم رو جزم 💪کردم و رفتم سمت دفتر پشت در ایستادم
- خدایا خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده به هر کی نخواد، نه عزت من از تو بود من رو ببخش🙏 که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام👀 دزدی کردم تو، من رو همه جا عزیز کردی و این تاوان خیانت من به عزت توئه 😓
و در🚪 زدم ...
رفتم داخل دفتر معلم ها دور هم نشسته بودن چایی ☕️می خوردن و برگه تصحیح می کردن با صدای در، سرشون رو آوردن بالا
- تو هنوز اینجایی فضلی؟
_چرا نرفتی خونه؟
- آقای غیور ببخشید میشه یه لحظه بیاید دم در؟
سرش رو انداخت پایین
- کار دارم فضلی اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا اگرم واجبه از همون جا بگو داریم برگه 📑صحیح می کنیم نمیشه بیای تو
بغض گلوم رو گرفت جلوی همه؟
به خودم گفتم:
- برو فردا بیا امروز با فردا چه فرقی می کنه جلوی همه بگی اون وقت ...
اما بعدش ترسیدم 😰
_اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟
آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ کارمون واجبه
معلوم بود خسته و بی حوصله😖 است
- یا بگو یا در رو ببند و برو سرده سوز میاد
چند لحظه مکث کردم ...😐
- مهران خودت گند زدی و باید درستش کنی تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود نیومدن آقای غیور امتحان خداست
امتحان خدا؟
یا امتحان علوم؟
- آقا ما تقلب کردیم 🙁
یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا چشم هاشون 😳گرد شده بود علی الخصوص مدیر و ناظم که توی زاویه در تا اون لحظه ندیده بودم شون
- برو فضلی مسخره بازی در نیار تو شاگرد اول مدرسه ای
چرخیدم سمت مدیر ...
- سلام ✋آقا به خدا جدی میگیم من سوال سوم رو یادم نمی اومد بلند شدم برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی بعدشم دیگه
آقای رحمانی یکی از معلم های پایه پنجم بدجور خنده اش 😂گرفت
- همین یه سوال؟
همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی برو بچه جون
همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من معلوم شد اصلا شوخی نیست خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم 👀
- آقا اجازه لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید از ما گفتن بود آقا از اینجا گناهی گردن ما نیست❌
ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید حق الناس گردن هر دوی ماست👌
- عجب پر رویی هم هست ها قد دهنت حرف بزن بچه
سرم رو انداختم پایین حتی دلم❤️ نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود
- اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_اعراف_آیه۲۰۵
#یاد_خدا_در_همه_حال
پروردگارت را در دل خود از روی تضرع و خوف یاد کن و آهسته و آرام نام او را بر زبان بیاور
و این کار را همواره صبحگاهان و شامگاهان تکرار کن و هرگز از غافلان و بی خبران از یاد خدا مباش
که یاد خدا همچون باران بهاری است که چون بر دل ببارد گلهای بیداری ،توجه، احساس مسیولیت و هر گونه عمل مثبت و سازنده ای را می رویاند.
#سلام_امام_زمانم 💚
چشم دیدار ندارم شده ام کورِ #گناه
رو که رو نیست ولی تشنهدیدار توام
آرزو بر من آلوده روا نیست ، ولی ..
کاش یک روز ببینم که ز انصار توام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و پنجاه و هفتم
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه169 : (این سخنرانی را در سال ٣٦ هجری، هنگام حرکت اصحاب به سوی بصره ایراد فرمود. )
1️⃣ ضرورت اطاعت از رهبری
♦️همانا خداوند پيامبری راهنما را با کتابی گويا و دستوری استوار برانگيخت. هلاک نشود جز کسی که تبهکار است و بدانيد که بدعت ها به رنگ حق در آمده و هلاک کننده اند، مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرمايد و همانا حکومت الهی حافظ امور شماست، بنابراين زمام امور خود را بی آن که نفاق ورزيد يا کراهتی داشته باشيد، به دست امام خود سپاريد.
به خدا سوگند! اگر در پيروی از حکومت و امام، اخلاص نداشته باشيد، خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت که هرگز به شما باز نخواهد گردانيد و در دست ديگران قرار خواهد داد.
2️⃣ افشا توطئه ناكثين
♦️همانا ناکثين عهدشکن، به جهت نارضايتی از حکومت من به يکديگر پيوستند و من تا آنجا که برای وحدت اجتماعی شما احساس خطر نکنم، صبر خواهم کرد، زيرا آنان اگر برای اجرای مقاصدشان فرصت پيدا کنند، نظام جامعه اسلامی متزلزل می شود. آنها از روی حسادت بر کسی که خداوند حکومت را به او بخشيده است، به طلب دنيا برخاسته اند. می خواهند کار را به گذشته باز گردانند. حقّی که شما به گردن ما داريد، عمل کردن به کتاب خدا (قرآن) و سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله) و قيام به حق و بر پاداشتن سنّت اوست.
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه168 : (پس از بيعت با امام علیه السلام در سال ٣٥ هجری، گروهی از صحابه گفتند: ای کاش شورشیان برضد عثمان را کیفر می دهی؟ پاسخ فرمود:)
1️⃣ واقع بينی در مبارزه با ناكثين
♦️ای برادران! از آنچه شما می دانيد بی اطّلاع نيستم، امّا قدرت اجرای آن را چگونه به دست آورم؟ آنان با ساز و برگ و نيرو به راه افتادند، بر ما تسلّط دارند و ما بر آنها قدرتی نداريم. هم اکنون بردگان شما با آنها می جوشند و باديه نشينانِ اطرافِ شما به آنها پيوسته اند. آنها در ميان شما زندگی می کنند و هر مشکلی را که بخواهند بر شما تحميل می کنند. آيا برای خواسته های خود تواناييد؟
2️⃣ مشكلات جنگ داخلی
♦️ کاری که پيش آمده از جاهليّت است، شورشيان يار و ياور دارند، اگر برای کيفر دادنشان حرکتی آغاز شود، مردم به چند دسته تقسيم می شوند: گروهی خواسته های شما را دارند و عدّه ای بر خلاف شما فکر می کنند و گروهی نه اين را می پسندند و نه آن را. پس صبر کنيد تا مردم آرام شوند و دل های مضطرب در جای خود قرار گيرد و حقوق از دست رفته با مدارا گرفته شود. اکنون مرا آسوده گذاريد و در انتظار فرمان من باشيد، کاری نکنيد که قدرت ما را تضعيف کند و اقتدار امّت ما را متزلزل سازد و سستی و زبونی به بار آورد. اين جريان سياسی را تا می توانم مهار می کنم، امّا اگر راه چاره ای نيابم، با آنان می جنگم (که سرانجام درمان، داغ کردن است).
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه167 : (سخنرانی امام علیه السلام در آغاز خلافت در سال٣٥ هجری نوشتند که نخستین سخنرانی آن حضرت است. )
1️⃣ ويژگيهای قرآن
♦️همانا خداوند بزرگ کتابی هدايت گر فرستاد، نيکی و بدی، خير و شر را آشکارا در آن بيان فرمود. پس راه نيکی در پيش گيريد، تا هدايت شويد و از شرّ و بدی پرهيز کنيد، تا در راه راست قرار گيريد. واجبات! واجبات! در انجام واجبات کوتاهی نکنيد، تا شما را به بهشت رساند. همانا خداوند چيزهايی را حرام کرده که ناشناخته نيست و چيزهايی را حلال کرده که از عيب خالی است و در اين ميان حرمت مسلمان را بر هر حرمتی برتری بخشيد و حفظ حقوق مسلمانان را به وسيله اخلاص و توحيد استوار کرد.
2️⃣ ويژگيهای مسلمانی
♦️پس مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او آزاری نبينند، مگر آنجا که حق باشد و آزار مسلمان روا نيست، جز در آنچه که واجب باشد. به سوی مرگ که همگانی است و فرد فرد شما را از آن گريزی نيست بشتابيد، همانا مردم در پيش روی شما می روند و قيامت از پشت سر، شما را می خواند. سبکبار شويد تا به قافله برسيد، که پيش رفتگان در انتظار بازماندگانند. از خدا بترسيد و تقوا پيشه کنيد، زيرا شما در پيشگاه خداوند، مسئول بندگان خدا و شهرها، و خانه ها و حيوانات هستيد. خدا را اطاعت کنيد و از فرمان خدا سر باز نزنيد، اگر خيری ديديد برگزينيد و اگر شرّ و بدی ديديد از آن دوری کنيد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درساخلاق
🎙 حجتالاسلام ماندگاری
💢فرق آدم بی نماز و با نماز چیه؟
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
#قابل_تامل
✍ ما مثل بچهای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور میکنند.
👈 بچه شیفته ویترین مغازهها میشود و دست پدر را رها میکند و در بازار گم میشود. وقتی هم متوجه میشود که دیگر پدر را نمیبیند، گمان میکند پدرش گم شده است؛ در حالی که در واقع خودش گم شده است.
✅انبیاء و اولیاء، پدران خلقاند و دست خلائق را میگیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلائق، شیفته متاعهای دنیا شدهاند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم گم و غائب نشده است؛ ما گم و محجوب گشتهایم.
#مرحوم_حاج_اسماعیل_دولابی
#جمعه_های_انتظار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بشارت های نزدیکی ظهور امام زمان
#استاد_پناهیان
#نزدیکی_ظهور
❣#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهید_علی_تجلایی
🌷🌷🌷🌷🌷
#ازدواج_شهدایی
#همسر
#سردار_شهید
#علی_تجلایی
قبل از شروع مراسم عقد ، #علی_آقا نگاهی به من کرد و گفت :
شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است .
گفتم ، چه آرزویی داری؟
درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید .
از این جمله تنم لرزید.
چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم ؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم .
هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای #علی طلب #شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به #علی دوختم ؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیت_الله_مدنی و تعدادی از برادران #پاسدار برگزار شد.
نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و #علی_آقا و #آیت_الله_مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند ...
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۹
*═✧❁﷽❁✧═*
اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟
ترسیدم جواب بدم دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه اما سکوت🤐 عمیقی فضا رو پر کرد یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن 📝
- آقا ما اونقدر از شما چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم حقی از ما وسط نیست نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد اما
دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم و سرم رو انداختم پایین😔 دوباره دفتر ساکت شد
- برو در رو هم پشت سرت ببند
کارنامه ها رو که دادن علوم 20 شده بودم اولین بار بود که از دیدن نمره 20 اصلا خوشحال نشدم کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد 🕌نماز که تموم شد رفتم جلو نشستم کنار امام جماعت
- حاج آقا یه سوال داشتم
از حالت جدی من خنده اش گرفت😊
- بگو پسرم
- حاج آقا من سر امتحان علوم تقلب کردم بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه منم رفتم گفتم اما معلم مون بازم بهم 20 داده الان من هنوز گناه کارم یا نه؟پولم 💶حروم میشه یا نه؟
خنده اش محو شد مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده همیشه می گفت
- به جای ترسوندن بچه ها از جهنم 🔥و عذاب از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و...
حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه همین طور دونه های تسبیحش📿 رو توی دستش بالا و پایین می کرد
- سوال سختیه اینکه شما با این کار چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده و حق الناس گردنت بوده توش شکی نیست👌
اما علم من در این حد نیست که بدونم آینده شما چی میشه آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه یا نه
اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده چون شما گفتی که این کار رو کردی و در صدد جبران براومدی
ناخودآگاه در حالی که سرم رو تکان می دادم انداختمش پایین
- ممنون حاج آقا ولی نامه عمل رو با فکر کنم و حدس میزنم😇 و اما و اگر و شاید نمی نویسن 😔
و بلند شدم و رفتم
تا شنبه دل توی دلم💔 نبود سر نماز از خدا خجالت می کشیدم چنان حس عذابی بهم دست داده بود که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه سبک تر از حال و روز منه🙁
شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون کارنامه به دست و امضا شده رفتم جلوی دفتر در 🚪زدم و رفتم تو
تا چشمم به آقای غیور افتاد بی مقدمه گفتم
- آقا اجازه چرا به ما 20 دادید؟ ما که گفتیم تقلب کردیم آقا به خدا حق الناسه ما غلط کردیم تو رو خدا درستش کنید 🙏
خنده اش گرفت ...
- علیک سلام صبح شنبه شما هم بخیر
سرم رو انداختم پایین😔
- ببخشید آقا سلام صبح تون بخیر
از جاش بلند شد رفت سمت کمد دفاتر 📚
- روز اول گفتم هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو ۲۰ بشه دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم
حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد التهاب این دو روز تموم شده بود با خوشحالی گفتم ☺️
- آقا یعنی ۲۰ نمره خودمون بود❓
دفتر نمرات رو باز کرد داد دستم
- میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر توی راه هم میتونی نمره مستمرت رو ببینی 👀
دلم می خواست ببینمش اما دفتر 📘رو بستم
- نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ممنون آقا که بهمون۲۰ دادید
از خوشحالی پله ها رو دو تا یکی تا کلاس دویدم🏃♂ پشت در کلاس که رسیدم یهو حواسم جمع شد
- خوب اگه الان من با این برم تو بچه ها مثل مور و ملخ 🦗می ریزنن سرش ببینن توش چیه؟ اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن
دفتر📘 رو کردم زیر کاپشنم و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ...
♻️ادامه دارد......
══ ೋ💠🌀💠ೋ══